یک فنجان شعر
ماه من افتادهای دست پلنگ دیگری
میوهای بودی که افتادی به سنگ دیگری
من از آن مردان جنگ نابرابر نیستم
دلبرم وقتی که میافتد به چنگ دیگری
بالهای زخمیات را پیش چشمم وا مکن
خوردهای حالا که تیری از تفنگ دیگری
روی اقیانوس آرام دلم پارو نزن.
چون شتابان میروی سمت نهنگ دیگری
سالها در قلب تو فرمان روایی کردهام
تکیه زد بر تخت من تیمور لنگ دیگری
فصل دلخواه منی من با تو عاشق میشوم
میکشم یک شب تو را «پاییز» رنگ دیگری
با اجاقی گرم و چایی داغ و باغی روبهراه
میشوم آسوده در آغوش تنگ دیگری
نظر شما