بیبی گفت:
- ملوک جدیداً یَی طوری نشده؟
- چطوری مثلاً بیبی؟
- نیفمم، انگا یَی طور دیه شده.
رو کرد به مش موسی که نیم ساعتی میشد آمده بود خانه بیبی.
-ای گلابی خو خنگه مش موسی، تو حس نیکنی یَی طور دیه شده.
مش موسی نگاهش کرد.
- نه والا بیبی.
دوباره خیره شد به من.
- موهاشه رنگ نکرده؟
- نه بیبی، رنگ کجا بود؟
- ابرواش، دَسی تو ابرواش نوُرده؟ هاشوری ماشوری؟
- نه بیبی جان.
- نپه من که صبی دیدمُش، بری چه حس میکنم یَی طور دیه شده.
-آهااااان، نکنه چشاش رو میگین بیبی.
- چشاش؟
- آره دیگه، چن روزی میشه چشاشو لیزیک کرده و عینک نمیزنه.
- کور بشه به حق علی که نخوا لیزیک کنه! گفتم یَی طوریش شده تو میگی نه! دیدی حالا؟
- بله بیبی، بله.
دوباره نگاهم کرد.
- حالاای لیزیک چیچی هه؟
- یه عمل تقریباً سطحیه بیبی. یه کاری میکنن که بینایی چشم درست میشه و طرف نیازی نیس عینک بزنه
- ووی چه چیا! خوبَم هست.
- آره بیبی. بدیش چیه؟
نگاهش رفت سمت مش موسی.
- مش موسی تو بری چه عمل نیکنی ها؟
مش موسی خندید.
- دیه اَ ما گذشته بیبی.
- ینی چیچی اَ ما گذشته؟ میه تو چن سالُته؟ تو هنو به امید خدا مِخی زن بسونی، زِنگی کنی. بَخدا بیا برو چیشاته عمل کن.
مش موسی دوباره لبخندی زد.
- تا بینیم چیطو میشه.
بیبی اصرار کرد.
- ینی چیچی تا بینیم چیطو میشه مش موسی؟ اصن من نیفمم چرا شما به فکر خودُت نیسی؟ مِخی بِرِی کی بذری، اگرم مشکل پوله من خودُم میدم. میه جیب من و تو دره؟
مش موسی گفت:
-، ولی آخه بیبی...
-، ولی ملی ندره، هی که گفتم میری عمل میکنی اَ شرای عینکوام خودُته خلاص میکنی.
نگاهی به من کرد.
- دروغ میگم گلابی؟
- نه، ولی آخه بیبی...
-، ولی چیچی؟
زیر لب گفتم...
- میدونین خرج عملش چن میشه بیبی؟
- من چه میفمم ننه؟ میه نیگی سطحیه؟ بیشتر یَی تومن میشه ینی؟
- یه تومن بیبی؟
-ها دیه.
- والا طبق آخرین آماری که من داشتم الان باید بالای بیس تومن باشه.
بیبی وا رفت.
- چن؟
- بالای بیس تومن بیبی. تازه از بعضیام شنیدم بیشتره.
چند دقیقهای در سکوت گذشت و بیبی رو کرد به مش موسی.
- میگم مش موسی...
- بله بی بی...
- هرچی نیگات میکنم مینم خیلی عینک روت میا!