مدت زمان زیادی نیست. همین چند ماه پیش بود. آری؛ همین چند ماه پیش بود که در کتابخانه کوثرنور و به همت آمنه دردانه مسئول کتابخانه، پای درددل چند تن از جوانان ناشنوای شهرمان نشستیم و از آروزها و علایقشان گفتیم. از چیزهایی که برایشان رؤیایی بود دستنیافتنی... از شرکتکردن در کلاسهای آموزشی گرفته تا یادگرفتن آنها و درآمدزاییشان...
الان اما و پس از گذشت چند ماه، باخبر شدیم از طرف بهزیستی چرخی برای آنان تهیه شده تا بتوانند در گوشهای از همان محیط کتابخانه، خیاطی و در کنار آن عروسکسازی یاد بگیرند و با دوختن چیزهایی هرچند کوچک، درآمدی اندک برای خود کسب کنند. به کمک یکی از دوستان کمشنوا، گپ و گفتی با آنها انجام دادیم و از حال و هوای این روزهایشان نوشتیم.
ز. م متولد سال 1363 است. تا چهارم ابتدایی بیشتر درس نخوانده و دوست دارد درس بخواند و ادامه تحصیل دهد.
میگوید: «عروسکسازی، خیاطی، قرآن و قالیبافی بلدم و از ساختن عروسکها و خیاطی توانستم برای خودم درآمد کسب کنم. دوست دارم اگر بشود چرخ خیاطی و یک اتوبخار برای خودم داشته باشم تا کارهایم سریعتر و راحتتر پیش برود. کلاً کارکردن در جامعه برای ناشنوایان سخت است. من خودم در جایی کار میکردم که همکارم خیلی اذیتم میکرد و به خاطر وضعیتم، مدام به من دستور میداد. البته برخورد مردم خوب است؛ ولی ما خودمان هنگام مراجعه به ادارات و انجام دادن کارهایمان به مشکل بر میخوریم. »
خواهرش. م متولد سال 1366 است و تا سوم ابتدایی بیشتر درس نخوانده. در کنار خواهرش خیاطی، نمددوزی و قالیبافی میکند. او هم مثل خواهرش دوست دارد بیشتر از اینها درس بخواند و افسوس میخورد از این که گفتهاند باید برای ادامهتحصیل به شیراز بروی.
میگوید: «جدا از درسخواندن، ما ناشنوایان برای گرفتن گواهینامه هم باید به شیراز برویم. برای کارکردن به هرکجا مراجعه میکنیم، میگویند باید سواد داشته باشی. به بانک که میرویم، برای پرکردن فرم باید حتماً یک نفر کنارمان باشد. »
از رفتن به بانک خاطره خوبی ندارد و اشک در چشمش حلقه میزند:
- «روزی برای انجام دادن کاری به بانک رفتم و از یکی از مراجعین خواستم برایم فرم پر کند. مسئول باجه آنجا شروع به غرغر و تحقیر من کرد و به کسی که برای من فرم پر میکرد گفت کارش را انجام نده تا خودش انجام دهد. با زبان بیزبانی گفتم ناشنوایم و سواد آنچنانی ندارم؛ گفت برو سواد یاد بگیر. آن روز واقعاً قلبم شکست. »
ف. ش. متولد سال 1367 است و لیسانس طراحی دوخت دارد. ناشنواست و به بچههای ناشنوای آنجا خیاطی یاد میدهد.
میگوید: «خیاطیام خوب است. در خانه مشتری میگیرم و لباس میدوزم. درآمدم هم شکر خدا بد نیست. شاغل شدن من تأثیر زیادی در زندگیام داشته و باعث شده دستم در جیب خودم باشد و زیاد محتاج دیگران نباشم. »
از مشکلاتش میگوید: «مردم با ما بد نیستند؛ اما فهماندن حرفهایمان به آنها کمی سخت است؛ خصوصاً وقتی به مغازه میرویم، باید چیزهایی که میخواهیم را چندین بار تکرار کنیم. »
الف. ز متولد سال 1369 و نیمهشنواست. یکی از گوشهایش 65 و یکی از گوشهایش 85 درصد مشکل شنوایی دارد.
تابه حال آموزش خیاطی، قرآن و نمددوزی دیده و در کنار آن کلاس گیتار هم میرود.
میگوید: «یادگرفتن گیتار برای من خیلی سخت بود؛ اما چون دوست داشتم، رفتم و تا حدودی هم موفق بودم. »
هرچند چند تکه از کارهای خیاطیاش را فروخته، اما آنطور که باید و شاید راضی نیست.
میگوید: «دوست داشتیم در صورت امکان، اداره بهزیستی به هر کدام از ما یک چرخ خیاطی بدهد که نداد. حقوق مستمری که از بهزیستی میگیریم 650 هزار تومان است و اصلاً کفاف نمیدهد. برای ما ناشنوایان آن طور که باید و شاید کار نیست. در جایی کار میکردم که حقوقم را نمیدادند و وقتی میدادند، آن قدر دیر و کم میدادند که آن را رها کردم. مردم با ما خوبند؛ اما بعضی افراد ما را درک نمیکنند. به بانک که میرویم، میگوییم مشکل شنوایی داریم؛ اما توجه نمیکنند. تندتند حرف میزنند و کارمان را راه نمیاندازند. کاش میشد اداره بهزیستی به ما سمعک بدهد. برایمان کلاسهای رایگان بگذارد و ما را به سفر ببرد. از مسئول اداره بهزیستی خواستهایم ما را به سفر ببرد؛ اما میگوید باید نفری دو میلیون تومان بدهید. خب اگر ما دو میلیون داشتیم که خودمان میرفتیم. »
ن. الف. 27 ساله، لیسانس خیاطی دارد. متأهل است و همسرش هم ناشنواست.
میگوید: «85 درصد ناشنوایی داشتم که کاشت حلزون انجام دادم و خیلی بهتر شدم. »
او هم از افرادی است که در کتابخانه به بچهها خیاطی یاد میدهد و در کنار آن، در هنرهایی مانند رنگ و روغن، آبرنگ و نمد تبحر دارد.
میگوید: «با توجه به مشکل شنواییام، خیلی تلاش کردم تا به اینجا برسم. در خانه برای خیاطی مشتری داشتم و حتی در کارگاه تولیدی هم کار میکردم. من حتی برای نقاشیهای رنگ روغن مشتری داشتم. گاهی هم کیفدستی و سرویسهای آشپزخانه درست میکنم و میدوزم. مشکل خاصی ندارم. تنها درخواستم از اداره بهزیستی است که ساختمانی به ما اختصاص بدهد تا بتوانیم کانون ناشنوایان را دائر کنیم. از بقیه ناشنوایان دعوت کنیم، کار انجام دهیم و کار یاد بگیریم. »
مرضیه و حمیده دو خواهر ناشنوای دیگری هستند که یکی لیسانس کامپیوتر دارد و آن یکی لیسانس گرافیک.
پتهدوزی و خیاطی را در کلاسهای کتابخانه عمومی آموزش دیدهاند و علاوه بر آن تابلوفرش هم میبافند.
از کار خیاطیشان راضیاند و تا به حال چند سرویس آشپزخانه دوخته و فروختهاند.
مرضیه میگوید: «شرایط ما سخت است. به خاطر ناشنواییمان نمیتوانیم آن طور که باید و شاید با دیگران ارتباط برقرار کنیم و به تنهایی جایی برویم. به نوعی باید همیشه یکی همراه ما باشد تا منظورمان را به دیگران بفهماند و این خوب نیست. »
از همکلاسیهایش شاکی است، چه در مدرسه و چه در دانشگاه.
میگوید: «از دبیرستان تا پایان دوره لیسانس، همواره بودند کسانی که مرا مسخره میکردند. من این را درک میکردم و غصه میخوردم؛ هر چند پایان تحصیلات آمدند و از من حلالیت خواستند؛ اما من خیلی دلم از آنها گرفته بود. »
حمیده میگوید: «برای کلاسهای تعلیم رانندگی باید به شیراز میرفتیم که به راحتی ما را قبول نمیکردند و مجبور بودیم چندین بار به شیراز برویم و این خاطره خوبی نبود. همچنین وقتی برای کار کردن به جاهای مختلف میرفتیم، میگفتند شما ناشنوایید و نمیتوانید کار انجام دهید؛ درصورتی که ما دست و پا و چشم داشتیم.»
*****
به گفته آمنه دردانه مسئول کتابخانه عمومی کوثر نور نیریز، کلاسهای هنری از جمله خیاطی، پتهدوزی، نمددوزی، عروسکسازی و ... ویژه ناشنوایان و کمشنوایان، از هفت ماه گذشته در این مکان آغاز شده است. همچنین به مناسبت دهه کرامت و روز دختر، نمایشگاهی در محل کتابخانه از دستاوردهای این عزیزان، شامل عروسک، تابلو فرش، گلدان، پاکلیدی، دستگیره و سرویس آشپزخانه دائر شد.
اعضا و مراجعین کتابخانه، تعدادی از آنها را خریدند و تعدادی مثل دوخت وسایل آشپزخانه، ساخت عروسک و بافت تابلوفرش هم به این عزیزان سفارش داده شد.