تور عروسی بر سر و ناشاد بودی
گلبرگ سیلی خوردهای از باد، بودی
اشکی درون چشمهایت حلقه میزد
آتشفشانی در دل مرداد بودی
سرمست، داماد و نگاهش در نگاهت
مثل کبوتر در کف صیاد بودی
لبخند تلخت فتنهی تبریز را داشت
مشروطه را خونخواهی و فریاد بودی
قوم مغول در چشمهایت پرسه میزد
چنگیز را استاد در بیداد بودی
بغضت تمام خاطراتت را ورق زد
حیران و سرگردان از این رخداد بودی
دردی هوای سینهام را زیر و رو کرد
درد و غمم را همدل و همزاد بودی
دنیای رویاهای ما خاکستری شد
مثل درختی کز تبر افتاد بودی
افسرده از اجبار و استبداد و تحمیل
تسلیم تقدیری که رخ میداد بودی
نظر شما