چالز بوکوفسکی
زادهی ۱۶ اوت ۱۹۲۰ میلادی، شاعر و داستاننویس آمریکایی متولد آلمان.
پس از فارغالتحصیلی از دبیرستان لسآنجلس، دو سال در دانشگاه همین شهر دورههای هنر، روزنامهنگاری و ادبیات را گذراند.
در ۲۳ سالگی، داستان کوتاه «عواقب یک یادداشت بلندِ مردود» از او در مجله داستان به چاپ رسید. دو سال بعد، داستان کوتاه «۲۰ تشکر از کاسلدان» منتشر شد. در طول این مدت او در لسآنجلس زندگی میکرد اما مدتی را در ایالات متحده سرگردان بود، کارهای موقتی انجام میداد و در اتاقهای ارزان اقامت میگزید.
در سال ۱۹۵۵ به خاطر زخم معدهی تقریباً وخیمی بستری شد و پس از ترک بیمارستان، شروع به نوشتن شعر کرد. در ۱۹۵۷ با شاعر و نویسنده «باربارا فیری» ازدواج کرد، اما دو سال بعد از هم جدا شدند.
در ۴۹ سالگی، بعد از بستن قرارداد با انتشارات Black Sparrow Press و داشتن حقوق مادامالعمرِ ماهیانه ۱۰۰ دلار، بوکوفسکی کارهای دیگر را رها کرد و به نوشتن حرفهای تمام وقت پرداخت.
او اغلب به عنوان نویسندهٔ تأثیرگذارِ معاصر شناخته میشود و سبک او بارها مورد تقلید قرار گرفتهاست. بوکوفسکی هزاران شعر، صدها داستان کوتاه، و ۶ رمان، و بیش از پنجاه کتاب نوشته و به چاپ رساندهاست.
در سال ۱۹۸۶، مجله «تایمز» بوکوفسکی را «قهرمان فرودستان آمریکایی» نامید.
بوکوفسکی در ۹ مارس ۱۹۹۴ در سن ۷۳ سالگی، اندکی بعد از تمامکردن آخرین رمانش به نام «عامهپسند»، از بیماری سرطان خون درگذشت.
*****
یک جایی میرسد / که آدم دست به خودکشی میزند،
نه اینکه یک تیغ بردارد رگش را بزند، نه!
قید احساسش را میزند.
*****
هر چقدر هم که بگوییم: / مردها فلان/ زن ها فلان
یا تنهایی خوب است/ و دنیا زشت است؛
آخرش روزی قلبت
برای کسی تندتر میزند...!
*****
چیزهایی هستند که میتوانند مرا له کنند
مثل صورتهای بیروح
مثل پاکتها/ مثل کلوچهها
مثل زنهای اجیر شده
مثل کشورهایی / که ادعای عدالت میکنند
مثل آخرین بوسه و اولین بوسه،
مثل دستهایی / که زمانی عاشق تو بودند
و تو اینها را میدانی، / لطفا با من گریه کن...
*****
اثر انگشت ما،
از قلبهایی که لمسشان کردهایم
هیچوقت پاک نمیشود.