ابراهیم ناعم
زاده ۱ مهر ۱۳۰۰ خورشیدی در رشت. شاعر و قصیدهسرای معاصر و مدیر انجمن ادبی حکیم ناصرخسرو.
تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در رشت و تهران به پایان رساند و سپس در آموزشگاه تخصصی قضایی دانشآموخته شد. او بعداً کارمند اداره کل ثبت اسناد شد.
از آنجا که پدر وی معروف به مرشد احمد گیلانی صوفی صافی بود و صافی تخلص میکرد، به او ابراهیم صافی نیز گفتهاند. ناعم شاعری عارفپیشه و خلوتگزین بود و سعی میکرد از هیاهوهای سیاسی و اجتماعی دوری گزیند.
ناعم از نزدیکان نیما یوشیج بود، به طوری که یوشیج در خاطرات خود مینویسد: «ناعم اشعار وصف الحالی را بسیار پرمغز و با حرارت میسراید و اشعار او آینه زمان هستند.»
همچنین یوشیج در دورانی که به دلیل سرودن شعر نو مورد هجمه شاعران سنتی قرار داشت، گفته بود: «اگر بدانم این جوانمرد گیلانی ساده و بدون تشریفات (ابراهیم ناعم) با من است به این اندازه سرگردان نیستم».
وی در دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ مقالههایی در نشریات ادبی منتشر کرد و بین سالهای 1320 تا 1357 صاحب امتیاز نشریه فردای ما بود.
ناعم در میان شاعران قدیمی به ناصرخسرو و سبک وی علاقهمند بوده و بیشتر قصیده سروده است. او اشعاری در قالب رباعی نیز دارد.
در مهر ۱۳۹۰ مجموعه شعری به نام «اهورانامه: سرودههای توحیدی» از وی به چاپ رسید. همچنین وی سرودههایی در مورد خوابهایش دارد و منظومه «الا ای خوابها» با بیش از ۱۱۵ بیت یکی از آنهاست.
وی در فروردین ۱۳۹۶ به دلیل عارضه قلبی درگذشت.
غير تو، كس در روانم جا نميگيرد چرا
موج ديگر جا در اين دريا نميگيرد چرا؟
من بيابانگرد دنياي جنونم اي دريغ
غير من كس در بيابان پا نميگيرد چرا؟
باز كردم آشيانم را كه وا باشد درش
هيچكس در اين سرا ، مأوا نميگیرد چرا؟
مشت ميكوبم به درها تا سري آيد برون
سر به بيرون يك تن از درها نميگيرد چرا؟
كو گلستان ، كو بهارستان رنگين غنچهها
مرغكي پَر سوي اين صحرا نميگيرد چرا؟
تا جهانِ ما به رمز و راز خود گردد پديد
هيچكس آيينه سوي ما نميگيرد چرا؟
شب دگر ماسيده شد در ذهن ماها تا ابد
روزني تابان سر از فردا نميگيرد چرا؟
سرد آهن مانده دور از كورهها و كورهاش
جان نو در آتش از گرما نمیگيرد چرا ؟
بال پرواز پرنده گوييا ببريده شد
از سر خاك سيه، پروا نميگيرد چرا؟
كشتي لغزان ما در كام طوفان مانده است
پا برون از ورطهی دريا نميگيرد چرا؟
مارها سر بركشيدند از درون لانهها
دست ناعم بر عصا موسي نميگيرد چرا ؟
*****
خواهم که همیشه پا به پایت باشم
یک عمر چراغ رهنمایت باشم
مپسند که چون بنده اسیرت گردم
بگذار که در عشق خدایت باشم
*****
بگذار بگویم آنچه در سینه مراست
در سینهی صاف و پاک و بی کینه مراست
من شنبهی کاریام که از خستگیام
هر دم هوس وصال آدینه مراست