چند باری میخواستیم او را یک گوشه گیر بیاوریم و گفتگو کنیم اما هر بار به بهانهای شانه خالی میکرد تا این که بالاخره موفق شدیم و با او در دفتر نشریه مصاحبه کردیم.
*****
اولین ورزشگاه نیریز
والیبال و فوتبال را از دوم راهنمایی و کشتی را از سال 58 و زمانی که حدوداً 16 ساله بودم شروع کردم.
سال 58 و بعد از انقلاب، جای پارکینگ فعلی مصلی، کوچهای بود به نام کوچه ضیغمی. خانهای در انتهای کوچه قرار داشت به نام خانه علوی که در آن خانه انواع ورزشها مانند بدنسازی، زیباییاندام و وزنهبرداری انجام میشد. در همان خانه اتاقی هم به کشتی اختصاص داشت. آن زمان یک مربی به نام آقای کهن که نیریزی هم نبود به ورزشکاران کشتی یاد میداد.
اولین شبی که به آنجا رفتم ایشان به من گفت شما هم استعداد کشتی داری و هم بدن خوبی برای کشتی گرفتن. همین حرف باعث شد من به ادامه کشتی تشویق شوم. بعد از ده جلسه پای مربی شکست و از نیریز رفت اما عشق به کشتی باعث شد من و بقیه بچهها دست از کشتی نکشیم و خودمان ادامه دهیم.
مدتی در منزل آقای علوی بودیم و بعد از آن به شهربانی قدیم که در محل فعلی پاساژ لالهسرخ بود رفتیم. آنجا در اتاقی 3 در 3 روی تشکی پنبهای کشتی میگرفتیم. دو - سه سالی در آن سالن بودیم و سپس به سالن شهرداری و بعد به سالن والفجر نقل مکان کردیم.
خدا خیر دهد آقای اسماعیل داوودی اولین رئیس تربیتبدنی بعد از انقلاب در نیریز را. آدمی بسیار فعال بود و باعث شد ما به والفجر برویم. حدود 6-5 سال در سالن والفجر کار میکردیم. در آن سالن هم بچههای کشتی و هم بچههای وزنهبرداری کنار هم کار میکردند. دو ورزشی که یک جورهایی متضاد هم بودند. کشتی نیاز به سکوت داشت و وزنهبرداری سر و صدای زیادی ایجاد میکرد اما با عین حال ما برادروار کنار هم کار میکردیم و هیچ مشکلی نداشتیم.
اعزام به مسابقات با نیسان
در آن سالها ما در مسابقات استانی کازرون شرکت کردیم. یادم هست وسیلهای نداشتیم که به مسابقه برویم و به همین خاطر نیسان پدرم را دو طبقه کردم و با آن بچهها را به مسابقه بردم. در این مسابقات زندهیاد محمد کوهکن نیز که علاقهی عجیبی به کشتی داشت، پیکان خود را به راه انداخت و چند نفر را با ماشینش آورد. در همان مسابقه تیم ما اول فارس شد. حسین مروت در این مسابقات شگفتیساز شد و با ضربهفنی حریف خود که قهرمان استان بود، تمام چشمها را به خود خیره کرد. در آنجا مصاحبهای از من گرفتند و از امکاناتمان مانند تشک پنبهای و نیسان پرسیدند که من گفتم بچهها تنها به خاطر عشق و علاقهاشان با این سختیها و مشکلات کنار میآیند.
اولین تشک کشتی نیریز
چندی بعد مصاحبه ما به گوش هیئت کشتی استان رسید و همان زمان یعنی سال 61 به ما گفتند ما یک تشک دست دوم داریم و میخواهیم یک تشک نو بگیریم. میتوانیم در قبال 15 هزار تومان تشک را به شما بدهیم. خب من با عشق و علاقه دنبال این کار را گرفتم که همان زمان آقایان غلامحسین رجبی، جهانگیر حسینقلیخانی و احمد گلچین در این کار کمکم کردند و با کمک مالی این عزیزان اولین تشک اسفنجی کشتی نیریز را خریدیم و با خوشحالی هرچه تمامتر آن را به نیریز و سالن تختی آوردیم و چندین سال از آن استفاده کردیم.
سال 69 یا 70 به سالن هلالاحمر رفتیم. همان سال آقای ماشاءالله شریعت رئیس هلالاحمر بود. ایشان یک حامی بسیار خوب و دست و دلباز برای ما بود. به طور مثال گاهی مرا صدا میزد و میگفت: بیا چند دست لباس هست به بچهها بدهیم تا تشویق شوند.
راه اندازی خانه کشتی
از سال80 به همت آقای محمد تاجبخش رئیس هیئت، خانه کشتی در استادیوم راهاندازی شد. آن زمان ایشان هم خودشان و هم برادرانشان بسیار برای کشتی نیریز زحمت میکشیدند.
همچنین افراد دیگری نیز به عنوان رئیس هیئت به ما کمک میکردند از جمله آقایان نصراله رشیدپور، قاسم فروزمند، ابراهیم میرغیاثی، عزیز نظری، برهان حسینقلیخانی و اصغر ماهوتی. مدتی بعد آقای علیرضا عباسی دومین سالن کشتی را به نام فرزند فقیدشان زندهیاد حامد عباسی بنا کرد که واقعاً جای تقدیر و تشکر دارد.
استارت کشتی در نیریز
حسین تاجبخش، احمد جهانبانی، علیرضا نامور، مصطفی تاجبخش، محمد تاجبخش و علی نظری کسانی بودند که کشتی را تقریباً با هم شروع کردیم.
روی تشک برزنتی
کشتی میگرفتیم
سطح امکانات کشتی آن زمان بسیار پایین و حتی زیر صفر. ما روی تشک پنبهای که غیر استاندارد بود کشتی میگرفتیم. روکش این تشکها برزنت ماشینهای ده تُن بود و کار کردن روی آن باعث میشد بعد از تمرین، آرنج، پاها، دستها و دماغ ورزشکاران همیشه زخمی باشد ولی با این وجود، باز هم بچهها مقام میآوردند.
برای رفتن به مسابقات همیشه با مشکل ماشین روبرو بودیم که آقای اسماعیل داودی رئیس وقت تربیتبدنی بسیار کمک میکرد. بعضی بچهها حتی کفش تمرین نداشتند و بعضی خیرین از جمله برادران خادمی، برداران هوشمند، خواجهزاده، درویشی، برادران تاجبخش و حاج قاسم جعفری به ما کمک میکردند.
مشوقین من
پدر و مادرم هم از هیچ کمکی کوتاهی نمیکردند. آقای کهن بهترین مشوق من بود که بسیار مرا تشویق میکرد. همچنین معلم ورزش من در زمان مدرسه آقای حسن حقیقی بود که مرا بسیار تشویق میکرد.
آغاز مربیگری از 22 سالگی
از سال 61 به بعد وارد مربیگری شدم. سال 64 در شیراز برای اولین بار به همراه علی نظری در کلاس مربیگری شرکت کردیم که آقایان دلیریان و زرافشانی مدرس بودند. سال 65 کلاس مربیگری دیگری زیر نظر سید عباسی در شیراز برگزار شد که من به تنهایی در آن شرکت کردم. سومین کلاس مربیگری را با مدرسی آقای ابوالقاسم ملاقاسمی بود که در سال 69 برگزار شد. سال 70 کلاس مربیگری دیگری با تدریس آقای قاسمی در شیراز برگزار شد که در آن شرکت کرده و مدرک گرفتم و یک ماه نیز زیر نظر زندهیاد استاد رمضادن خدر در نیریز کار کردم. معمولاً کلاسهای مربیگری 15 روزه بود و به جز جای خوابی که به ما داده میشد اکثر هزینهها را خودمان پرداخت میکردیم.
مربیان حال حاضر کشتی نیریز
حمید قلمداد، عیناله زارع، محمد نریمان و علی اکبر مبین.
بهترین شاگردان
تعداد بچههایی که مربیاشان بودم و در استان مقام آوردند زیاد بود از بچههایی که در کشور مقام آوردند محسن صفی بود که در رده نونهالان در کشور اول شد. جواد جهانبانی و سعید قلمداد هم به مرحله کشوری رسیدند. از لحاظ تیمی نیز چند بار در استان اول شدیم که یک بار با تیم هلالاحمر در سال 74 بود که به مسابقات کشوری راه پیدا کردیم. در ردهی نونهالان نیز سال 61 یا 62 در کشور اول شدیم. همچنین حمیدرضا رفعتی، محمد نریمان، زندهیاد مرتضی اکتسابی، رسول زردشت و کوهپیما از جمله دیگر ورزشکارانی بودند که به مسابقات کشوری راه یافتند.
جا دارد در همین جا از شهدای کشتیگیر از جمله امرالله نژادکودکی، شناور، دشتبان و اکتسابی هم یاد کنم.
همچنین دکتر پاکنیت، دکتر علیزاده، دکتر فرغت، دکتر ضیغمی، مهندس ملاحسینی و جهانبانی نیز از افتخارت کشتی هستند.
کنارهگیری و بازگشت
یک مدت از ناحیهی زانوی پا دچار مشکل بودم و به خاطر درد پا، در سال 85 از کشتی کنارهگیری کردم. بعد از مدتی که از کشتی دور بودم در سال 99 به همت و دعوت آقایان مختاری، ماهوتی، حمید و مهدی قلمداد و علاقهای که به کشتی و فرزندان شهرم داشتم دوباره به سمت کشتی برگشتم. تصمیم دارم نوههایم را به این رشته علاقهمند کنم. از زمانی هم که برگشتم خود را مدیون این آقایان میدانم. در حال حاضر نیز روزهای فرد با آقای حمید قلمداد و علیاکبر مبین در دو سانس تمرین داریم و هر سانس بالای 40 نفر در این کلاسها شرکت میکنند.
کشتی فرنگی یا آزاد؟
هر دو را قبول دارم ولی فرنگی کمی سختتر است و بیشتر باید به آن توجه کرد. من خودم اغلب آزاد کار میکردم و اکثر اوقات کشتیگیرهای درجه دو خود را به مسابقات فرنگی میفرستادم. قبلاً آقای علی نظری فرنگی کار میکردند اما در حال حاضر به خاطر مشغلهکاری مربیگری نمیکنند.
ملیپوش؟ چرا که نه؟!
چرا که نه؟! الان با امکاناتی که وجود دارد و با وجود افرادی مانند آقایان قلمداد، عیناله زارع و نریمان بایستی حتماً برای مسابقات سالهای آینده ملیپوش داشته باشیم. چون امکانات بسیار خوبی داریم و از این لحاظ حرف اول را در استان میزنیم.
5 سالگی به بالا بهترین زمان
یادگیری کشتی
علم کشتی 10 سال به بالا را زمان مناسب برای یادگیری کشتی میداند ولی تجربه من نشان میدهد از 5 سالگی مناسبتر است. چون من در ابتدا کشتی را به صورت تفریحی با بچهها شروع میکنم. پس از آن نرمشها و فنون کشتی را به آنها میآموزم و همین باعث میشود وقتی به ده سالگی رسیدند یک کشتیگیر نیمهحرفهای باشند. در این مورد خاطرهای بگویم. سال 68 در یکی از مسابقات استانی مربی فیروزآباد به نام کرامت صبوری که در سطح آسیا کشتی میگرفت شب به سراغ من آمد و پرسید چگونه است که شما آقای زارع حقیقی را برای اولینبار به مسابقات آوردهاید و در اولین مسابقات مقام آورده؟ گفتم: من 5 سال است که دارم با این کشتیگیر، کار میکنم و این طبیعی است.
مشتاقم کشتی بانوان در نیریز فعال شود
من خودم مشتاقم کشتی بانوان در نیریز فعال شود و شاید ما بتوانیم در این زمینه کمکهای زیادی به آنها بکنیم. به طور مثال بتوانم به دختر خودم فنها را آموزش بدهم تا او به بانوان یاد بدهد. میشود کارهایی کرد اگر بانوان بخواهند و استقبال شود.
خاطرات
سال 78 تیم هلالاحمر در استان اول شده بود و برای بازیهای منطقهای باید به ممسنی میرفتیم و اگر امتیاز لازم را میگرفتیم به مرحله کشوری میرسیدیم. در همان مسابقات کشتیگیری داشتیم به نام محسنبندهخدا. آن زمان کشتیها در سه وقت برگزار میشد. آقای بندهخدا وقت اول را برد و وقت دوم را واگذار کرد. نتیجه در وقت سوم رقم میخورد. وقت سوم هم در لحظات آخر آقای بندهخدا حریف را به پل برد و هرچه ما داد زدیم نگهدار، ایشان یک لحظه حریف از دستش در رفت و باعث شد کشتی را ببازد. این صحنه برایم واقعاً تلخ بود. تیم ما دوم شد و از مسابقات کشوری هم باز ماندیم.
از دیگر خاطرات اگر بخواهم بگویم بندی ساچمهای داشتم که با آن بچهها را تنبیه میکردم و به همین دلیل بچهها خیلی حساب میبردند. محسن مشتاقی بچه خیابان اهل بود و زمانی که در والفجر کار میکردیم به تمرین میآمد. آن زمان به بچهها میگفتم کسانی که به کشتی میآیند حق ندارند ورزش دیگری انجام دهند، چون برایتان ضرر دارد. یک زمانی محسن مشتاقی که فوتبال بازی کرده بود پشت درختی کنار مسجد جامع کبیر پنهان شده بود تا او را نبینم. با این وجود او را دیدم و متوجه پنهان شدنش شدم. شب که به باشگاه آمد همانطور که بند ساچمهای را در دست داشتم علت پنهان شدنش را پرسیدم که آن بیچاره زبانش بند آمد. هنوز هم بعد از گذشت سالها به گفتهی خودش وقتی مرا دست در جیب میبیند ترس برش میدارد.
همچنین بد نیست اشاره کنم که گاهی مربی دیگر شهرها مانند جهرم، فسا، مرودشت، سرچشمه کرمان و حتی مرکز استان با من تماس میگرفتند و از من برای مسابقات استانی کشتیگیر قرض میگرفتند و ما هم برای اینکه بچهها میداندیده شوند و تجربه کسب کنند به آنها کشتیگیر قرض میدادیم.
سال 77 یا 78 بود که برای سرچشمه پنج کشتیگیر به نامهای محسن گلبو، عباسعلی مقصودی، سعید قلمداد، و جلالی فرستادم. همان سال تیم سرچشمه در استان اول شد و نفری 50 هزار تومان به همراه یک دوبنده، یک جفت کفش، یک دست لباس گرم و یک ساک ورزشی به بچهها هدیه دادند که آن زمان هدیه بسیار خوبی بود.
البته شیرینترین خاطراتم به زمانهایی برمیگردد که کشتیگیرانم سرشان بالاست و به جایگاه خوبی رسیدهاند. در این شرایط دوست دارم از خوشحالی پرواز کنم و برایم بسیار شیرین است.
خانواده اهل ورزش
چهار دختر دارم که اهل ورزش هستند. دو نفر از آنها در کاراته مقام اول کشوری دارند. یکی از آنها معلم ورزش است. حتی خانمم نیز ورزشدوست بود و زمانهایی که شاگردانم به خانهامان میآمدند، از کشتیگیران با روی باز پذیرایی میکرد.
البته سه برادر هم بودیم که دو نفر از آنها با خودم کشتی کار میکردند و محسن که مربی بود، به رحمت خدا رفت.
- صحبت پایانی؟
من فکر میکنم هر کس برای کاری ساخته شده. عقیده دارم اگر منِ نوعی نمیتوانم مربیگری کنم نباید این کار را انجام دهم یا اگر نتوانم معلم ورزش خوبی باشم بایستی این کار را به کسی واگذار کنم که عاشق ورزش است. چون اگر در ورزش عشق و علاقه نباشد نمیتوانی موفق باشی. افتخار میکنم که تنی سالم دارم و توانستهام حتی ذرهای کوچک در سلامتی جوانان این شهر نقش داشته باشم. شاید اگر میخواستم دنبال کار و ثروت بروم در زندگی رفاه بیشتری داشتم اما الان همین که تنی سالم دارم و همه با احترامشان مرا شرمنده میکنند احساس رضایت میکنم و واقعاً از این موضوع خوشحالم.
کشتیگیران نیریز در سالن والفجر - سال 1368
ایستاده از راست: ابراهیم میرغیاثی، اکبرتاجبخش، مجید صالح پور، سعید فتاح پور، عین اله زارع، حمید خداپناه، اکبرمبین، سرباز ناشناس، صمدسلیم جواهری، جواد مبین
ردیف اول نشسته از راست: ناصر فرغت، ناشناس، رضا شیری، محسن عبادی، حسین مقصودی
ردیف دوم نشسته از راست: سعید قلمداد، محسن مشتاقی، اسماعیل میرزایی(اهل ارومیه)، حجت قلمداد، علی نجابتیان، جواد استقامت، اسدالله زمان خیز (تبعه افغانستان)
با تشکر از جناب آقای جواد مبین که عکس را در اختیار ما قرار دادند.