
یکی از نازنینترین ایرانگردان، زندهیاد ایرج افشار است.
ایرج افشار (۱۳۰۴-۱۳۸۹ خورشیدی)، بارها با شوق و اشتیاق به سیر و سیاحت در ایرانِ بزرگ پرداخته و مشاهدات و شنیدههای خود را پیرامون صدها آبادی کوچک و بزرگِ این کشور پهناور در سفرنامههایی که به یادگار گذاشته، ضبط نموده است.
افشار دست کم پنج بار در سفرهای خود، به دیدار شهرِ فضل حاتم آمده و در سفرنامههایش کمابیش مکانهای تاریخی و دیدنی نیریز را وصف و از بزرگان و هنرهای مردم این شهر یاد کرده است.
ظاهراً نخستین سفر استاد به نیریز در سال ۱۳۴۴ خورشیدی بوده است. من تا الان نمیدانم که آیا وی برای این سفر خود، سفرنامهای نگاشته یا خیر، تنها میدانم که در سفرنامه «بیست شهر و هزار فرسنگ» که در مجله یغما (آبان ۱۳۴۵) چاپ شده است، مینویسد: «راهی که سال گذشته با زن و فرزندانم از آن گذشته بودم پنج فرسنگ نزدیکتر است» (افشار، ۱۳۴۵: ۴۳۳).ای کاش هر چه زودتر، کتاب «سفرنامههای ایرج افشار» که دکتر میلاد عظیمی استاد دانشگاه تهران در کار نشر آن است، منتشر شود تا بر اساس آن بتوانیم تصویری هر چه جامعتر از نیریز در سفرنامههای افشار به مردم نجیب نیریز نشان دهیم.
سفر دیگر افشار، یک سال بعد، یعنی در سال ۱۳۴۵ بوده است. وی در سفرنامه «بیست شهر و هزار فرسنگ» به وصف نیریز و پارهای از جاهای تاریخی آن میپردازد که در این مقاله آنها را نقل خواهیم کرد.
قدیمیترین عکس از مسجد جامع کبیر نیریز
افشار در سال ۱۳۵۵ نیز از شهر ما دیدن کرده است. شرح این دیدار در سفرنامه «اطلال پارس» (چاپ شده در یغما، شهریور ۱۳۵۵) آمده است. وی در این سفرنامه در قسمت مربوط به نیریز مینویسد: «چهارمین باری است که به سفر نیریز رفتم» (افشار، ۱۳۵۵: ۳۶۷) بنابراین باید پیش از این تاریخ، سه سفر به نیریز آمده باشد که دو سفر، (سفر سالهای ۱۳۴۴ و ۱۳۴۵) معلوم است.
دیگر سفر استاد به شهر ما، در آبانماه ۱۳۸۵ بوده است. گزارش این سفر پس از درگذشت افشار، در سفرنامه «از آتشکده تا آب انبار» (چاپ شده در بخارا، ۱۳۹۵، شماره ۱۱۱) آمده است.
نگارنده در مقاله حاضر بر اساس این سفرنامهها که در اختیار دارم، به این پرسش پاسخ میدهم که نیریز در سفرنامههای افشار چگونه تصویر شده است؟ با این پاسخ، مردم نیریز در مییابند که دیگران درباره شهرشان چه گفتهاند و چگونه اندیشیدهاند.
۱- موقعیت جغرافیایی نیریز
نخستین چیزی که سفرنامهنویسان پیرامون شهرها و آبادیهای مورد دیدار خود مینویسند موقعیت جغرافیایی آنهاست. افشار بیشتر از جانب شمال نیریز یعنی از مسیر سیرجان، به نیریز وارد شده و از این رو از آبادیهای میان سیرجان - نیریز مانند قطرو، بشنه و ... نام برده است. ظاهراً وی یک بار از سمت غرب نیریز، یعنی مسیر استهبان - نیریز، وارد نیریز شده و از نیریز به جانب سیرجان رفته است.
افشار، در مقاله «بیست شهر و هزار فرسنگ» به وصف راههای ارتباطی سیرجان - نیریز پرداخته است که از منظر جادهشناسی تاریخی بین این دو شهر و دگرگونی جادهها در گذر تاریخ، اهمیت دارد.
در گذشته نه چندان دور بین سیرجان و نیریز سه جاده وجود داشته است. این سه جاده در قطرو به هم میرسیدهاند. یکی از این سه راه، زمستانی بوده و زمانی استفاده میشده که به سبب بارندگی و گِل و لای کفه، نمیتوانستهاند از دو راه دیگر استفاده کنند. آن دو راه دیگر در مواقعی محل عبور و مرور بوده که بارندگی نشده باشد.
طول این جادههای سهگانه متفاوت است. راهِ زمستانی، سی کیلومتر از دو راه دیگر درازتر بوده. مسافت جادهای که از زیدآباد میگذشته ۲۰۰ کیلومتر و طول دو راه دیگر ۱۷۰ کیلومتر است. روستاهای شُورو، چشمه شیرین، بشنه و قطرو در مسیر جاده زمستانی زیدآباد - نیریز قرار داشتهاند.
زندهیاد افشار در مسافرت سال ۱۳۴۵ از راهِ زیدآباد به نیریز آمده است. وی درباره راههای سهگانهای که آن ایام بین سیرجان- نیریز وجود داشته، چنین مینویسد:
«شب در سیرجان خوابیدیم و صبح به طرف نیریز حرکت کردیم. راههای سهگانه سیرجان به نیریز راههای کژ و کورهای است که به علت عبور و مرور کامیونها ایجاد شده است. طبعاً گذر کردن از چنین راهی با سختی و ناراحتی همراه است. میان سیرجان و نیریز سه راه به محاذات یکدیگر قرار دارد و در محلی به نام قطرو راه واحدی میشود. یکی از این سه راه زمستانی است. دو راه دیگر در مواقعی قابل گذر است که بارندگی نشده باشد. زیرا باید ازکفهای گذشت که باران آن را منجلاب میسازد.» (افشار، ۱۳۴۵: ۴۳۳)
مرحوم افشار در سفرنامه «از آتشکده تا آب انبار» نیز از جاده بین نیریز و سیرجان یاد کرده است، اما جاده موصوف در این سفرنامه با جادههایی که در سفرنامههای پیشین وصف شدهاند، متفاوت است. وی در سفرنامه «از آتشکده تا آب انبار» که مربوط به مسافرت استاد در سال ۱۳۸۵ است مینویسد:
«از سیرجان تا قطرو (قطروئیه) صد کیلومتر است. حالا جادهای دارد یک دست با آسفالت خوب، میان این دو آبادی بر سر راه آبادیی نیست. کویرکی هم در دست چپ جاده هست که سالها قبل شنیده بودم گورخر دارد» (افشار، ۱۳۹۵: ۳۳)
ایرانشناس فقید، درباره جاده قطرو- نیریز (که به گمانم همین گردنه لایرز است) نیز اظهار نظر کرده است. او راجع به این مسیر در سال ۱۳۸۵ چنین مینویسد: «از قطرو راه به دامنه کوهی میافتد که باید گردنه نیریز را گذرانید، تل و تپه این ناحیه، چون درختهای بنه و بادام تلخ (۱) دارد، خوش منظر است. البته گردنه هم گردنه نیست، گذرگاهی است کوهستانی.» (همان)
دریاچه نیریز
استاد جاودانهیاد در سفرنامههایش تنها یک بار از دریاچه نیریز نام برده است. وی در سفرنامه «بیست شهر و هزار فرسنگ» مینویسد:
«نیریز آخرین شهر فارس و فاصل میان آنجا و کرمان است و بر کنارش دریاچه نیریز قرار دارد که امسال [ظاهراً سال ۱۳۴۵]به علت نباریدن باران کم آب بود.» (افشار، ۱۳۴۵: ۴۴۳)
میتوان از این عبارت استنباط کرد که افشار سال یا سالهای قبل نیز دریاچه نیریز را دیده بوده است که آب آن در سنجش با آب دریاچه در سال ۱۳۴۵ بیشتر بوده. شاید آن سال بارانی و پر آب سال ۱۳۴۴ بوده است.
۲- آثار تاریخی نیریز و کتیبهها
بهشتیروان استاد افشار در سفرهای خود غالباً از بناهای تاریخی شهرها و آبادیهای میهن دیدن کرده است و در گزارش سفرهای خود به وصف این بناها و کتیبهها پرداخته است. وی در سفرنامههای خود از دو مسجد تاریخی نیریز یعنی مسجد جامع صغیر و مسجد جامع کبیر یاد میکند.
مسجد جامع صغیر یا مسجد بازار
مسجد جامع صغیر (بازار) از مساجد کهنسال نیریز بود که شوربختانه پیش از انقلاب، آن و گورستان کنار آن را کاملاً ویران کردند و به جای آن مسجد و حسینیه تازهای بر پا ساختند. نام قدیم این مسجد، جامع صغیر یا مسجد بازار بود که پس از انقلاب آن را تغییر دادند.
عکسی بسیار قدیمی از قدمگاه خضر در نیریز
تاریخ دقیق عكس نامعلوم است ولی با توجه به فضای عكس به نظر میرسد مربوط به حدود نیم قرن پیش باشد.
عکس: آرشیو نیریزان فارس
نامهای کهن بناها و آثار میراثی شهرها و آبادیهای سرزمین ما، گویای گوشهای از تاریخ و فرهنگ آن شهرها و آبادیهاست و فواید اجتماعی بسیاری دارد که با تغییر آن، نسلهای بعدی آهسته آهسته از تاریخ شهر خود به دور میمانند؛ مثلاً نام مسجد بازار نشان میدهد که این مسجد، در گذشتهها، در کنار بازار اصلی واقع شده بوده است و ظاهراً مساجد دیگر شهر در کنار بازار نبودهاند. امروز دیگر از آن بازار نسبتاً بزرگ جز بقایایی بسیار اندک نشانی به جا نمانده است. مرحوم افشار با تغییر نام جاها مخالف بوده و مینویسد: «دستکاری در نامهای تاریخی به میل شخصی، سیاسی، اداری ضررهای جبران ناپذیر دارد» (افشار، ۱۳۹۵: ۳۴)
ایرانشناس فقید، محراب مسجد بازار را اینگونه وصف میکند:
«محراب این مسجد زیباست. قسمتی از آن با آجرهای بزرگ منقش برجسته ساخته شده است. گچ کاری آن هم بی لطف نیست.» (افشار، ۱۳۴۵: ۴۳۳)
مسجد بازار سنگ و گچنوشتههایی داشته است. گچنوشته این مسجد، با تخریب مسجد، کاملاً نابود شد و اگر همت افشار فقید در گرفتن عکس از این گچنوشته و سپس چاپ این عکس و ضبط متن در مجله یغما نبود، ما امروز هیچ اطلاعی از این گچنوشته که سندی بس مهم در تاریخ نیریزِ سالهای ۱۲۶۶-۱۲۶۹ خورشیدی است، نداشتیم. جاودانهیاد افشار مینویسد:
«بر دیوار شبستان اخباری از عهد محمدشاه و ناصرالدین شاه به مرکب و به خطی نسبتاً خوش نوشتهاند، به تقلید از آن که رسم بوده است که فرامین عمومی را بر سنگ نقر میکردهاند.» (افشار، ۱۳۴۵: ۴۳۳)
نگارش این متن بر دیوار شبستان مسجد بازار، گویای آن است که این مسجد در آن ایام، محل تجمع مردم بوده است. احتمالاً به سبب موقعیت اجتماعی مسجد جامع کبیر در آن روزگاران، آن مسجد برای این کار انتخاب نشده بوده.
افشار در سفرنامه بیست شهر و هزار فرسنگ، متن و تصویر این گچ نوشته را چاپ ننموده است، اما دو سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۷، در مجله یغما (شماره ۱۱، بهمن ۱۳۴۷) متن و تصویر این گچ نوشته را منتشر میکند. وی درباره علت عدم انتشار متن گچنوشته در سفرنامه بیست شهر و هزار فرسنگ، در مقاله «یادداشتی تاریخی در مسجد بازار نیریز» مینویسد:
«در سفری که با آقای منوچهر ستوده به نیریز رفته بودم و شرح آن سفر دور و دراز در یغما گفته آمد (در شمارههای سال ۱۳۴۵)، بر دیوار کنار محراب مسجد بازار شهر یادداشتی با مرکب به خط شکسته خوش دیده شد که از آن عکس گرفتم و، چون عکس چاپ شد به استنساخش پرداختم، ولی بعضی عبارات خوانده نمیشد و به همین ملاحظه نتوانستم آن را در آن سفرنامه مندرج سازم. بعداً به لطف آقای مجدی رئیس آموزش و پرورش آن شهر، سوادی فراهم و نسخهبرداری اصلاح و تکمیل شد. اینک متن آن یادداشت را که در باب غائله سید یحیی از پیروان سید علی محمد باب و حاوی اطلاعات محلی تاریخی است به چاپ میرسانم» (افشار، ۱۳۴۷: ۶۴۱)
وی پس از عبارات بالا، به درستی پیشبینی میکند که در سالهای نه چندان دور این گچ نوشته از بین رود و متأسفانه از بین رفت:
«مسلم است که، چون دیوار مسجد را سفید کنند این یادداشت تاریخی هم از میان میرود به مانند هزارها یادگاری که در ابنیه باستانی ما محو و نابود شده است. شاید اکنون که این کلمات را مینویسم آن را سترده باشند. (همان)
تصویر این گچ نوشته و متن آن در صفحات ۶۴۱-۶۴۶ مقاله «یادداشتی تاریخی در مسجد بازار نیریز» مضبوط است. افزون بر این چنانکه دکتر میلاد عظیمیمرقوم فرمودهاند، متن گچ نوشته در کتاب «سواد و بیاض» افشار (۱۳۴۹: ج ۲، ۱۱۰-۱۲۱) و سفرنامه گلگشت در وطن (صص ۵۱۲-۵۱۸) چاپ شده است. (ر. ک: افشار، ۱۳۹۵:ص ۳۴ پانوشت ۲).
جاودانه یاد افشار، از این گچنوشته و تخریب آن در سفرنامه «از آتشکده تا آب انبار» نیز به کوتاهی یاد کرده است. راستی که پیشبینی ایرانشناس برجسته ما چقدر درست از آب در آمده است:
«یادم افتاد که چهل و چند سال پیش از روی نوشتهای مرکبی که به خط شکسته به دیوار مسجد بازار مکتوب بود سوادی تهیه کردم و در مجله یغما چاپ شد (مربوط به واقعه تاریخی سید یحیی نیریزی (۲)) و اکنون آن مسجد به کلی نوسازی شده است». (افشار، ۱۳۹۵)
کتیبه کلو یعقوب قصاب
کتیبه دیگر مسجد بازار، مربوط به تعمیر مسجد به دستور کلو یعقوب قصاب است.
مرحوم افشار متن این کتیبه کوتاه را که خوشبختانه از دستان زمانهی ویرانگر در امان و برای ما به یادگار مانده است، چنین خوانده است:
«امر بعماره هذا المسجد الشاب المکرم یعقوب القصاب فی سنه ۹۴ [۱۰](۳). (افشار، ۱۳۴۵: ۴۳۳)
متأسفانه سال تعمیر مسجد مشخص نیست و ممکن است سال تعمیر قبل از ۱۰۹۴ مهشیدی باشد. به هر حال حدس استاد فقید چنین سالی است.
کتیبه معافیت صابونپزان نیریزاز پرداخت عوارض
از دیگر کتیبههای مسجد بازار، کتیبهای است که خوشبختانه تا امروز از بین نرفته است. فرخنده یاد افشار درباره این کتیبه مینویسد: «فرمانی هم از عصر صفوی در باره معافیت صابونپزهای شهر از پرداخت عوارض بر سنگ کنده شده است و بر سر در مسجد نصب کردهاند و دوست ما احمد اقتداری آن را در سفر خود خوانده بود و متن را در فرهنگ ایران زمین، ج ۱۲، درج کرد» (افشار، ۱۳۴۵: ۴۳۳)
از مسجد بازار تا امروز عکسی ندیدهام. امید است که در گنجینه پژوهشی استاد افشار و در کتاب «سفرنامههای ایرج افشار» که مشتمل است بر همه سفرنامهها و یادداشتهای سفرنامهای و مقالات و اسناد و عکسهای سفرهای ایرج افشار و استاد دکتر میلاد عظیمی، همت بر تدوین و آمادهسازی آن ورزیده است، عکسهایی از این مسجد تخریب شده افتاده باشد.
نمایی از مسجد جامع کبیر نیریز
مسجد جامع کبیر
مسجد جامع کبیر و در تداول مردم نیریز مسجد جمعه، تاریخیترین و هنریترین بنای شهر ماست. استاد جاودانه یاد، در سفرنامههای خود بارها از این مسجد و کتیبههای زیبای آن که نازش مایهی مردمان این شهر است، یاد کرده است. او در سفرنامه بیست شهر و هزار فرسنگ مینویسد:
«بنای دیدنی شهر مسجد جامع قدیم است که محرابش را بنا به کتیبه آن چهار بار در تواریخ ۳۶۳، ۴۰۶، ۵۷۶ و ظاهراً قرن هفتم (به علت محو شدن انتهای کتیبه) تعمیر و تکمیل کردهاند. چند کتیبهی [دیگر]هم در اطراف محراب هست که آخرین آن مورخ ۹۴۶ هجری است.» (افشار ۱۳۴۵:۴۳۳)
مبارکیاد افشار در سفرنامه «اطلال پارس» متن کتیبههای این مسجد را خوانده است. چنان که استاد متذکر شدهاند خواندن دقیق این کتیبهها به وقت کافی نیاز دارد و برای کسی مقدور است که دست کم چند ماهی در محلی که این مساجد در آن قرار دارند رحل اقامت افکند.
افشار، چهار کتیبه از کتیبههای مسجد جامع کبیر را خوانده و متن آنها را در سفرنامههای خود ضبط نموده است. گویا وی متوجه کتیبه سردر شمالی مسجد که سالها پیش در خواب سنگین غفلت مسئولان ما به سرقت رفت، نشده است.
ضبط متن سنگنوشتههای مسجد چنانکه در سفرنامه اطلال پارس آمده، افتادگیهایی دارد. من پارهای از این افتادگیها را تکمیل و در هفته نامه نیریزان فارس مورخ ۱۶/۹/۱۳۹۹ چاپ نموده ام.
مقبره میرزا احمد نیریزی- کاتب بزرگ خط نسخ نیریز
عکس: حامد راستی
گورستانها، بقعهها و سنگگورهای باستانی نیریز
خط و تزئین سنگگورهای دیرینهزاد نیریز، بازتاب چیرگی مردمان هنرمند این شهر در هنر سنگتراشی و سنگنویسی و خوشنویسی است. افشار در سفرنامههای خود به شهرت مردم نیریز در خوشنویسی اشاره دارد: «میدانیم که بسیاری از مردم نیریز خوش خط و بدین هنر موصوف و مشهور بودهاند» (افشار، ۱۳۴۵: ۴۳۴)
ایرانشناس فقید ما در سفرهای خود به سراغ دو قبرستان معروف شهر و سنگ گورهای زیبای آن رفته است: قبرستان لنگر و قبرستان میر شهابالدین.
قبرستان لنگر امروز از بین رفته و در محل آن خیابان بهداشت و پارک محلهای احداث شده است. از قبرستان میر شهابالدین که همان قبرستان قدیمی کوچه بالاست و بقعه میرشهابالدین جزئی از آن محسوب میشود، تنها بقعه باقی مانده است.
بهشتیروان، افشار مینویسد: «در نیریز دو قبرستان دیدیم: یکی قبرستان بزرگ لنگر و دیگری قبرستان میرشهابالدین، در هر دو سنگ قبرهای کهنه فراوان بوده است. (افشار، ۱۳۴۵: ۴۳۳).
استاد روانشاد ما از نابودی سنگ گورهای قبرستان لنگر تأسف میخورد و راستی جای دریغ دارد. آری جای هزاران هزار دریغ و تأسف و گریستن است که بسیاری از بناهای شکوهمند شهر فضل و احمد و سحاب و شهاب و شعله در غفلت سنگین کسانی که باید پاسداران آنها باشند، یکان یکان ویران و تخریب شدند و امروز حتی خشتی از آنها برای فرزندان امروز و آینده این خاک پرگهر، به یادمان نمانده است.
مینو آشیان، افشار مینویسد:
«شهردار بیاطلاع و ظاهر فریب، بسیاری از سنگهای قدیم را در جدولبندی خیابانها و پل بستن جادهها به کار برده است تا عمران و آبادی کرده باشد و غافل از اهمیت تاریخی و هنری آنها بوده است. باز محض نمونه چند تایی باقی است که باید از آنها حفاظت کرد بخصوص که غالباً به خطوط خوش است.» (افشار، ۱۳۴۵: ۴۳۳-۴۳۴)
گوییا، کسی که نا اندیشیده، سنگ گورهای کهن شهر را در جدول بندی خیابانها به کار برده است، فضل الله آقا رخ بوده است:
«هر یک از شهرهای ایران یادگارهایی هم از آثار ویرانگران دارد و مردم شهر نیریز، خرابکاریهای حاکمی به نام فضلالله آقارخ را که سالیانی پیش در آنجا بود هنوز فراموش نکردهاند. این شخص هم اوست که به دستورش سنگهای قبور را بر لب جداول خیابانها نهادند و اطرافش را به سیمان و آسفالت پوشاندند.» (افشار، ۱۳۵۵، ۳۶۸)
سنگ مزار میر شهاب الدین
سنگ مزار میرشهابالدین در شمار زیباترین سنگ گورهای نیریز بوده که امروزه رو به ویرانی نموده است و هیچ کس را پروای نگاهداشت و تعمیر آن نیست.
مرحوم افشار، سنگ مزار میرشهابالدین را کم مانند توصیف میکند و مینویسد:
«از سنگهای قدیمی و بسیار ممتاز یکی سنگ گور پیر شهابالدین است» (افشار ۱۳۴۵: ۴۳۰)
وی در سفرنامه اطلال پارس نیز از این بقعه مبارک یاد کرده است:
«در نیریز آثار تاریخی مخروبه چند بقعه قدیمی دیدنی است. بقعه میر شهاب الدین که عوام شمع الدین میگویند [ظاهراً منظورِ استاد میرشَحمدی است]و محل دفن عدهای از دراویش معروف به قطبیه بوده است. (افشار، ۱۳۵۵: ۳۶۸)
مرحوم افشار به سبب هنری بودن سنگ گور میرشهابالدین، تصویر آن را در سفرنامه «بیست شهر و هزار فرسنگ» انداخته و به توصیف مسبوط آن پرداخته است:
«از سنگهای قدیمی و بسیار ممتاز یکی سنگ گور پیر شهاب الدین است که به جز سنگ خوابیده منقّش و مکتوب، در دو طرف آن دو تخته سنگ با چهار گلدسته مانند، به طور عمودی نصب شده است و برین دو تخته سنگ نقوش و خطوط بسیار هنرمندانه و کتیبهای به خط نسخ و کوفی کندهاند. بدون ادنی اغراق نظیر، چون این سنگ بسیار کم است...، چون قسمت تاریخ کتیبه و نام صاحب گور در خاک مدفون بود متأسفانه اطلاعی بیش از این درباره زمان آن نمیتوان عرض کرد و این را بگویم که از سنگ قبر مقبره یعقوب سروستانی در سروستان ظاهراً کهنهتر و نفیستر است. (افشار ۱۳۴۵: ۴۳۴)
بقعههای دیگر
به جز بقعه میر شهابالدین، افشار از بقعههای دیگر نیریز هم یاد کرده است. از جمله این بقعهها که امروز متأسفانه کاملاً تخریب شده بقعه خواجه احمد دامغانی است:
«سنگ قبری هم در گوشه قبرستان لنگر دیده شد که عظمتی دارد و به علت برداشتن چهار طاقی آن نقوش و خطوطش محو شده است. اهل محل آن را به خواجه احمد دامغانی نسبت میدهند و بر آن شمع روشن میکنند.» (افشار ۱۳۴۵: ۴۳۴)
بقعه شیخ بهلول، بقعه پیر ملا صادقی، از دیگر بقاع نیریز است که افشار از آنها نام برده است: «در نیریز آثار تاریخی مخروبه چند بقعه قدیمی دیدنی است. بقعه میر شهابالدین ... بقعه پیر ملاصادقی (که قبر نورالدین محمد در آنجاست)، بقعه شیخ بهلول، سنگ مزار خواجه احمد دامغانی در محله سادات از آن جمله است. آنچه درین بقاع دیدنی است سنگهای خوشتراش و خوشنوشته است از قرون هشتم به بعد. (افشار، ۱۳۵۵: ۳۶۸).
به جز بقعهها، افشار از قلات و آبگیرهای آن نیز یاد کرده است. وی مینویسد:
«بر کنار شهر نیریز کوهکی هست که مردم آن را قلات میگویند و بقایای آبگیرهای متعدد آن هنوز باقی است که به قول مطلعی از ساختههای هاشم بگ نیریزی است.» (همان)
مرحوم فضلالله اشتیاقی نیز گفته است که حوضهای بالای قلات را مرحومهاشمبگ ساخته است: «حوضهای بالای قلات خواجه خضر را به عنوان آب انبار ساختهاند ... این حوضها راهاشم بگ نیریزی ساخته که جد خانواده هاشمبیگیها است» (اشتیاقی، ۱۳۹۳: ۱۰)
خانههای مجلل قدیمی
در شهر دیرینهزاد ما تا پیش از انقلاب ۱۳۵۷، خانههای بزرگ و مجلل قدیمی متعددی وجود داشت که بسیاری از آنها در گسترش بقعه امامزادگان، تخریب و ویران شدند. خانههای خاندان شیخالاسلام سحاب نیریزی، خانه مشیرالدیوان (مشیری)، خانه متألهی، خانه فرساد و ... در شمار این خانههای عزیز دوست داشتنی بودند.
خانههای متعلق به خاندان فاتح، از زیباترین بناهای تاریخی نیریز بود، اما دریغا که این خانهها نیز به صورت کامل یا ناقص تخریب شدند. خانه جهانگیر خان یکی از این سراهاست. رسم مردم نیریز تا پیش از انقلاب ۱۳۵۷ این بود که دستههای عزاداری روز عاشورا به خانه عالمان و خوانین میرفتند. من بارها و بارها در کودکی و نوجوانی همراه دسته سینه زن محله شادخانه به خانه جهانگیرخان و معاونالدیوان رفته بودم. خانه معاون الدیوان را پس از انقلاب کاملاً ویران کردند و به جای آن پاساژ و مغازهها ساختند، اما خانه مرحوم جهانگیرخان را نیمه ویران حفظ کردند. آنچه امروز سرای فاتح خوانده میشود و متولی آن میراث فرهنگی است، نیمهای از سرای کامل جهانگیر خان است و هیچ شکوه و زیبایی آن خانه قدیمی و مجلل را ندارد. مگر میشود قالی نفیس و ارزشمندی را مُثله و تکه تکه کرد و قسمت باقی مانده را همچنان بدون قرینهسازیها و نقشهای اصلی آن نفیس خواند؟ سرای فاتح، قالی زیبایی بود که مُثلهاش کردند.
آنچه به خانه مرحوم جهانگیر خان جمال و وقار و چشم نوازی میبخشید، کل ساختمان و ترکیب چشم نواز اجزای آن بود: آن حیاطِ بزرگ مستطیل شکل و حوض وسطِ سرا، آن باغچههای دو سوی حوض، آن اتاقها که قرینه قسمت فعلی بودند، آن بادگیر بلند که پس از تخریب قسمت شمالیِ سرا، چون تابوتی کهنه در گوشه کوچک حیاط افتاده است.
ایرانشناس فقید افشار در سفر سال ۱۳۵۵ از این دو سرا دیدن کرده است. در آن ایام خانه معاونالدیوان رمقی داشته و کاملاً از پا در نیامده بوده است و هنوز سرای جهانگیرخان ناجوانمردانه مُثله نشده بوده است. افشار در وصف این دو سرا مینویسد:
«در نیریز دو خانه قدیمی مجلل هست که یکی مخروبه و رو به زوال است و دیگری مسکون و این هر دو از خانههای خوانین مشهور به فتحعلیخانی است. خانهای که متأسفانه رو به ویرانی میرود اندرونی و بیرونی امیر حسین خان فاتح بوده است و از آثار واقعاً زیبای آن منطقه است هم از حیث ترکیب و هم از حیث ظرافت در گچبری و رنگآمیزی و در و پیکر.
خانه دیگر که مسکونی است و خورشیدی ایوانش پوشیده از کاشیکاری زیبا و منقوش به صحنهای از مجالس خمسه نظامیاست که از آنِ جهانگیرخان فاتح است و چنان که گفتند این هر دو خانه را معماران یزدی ساخته اند.» (افشار، ۱۳۵۵: ۳۳۶)
خاطره ایرج افشاردر سفرنامه «از آتشکده تا آب انبار»
سفرها به ویژه سفرهای دور و دراز گنجینهای از تجربیات و خاطرات تلخ و شیرین است. ایرانگرد فقید ما در یکی از سفرهایش در بین قطرو و بشنه چرخ اتومبیلش به شن مینشیند و ظاهراً یکی از مردم نیریز که وانت داشته و به سیرجان میرفته مردانه به کمک او میشتابد و پس از بیرون آوردن چرخ ماشین افشار از شن به استاد میگوید: «پشت سر من بیایید که به اتفاق برویم» کلمه «به اتفاق رفتن» که هنوز در تداول مردم نیریز رایج است، زبانزد بچههای افشار میشود که در آن سفر همراه او بودند. با نقل این خاطره این مقاله را به پایان میآورم.
«یک خاطره ناگوار هم از این منطقه [منطقه بین قطرو و بشنه]دارم. در یکی از سالهای دهه سی بود که با زن و سه بچه از اصطهبانات میآمدم که به سیرجان بروم. جاده نه تنها خاکی بود بلکه جادهای بود همسان مالرو نُدرتاً ماشینی از آن گذر میکرد. بین قطرو و بشنه چرخ اتومبیل در شن گیر کرد. با بچهها شاخ و برگ گز میکندیم و زیر آن میگذاشتیم تا مگر در آید. بهرام با کلنگی کوچک که برای روز مبادا همراه داشتیم، بوته میکند و یک بار سر کلنگ به کله اش خورد و خون جاری شد و اسباب نگرانی شدید. تنطور دو ید زدیم و نشستیم که مردی برسد. غروب هم چهره عبوس خود را نشان داد. پس از یک ساعتی از دور نور چراغ اتومبیل دیده شد. ماشین رسید و معلوم شد وانتی است که بار به سیرجان میبرد. چون وضع ما را دید فوری با مردانگی پایین آمد و جک پر قوت خود را به کار زد و ما را از تنگنا خلاص کرد و گفت: پشت سر من بیایید که «به اتفاق» برویم. این کلمه زبانزد بابک و بهرام شده بود و گاهی که آن روز را به یاد میآوردند، تکیه کلام آن مرد نجیب را تکرار میکردند.» (افشار، ۱۳۹۵: ۳۳)
پینوشت:
۱- بادام تلخ= بادام کوهی و در تداول محلی: باریشیک که به میوه آن الوک میگویند.
۲- نام درستِ وی سید یحیی کشفی دارابی است.
۳- تاریخ تعمیر مسجد به گونههای مختلفی خوانده شده است. نظر ایرج افشار بر ۱۰۹۴ مهشیدی است.
منابع:
افشار، ایرج (۱۳۴۵) بیست شهر و هزار فرسنگ، یغما: سال نوزدهم، شماره هشتم، صص ۴۳۰-۴۳۴
------ (۱۳۴۷)، یادداشتی تاریخی در مسجد بازار نیریز، یغما: سال بیست و یکم، شماره یازدهم، صص ۶۴۱-۶۴۶
------ (۱۳۵۵)، اطلال پارس (۴)، یغما، شماره ۳۳۶، صص: ۳۶۷-۳۶۹
------ (۱۳۹۵). از آتشکده تا آب انبار، بخارا: شماره ۱۱۱، صص ۳۳-۳۴
اشتیاقی، فضلالله (۱۳۹۳) داستانهای فضلالله اشتیاقی از روزگاران قدیم نیریز، عصر نیریز، شماره ۵۷۸، مورخ ۵/۹/۱۳۹۳