یازدهمین نشست از سلسله برنامههای عصر شنبههای بخارا به کتاب خواندنی و تازه انتشار یافتۀ «زندگی و احوال ایرانیان» نوشته «سمیوئل گراهام ویلسن» با ترجمۀ خانم شهلا طهماسبی اختصاص داشت.
«زندگی و احوال ایرانیان» در واقع خاطرات ویلسن- کشیش آمریکایی- است از ۱۴ سال اقامت در ایران در اواخر دوران ناصر الدین شاه.
او ۱۴۰ سال قبل و در ۱۲۶۱ خورشیدی یا ۱۸۸۱ میلادی یعنی ۱۵ سال قبل از ترور ناصرالدین شاه در رأس هیأت تبلیغی کلیسای آمریکایی به ایران آمد و در تبریز- شهر ولیعهدنشین که پس از تهران در مرحله دوم اهمیت قرار داشت- سکنی گزید و تا سال ۱۲۷۴ خورشیدی کمتر از یک سال قبل از ترور ناصرالدین شاه و قریب ۱۴ سال در ایران به سر برد.
ویلسن شاهد وقایع اجتماعی، چون قحطی و وبا و تأسیس بانک شاهنشاهی ایران به دست انگلیسیها و نهضت تحریم تنباکو بوده است.
ترجمۀ روان خانم شهلا طهماسبی یک کتاب خوشخوان را پیش چشم ما قرار داده و نشر پنجره هم با زیبایی منتشر کرده است.
سفرنامههای اروپاییهایی که به ایران آمدهاند همواره خواندنی بوده و این یک آمریکایی است. اینها معمولاً از زاویهای متفاوت و البته با فاصلۀ فرهنگی مینگریستهاند و بی ملاحظات داخلیها خاصه وقتی قصد بازگشت دوباره نداشتند پارهای روحیات و خلق و خوی نیاکان ما را نقد میکردهاند و اگر چه خالی از قضاوتهای نادرست نیست، اما غالباً عاری از چاپلوسی است؛ مشهورتر از همه خاطرات جیمز موریه (حاجی بابای اصفهانی) که آن قدر وارد جزئیات زندگی ایرانیان شده که برخی در اصالت آن -از حیث این که به قلم او بوده باشد- تردید میکنند.
بخشهایی از کتاب «زندگی و احوال ایراینان» را از فصلهای مختلف و بی ترتیب خاص نقل میکنیم و هر چند فرصت مطالعۀ تمام آن در این چند ساعت فراهم نیامده، اما همینها نشان میدهد چقدر خواندنی است:
- تبریز، مادرشهر ایران است. مهمترین شهر از نظر تجارتی و مرکز آذربایجان، برجستهترین ایالت ایران. عنوان سیاسی آن «دارالسلطنه» و عنوان مذهبیاش «ستون اسلام» است. مثل خیلی از شهرهای شرقی فراز و نشیبهایی داشته زمانی غرق در رفاه و نعمت بوده و بعد زلزله آن را از پا درآورد و جنگ و طاعون تباهش کرد... یک قرن پیش زلزلۀ مهیبی خانه هایش را لرزاند و تبدیل به تودههای خاک کرد.
- عقب ماندگی ایران ربطی به ضعف فکری ندارد. ایرانیها ذهن تیز وفعالی دارند. تعلیم نیافتهاند و غیر اصولی زندگی میکنند، اما ذاتاً باهوشاند. در بحث، نکتهسنج، در کسب و کار زیرک، در تقلید، ماهر و در طرز عمل، هنرمند مآب. در روابط اجتماعی خوشمشرب، علاقهمند به شوخی و مطایبه و خوشذوق در شعر و موسیقی و به نحوی استتثنایی به شانسهای اندکشان واقفاند...
-فرمانروایان ایران نیز فاقد شایستگی و توانایی نیستند و ناصرالدین، پادشاه کنونی مردی است با استعداد بارز، انرژی بسیار و درک قوی از جزئیات امور اجرایی.
- در ایران فکر و ذکر والدین دختر بیش از هر چیز این است که دخترشان کِی و با کی عروسی میکند و چه بسا در طفولیت او را نامزد کنند... با این که ندیده و نشناخته ازدواج میکنند، اما هماهنگی دارند و با عشق مشترک به بچهها از زندگی خانوادگی لذت میبرند.
- حوضۀ دریاچۀ ارومیه پرجمعیتترین و توسعهیافتهترین منطقه در ایران و آبریز آن ۲۱ هزار و ۲۵۰ هزار مایل مربع است. در دوران باستان، ماتیانا و به ارمنی کبوتا (دریای آبی) نامیده میشد و امروز دریای شاهی یا دریای ارومیه. قسمت شمالی کمعمق است و هر سال از عمق آن کاسته میشود. نستوریان معتقدند «توماس حواری» هنگام عزیمت به هند پیاده از روی آب رد شد و این روز را جشن میگیرند و در دریاچه شنا میکنند.
- ساکنان کنونی ایران مانند ساکنان اروپا از امتیاز اختلاط خون برخوردارند. بر سرزمین اقوام ماد، پارس و پارت، اعراب و سلجوقیان، ترکمانها و مغولان و ترکها پیدرپی تاخت و تاز کرده و سلطه یافتهاند. ایران و توران در هم آمیختهاند؛ و عباراتی قابل تأملتر:
- ایران و ایرانی تا هنگام اصلاح روشهای نادرست و تقلبآمیز، نمیتواند امید به نعمت و ثروت داشته باشد. چه در نظام و چه در امور کشوری. تصویب یک قانون مدنی با موادی که مجازات در آنها تصریح شده باشد بیاندازه برای ایران سودمند خواهد بود، چون حاکم که هم والی است و هم قاضی دستخوش تلوّن مزاج و جلب رضایت است و ممکن است بنابر وضعیت مزاجی حکم به مرگ یا آزادی بدهد. حداکثر مجازات معمول، جریمه است و حتی با دریافت پول خون با قاتل مصالحه میشود. حبس، مدت معین ندارد. زندانها کثیفاند و مرطوب و سیاهچالها مملو از میکروب و حشرات موذی. اعمال شرمآور و شنیع در زندانها صورت میگیرد.
- نیاز دیگر ایران آموزش عمومی است. تجدید حیات و مدنیت ایران در مدرسه نهفته است.
این جمله هم از مقدمۀ او: «سیاست موضوعی مورد علاقۀ عموم است و اکثر کسانی که دربارۀ ایران غور و مطالعه کرده اند به یک نتیجه رسیدهاند: آیندۀ ایران از لحاظ سیاسی به روسیه بستگی دارد. آنها ایران را میوۀ رسیدهای دیدهاند در دسترسِ این قدرت و کافی است دستش را دراز کند و آن را بچیند».
کتاب از همه نظر خواندنی است. نویسنده به بحث آب توجه بسیار نشان داده و در عین حال مشخص است به یزد و مناطق مرکزی نرفته و گرنه در انتقاد از ناآشنایی ایرانیان با آبیاری درست و شیوههای نگاهداری آب محتاطتر میبود، چون طبیعی است که در هر منطقه که کم آبتر بوده شیوههای آبیاری و خصوصاً قنات و کاریز بیشتر مورد توجه بوده است.
کثیف بودن معابر و گذرگاهها و انواع بیماریها توی ذوق ویلسن میزده، اما هیچ یک موجب نمیشده زبان به طعن ایرانیان بگشاید.
هر جای کتاب را که باز کنید خواندنی است. تنها نکته این است که کاش مترجم یا ناشر محترم در چاپهای بعدی به جای سال قمری در کنار میلادی سال خورشیدی بیاورند. چرا که ضرورتی به ذکر سال قمری نیست.
نکتۀ پایانی هم این که درست است که لذت میبریم، آری، اما جاهایی پشت آدم میلرزد. مثلاً وقتی از خطر زلزله و بحران آب میگوید که چگونه آبادانی را به ویرانی بدل میکرده است و کابوس آن بعد از ۱۴۰ سال همچنان با ماست...