بیبی گره چارقدش را باز کرد و پشت چشمی نازک و گفت:
- ووووی، آدم چیچی بگه؟ آدم چیچی بگه؟ ینی دو تا شاخ در میاد رو کلهی آدم.
- چی شده بیبی باز؟
- چطو شده؟ هی حالا بوگو کیه دیدم.
- نمیدونم بیبی. کیو؟
- زینتو!
- خب...
- تو صف نونووی بودیم.
- خب...
- زینتم تو صف.
- خب....
- دسُشه دراز کرد پول بده.
- خب...
- دو تا النگو دسُش به چه کلفتی! ینی چش کور روشن میشد.
- خب...
- هی میگه خو! خو خو و مرض! زینتو که دائم میناله ندرم ندرم اَ کجا داشته دو تا النگو بسونه؟ ها؟
- وا! ینی چی بیبی؟ به ما چه که از کجا داشته؟ هر جا!
- زرمار و هرجا! میگم گلاب...
- جانم بیبی؟
- میگم مشکوک نیسن؟
- مشکوکِ چی بیبی؟ ای بابا.
- گمونُم ای سیروس شووَرُش تو کار خلافه.
- ای بابا، چه خلافی بیبی. این چه حرفیه؟
- گمونُم افتیده تو کار مواد پواد!
- ای بابا! بیبی این بنده خدا سیروسی که من میبینم یه قلیونم نمیکشه، چه برسه به اینکه بخواد مواد بفروشه.
کمی فکر کرد...
- فمیدم گلابی...
- چیو بیبی...
- خونِی مش هاشم...خونِی مش هاشم که اوشو دُزد زد، گمونُم کار هی بلا گرفتِی سیروسه!
- بیبی اینا چه حرفیه که شما میزنین آخه، سیروس بدبخت اگه این کاره بود که بنده خدا از صبح تا شب و حتی روزای تعطیل کار نمیکرد. خدا رو خوش نمیاد بیخود گناه کسی رو بشورین.
چپ چپ نگاهم کرد...
- نپه پول ای النگوا کجا بوده؟ ها؟ هی میگی گناه کسی رِ نشور، گنا کسی رِ نشور! بوگو نه!
- من چی بگم بیبی؟ نمیدونم که.
نگاهم کرد.
- ایطو نیشه، من بویه ته تو قضیه رِ در بییَرم.
بلند شد نشست کنار تلفن و شمارهی زینت را گرفت.
- الو، زینت، خوبی؟ خوشی؟ ها، میگم اینجا بیا کارُت درم!
تلفن را که قطع کرد، رو کردم به او.
- چیکارش داری بیبی؟
- تا جون تو درشه!
- وا!بیبی...
- وا و مرگ... حالا مینی چیطو حرف اَ زیر زبونُش میکشم، به طور کاملاً نامخصوص! طوری که نتونه زیر جواب در بره، ویسا و نیگا کن.
- نامخصوص نه بی بی، نامحسوس... بعدشم...
آمدم ادامه بدهم که زینت آمد تو.
بیبی نگاهش کرد.
زینت گفت:
- کاری داشتی با من بیبی؟
بیبی اشارهاش کرد.
- بیشین.
زینت نشست روی زمین که بیبی بیمقدمه گفت:
- نیگا من کن زینت، راسُشه بوگو، ای النگوا کجا بوده؟ اگه راسُشه بیگی تو مجازاتُت تخفیف میدم.
زینت با تعجب من و بیبی را نگاه کرد و مِنّ و مِن کرد...
بیبی اشارهای به من کرد.
- زینت! انکار نکن! بوگو اینا کجا بودن؟ ها؟
زینت آهی کشید.
- شوما که غریبه نیستی بیبی. اینا بدلن، یکی دو هفته دیگه عروسی برادرمه، گفتم بخرم بندازم که نگن هیچی نداره.
بیبی ساکت ماند...
زینت که رفت بیبی نگاهم کرد.
- صد دفه میگم تا وختی چی نیفمی تُهمت کسی نزن گیس بریده! گُنا کسی رِ نشور.
گلابتون