تعداد بازدید: ۱۹۵
کد خبر: ۱۴۴۵۵
تاریخ انتشار: ۰۵ شهريور ۱۴۰۱ - ۲۳:۴۹ - 2022 27 August
نویسنده : ماجراهای من و بی‌بی

بی‌بی گفت:

- کی بود ننه پسِ‌در؟

- کامبیزه بی‌بی جون، کامبیز.

- چی‌چی می‌‌گف؟

- کلید می‌خواس بی‌بی.

- کیلیل چی‌چی؟

- کلید اتاق مِلکتون. گف من یکی‌دو ساعتی با دو تا از دوستام می‌رم تو اتاق و برمی‌گردم.

بی‌بی سرپا ایستاد.

- دادیش؟

- بله بی‌بی.

- رفت؟

- بله بی‌بی، رفت دیگه.

بی‌بی جلویم ایستاد.

- مِلک مال توئه؟

- نه بی‌بی، این چه حرفیه.

- خریدیش؟

- نه بی‌بی جان، چرا؟

- دری خرجُش می‌کنی؟

- ای بابا، نه بی‌بی، چرا اینطوری می‌کنی؟

- نپه بیخود کردی سرخود کیلیلِ دادی دسِ کامبیزو. من اینجو هویجم؟ نبویه بییِی یَی شوری اَ من بکنی؟ نبویه بیگی بی‌‌بی کیلیله بدَم؟ ندم؟ نبویه بییِی بیگی؟

کمی ساکت شدم.

- بله بی‌بی، حق با شماست، ولی مگه چی‌ شده حالا؟ یه ساعت با دوستاش می‌رن می‌شینن و بلند می‌شن دیگه.

- دخترررررر، میه هی نِشِسَنو تنا هه؟ خدا می‌دونه اینا ‌ماخوان برن چکار بکنن. اَ قلیون گرفته تا.... لاالله الی الله، نذا دَهن من وا بشه!

- ای بابا، این چه حرفیه می‌زنین بی‌بی؟ شما که کامبیز رو می‌شناسید، پسر خوبیه، اهل هیچی‌ام نیس.

- تو سَرِ دَسُشی که می‌فمی اَلِ هیچی نیس؟ بعدُشم اَ هو قدیم گفتن نترس از آن‌که های و هویی دارد، بترس از آن که سر به تویی دارد. دختر اگه ای بوا رف جرم و جنایتی کرد، کی می‌خوا جواب بده؟ میگن کجا بوده؟ تو اتاق بی‌بی پیشونی سیا. صد تا صاحاب پیدا می‌کنه.

- والا شما دارین بزرگش می‌کنین بی‌بی، کامبیز پسر خوبیه، هیچ چیزی‌ام نمیشه...

- زرمار و هیچی نیشه، مرض و هیچی نیشه، ایطو نیشه، بویه یَی کاری کنم.

نشست کنار تلفن.

- چیکار می‌کنی بی‌بی؟ به کی میخوای زنگ بزنی بی‌بی؟

- 110

- 110 بی‌بی؟ 110 برا چی آخه؟ 

- بگم برن جلوشونه بیگیرن.

- جلو کی؟ چی؟ گناهِ نکرده چرا حکم صادر می‌کنی بی‌بی آخه؟

- ای فضولیا به تو نامده، هرچی می‌کشم اَ دسِ توئه، اگه تو کیلیلِ ندادودی دس ای بچو حالا من ایتو تب و لرز نداشتم.

- ای بابا، بی‌بی ببخشید، غلط کردم. حالا خوب شد؟ الان چکار کنم شما کوتاه بیای؟

- چکار کنی؟ چکار می‌تونی بکنی؟ اَی خاک عالم بشه تو سرُت!

- زنگ بزنم بهش؟

- نه! زنگ بزنی که صَنه‌ی جرمِ ترک کنه؟ من بویه برم مُچُشه بیگیرم تا دیه اَ ای غلطا نکنه؟

- چه جرمی؟ چه غلطی؟ چه کشکی آخه بی‌بی.

بلند شد ایستاد.

- کجا بی‌بی؟

- با ای پیرمردو مش موسی برم یَی سری تو اتاقو بیام.

- ولی آخه بی‌بی...

- ولی و مررررض...
*****
دو سه ساعتی طول کشید تا سر و کله‌ی بی‌بی پیدا شد...

- چی شد بی‌بی؟ چرا اینقد دیر کردین؟
هیچی دختر، دیه رفتیم دیدیم هیشکه خو نی، دیه زنگُش زدم گف نرفتیم کمسِل شده برنامه! جات خالی، مام زنگ زدیم یَی پیتزایی سفارش دادیم با مش موسی زدیم تو رگ، یَی چوی آتشی‌ام خوردیم اومدیم!
گلابتون

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها