در را که زدند، بیبی گفت:
- بدو گلاب، بدو که نَرذی روز عاشورا رِ اوردن.
رفتم سمت در. حدس بیبی درست بود. نذری را گرفتم و آمدم تو.
بیبی نگاهی به من و ظرف توی دستم انداخت.
- هِی؟
چی بیبی؟
- هِی یکی؟
- بله بیبی دیگه. پس چن تا؟
- دختر منه جُزمِ آدم حساب نکردی یا خودوته؟ خو بری چه چار پنج تا ظرف نگرفتی؟
- بیبی، خو همین برا دوتامون کافیه، مگه ما چقد میخوایم بخوریم؟
بیبی مرا از جلوی در کنار زد...
- بیا برو اووَر بینم دس پاچلفتی. برو اووَر تا نرفتن برم چن تا غذِی دیه بسونم بیام.
بیبی مرا کنار زد و دوید سمت کوچه...
از در که آمدتو نگاهش کردم. سه چهار تا ظرف توی دستش بود و نفس نفس میزد...
- بیبی، چیکار کردی؟ چرا اینقد غذا گرفتی آخه؟
- نیداد خو، میگف هر خونِی یَی ظرفی، دیه وختی گفتم ما دو سه تا خونواده هسیم داد!
زُل زدم به بیبی.
- بیبی ما دو سه تا خونوادهایم؟
- نه!
- چرا دروغ گفتین بیبی؟ این کارتون واقعاً درست نبوده.
- خُبه، خُبه، تو یکی دیه نیخوا درس اخلاق یاد من بیدی.
و بعد همانطور که چادرش سرش بود رفت سمت آشپزخانه و چند دقیقه بعد با دو تا قابلمهی خالی برگشت.
- اینا دیگه برا چیان بیبی؟
- درِ کوچه شوکته دیدم، میگف مث ایکه خونِی مش هاشمم نذری پختن، برم ای دوتِی قابلمو رِ پر کنم بیام.
- بیبی همین الان پنج شیش دس غذا گرفتی. میخوای چکار آخه اینارو؟ بذار گیر چار تا فقیر بدبختم بیاد.
- میاد، تو نیخوا جوش بزنی.
بیست دقیقهای بعد بیبی با دوتا قابلمه پر از پلو و خورش وارد شد. لبخندی زیرزیرکی زد و گفت:
- یاد بیگیر.
هنوز چادرش را بیرون نیاورده بود که تلفن زنگ خورد...
بیبی گوشی را برداشت...
- الو، ننِی حسین، تویی؟ خوبی؟ خوشی؟ بچات خوبَن، ها! عزاداری شمام قبول! چیچی؟ نَرذی؟ ها، اوردن خو برمون صبی یَی ظرفی ولی خو کمه، دیه حالا گفتیم هینه با گلاب با نون میخوریم... نه! جون خودُت دیه نیخوا زَمت بکشی، هی بَسِمونه... خو باشه، نپه قربون دسُت حالا که دری زَمت میکشی یَی سه چار تا ظرف بیار گاسَم یکی اَ بچام ظُر اومد اینجا...
تلفن را که قطع کرد بیبی را نگاه کردم...
- بیبی مگه میخوای ولیمه بدی؟ چرا اینطوری میکنی آخه؟
- دختر، نارنگِ امام حسینه، اصن میه میخوا اَ کیسِی تو درشه که جوش میزنی؟
- نه، ولی آخه کار درستی نیس بیبی.
چند لحظهای که گذشت محکم زد پشت دستش و از جا بلند شد...
- کجا بیبی باز دوباره؟
- دیدی چیطو شد؟ پاک مش موسی رِ یادُم رفته بود. برم یَی قابلمهی پلو خوروشیام بری ای پیرمردو مش موسی بسونم بیام!
گلابتون