تعداد بازدید: ۱۵۶
کد خبر: ۱۴۱۴۴
تاریخ انتشار: ۰۲ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۶:۵۵ - 2022 24 July
نویسنده : ماجراهای من و بی‌بی

هاشم دوزانو نشست گوشه‌ی دیوار و گفت:
- جونم بی‌بی؟ چیزی می‌خواسی به من بیگی؟ کاری داشتی با من؟
بی‌بی نگاهش کرد:
- ننه هاشم، نیگا کن، یَی چی ماخام ازُت بگم، ماخام تو عالم همسَیه گری رو حرفِ من نه نیَری.  می‌تونی؟
هاشم نگاهش کرد...
- این چه حرفیه می‌زنی بی‌بی؟ شما جون باخا!
بی‌بی دوباره نگاهش کرد: 
- ینی هرچی باخام نه نیگی؟ 
- نه
- هرچی؟
- نه!
- هر چیه هرچی؟
- ای بابا، چیه بی‌بی خو؟ گفتم که هرچی، شوما که مارو جون به سر کردی.
بی‌بی گفت:
- نَنت ماخا شووَر کنه!
هاشم گوشه‌ی سبیلش را جوید و مات بی‌بی را نگاه کرد...
- چیکار کنه؟
- شوور کنه!
هاشم سرپا ایستاد...
- بی‌بی اگه دری شوخی می‌کنی، اصن شوخی خوبی نیسه!
- شوخی چی‌چیه هاشم؟ میگم بنِّی‌خدا ماخا شوور کنه، خودُشم روش نشد اَ تو و کاکا ددات بگه، منه قاصد کرده بگمتون...
- غلط کرد او کسی که بری ننه‌ی من پاپیش گذُشت! به جون خودُم، به ارواح خاک بوام، ینی اگه بفمم کی بوده اسم ننِی منه اورده، روزگارُشه سیا می‌کنم!
بی‌بی دستش را گرفت و او را نشاند روی زمین...
- نیگا ننه، میه ماخا کار خلاف شرق کنه؟ میه ماخا  گُنا بکنه؟ شما خو هر کدومتون سرِ خونه زنِگی خودتون هسین. من نیدونم ای چه رسم و آیینه که یَی مردی تا زنُش میمیره به چِلُم نکشیده می‌تونه بره زن بسونه هیشطوری‌ام نی، ولی اگه یَی زنی شوورش مرد بویه هیطو تَنِی بکشه بکشه بکشه تا جونُش در شه! که اگه شوور کرد هزار تا حرف پشت سرُش میزنن! ای چه رسمیه؟ توام حالا کوتا بیا صلوات بفرس، میه نگفتی رو حرف من «نه» نِیَری؟
هاشم دستش را از دست بی‌بی کشید بیرون...
- نیگا بی‌بی، فقط اِترام گیس سفیدُته نیگه داشتم که هیچی نیگم، توام دفه‌ی دیه ای لقما رِ بری ننه‌ی من نگیر،  اصلاً یَی چی، اگه می‌نی خیلی خوبه خودُت بوشو زنُش...
هاشم این را گفت و بدون هیچ حرف دیگری راهش را کشید و رفت...
هاشم که رفت بی‌بی مرا نگاه کرد...
- ننه حالا خودمون هسیم، هاشم به ای خُل و چلی، پیشنهاد بدی‌ام نداد!!
گلابتون

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها