بی‌بی گفت:
- ننه رفتی چی‌ی‌ی اِسدی؟
- چی بی‌بی؟
- چی و مرض، چی و درد، چی و گولِی برنو... دختر میه من اَ دیروز تالا نیگم سوری زنگ زده بری جشن تولد دعوتمون کرده، برو یَی چی بسون بیا.
- بی‌بی جون آخه من چی بگیرم؟
- ینی چی چی چی بسونم؟
- خب بی‌بی جون من چمیدونم جشن تولد کیه که چی بخرم، جشن تولد دختر سوری خانومه، جشن تولد پسرشه، جشن تولد خودشه، من چمیدونم جشن تولد کیه بی‌بی!
- ینی چی‌چی تو نیدونی، تو بیخود کردی نیدونی، اصن بیخود کردی دیروز که سوری اومد دَوَت کرد سؤال نکردی جشن تولد کیه!
وا! دیروز به خودتون گفته سوری خانم، به من که نگفته!
- اَ من گفتاشه، شاید من یادُم نبوداشه، تواَم نبویه بپُرسی؟
- بی‌بی جان، من خونه نبودم اصلاً، چطوری باید می‌پرسیدم وقتی نبودم.
- خیلِ خو دختر، تو اصلاً حرف نزن.
- ینی چی بی‌بی؟ حرف حقم می‌زنم می‌گی حرف نزن...
- گلاب میگم حرف نزن یَی فکری بری کادو بکن.
- چی بگم بی‌بی؟ چه فکری کنم آخه؟
منه باش بری کی میگم فک کن! آخه تو عقل دری که فک کنی؟! والا به حضرت عباس!
- دس شما درد نکنه بی بی.
- سرُت درد نکنه!
کمی فکر کرد.
- میگم گلاب، گلدون رو جاکفشیو چیطوره؟
- وا بی‌بی! ینی چی؟ شمام یه گلدونی داری نمیدونی باهاش چکار کنی، برای عروسی چن روز پیشم که همین پیشنهاد رو دادین، والا این گلدون خوب نیس بی‌بی...
- دختر خو من چه میفمم، به قول تو نیفمیم تولد کی‌ام هه...
- بی‌بی جان یه چیزی میگم نگین نه!
- خو...
- پاشین زنگ بزنین ببینین تولد کیه!
- دختر زشته خو...
- نیس بی‌بی، والا نیس، حداقل اینطوری تکلیفمون با خودمون مشخص میشه...
بی‌بی کمی فکر کرد و گوشی تلفن را برداشت...
*****
گوشی را که قطع کرد خیره شدم به او...
- چی شد بی‌بی؟ تولد کی بود؟
- سوری دیَم بچه اورده؟
- نه بی‌بی فک نمی‌کنم. چی شده مگه؟
- میه ای دوتا بچه ندره؟ سورنا و سوگل.
- بله بی‌بی.
- نپه بانی کیه؟ گف تولد بانی، منم دیه روم نشد سؤال کنم بانی کیه.
- بانی بی‌بی؟
- ها!
- مطمئنی بی‌بی؟
- ها!ها!
- ای بابا!بانی که اسم سگشونه.
- سگ؟
- بله بی‌بی.
- ینی ماخان بری توله سگ جشن تولد بیگیرن؟
- اینطور که معلومه بی‌بی.
- گوله‌ام برش نیسونم، حیف هو گلدون رو جاکفشیو!
گلابتون
