یک بار که ناوگان ایران در خلیج فارس از برابر شاه رژه میروند، وی ناگهان به آنها دستور میدهد که به سوی هدف ثابتی تیراندازی کنند. در حدود صد گلوله شلیک میشود و یکی هم برای نمونه به هدف نمیخورد (یادداشت 16 اردیبهشت 1352). با آن که شاه از این امر سخت عصبانی است، باز هم به عَلَم میگوید که نیروی دریایی تا شش ماه دیگر مجهز به موشک هارپون پیشرفتهترین موشک روز خواهد شد. دو چیز به این گرایش بیمارگونه شاه به خرید جنگ افزار یاری کرد: یکی دستور نیکسون رئیس جمهوری آمریکا در بهار 1351 (1972) به وزارت دفاع که درخواستهای ایران برای خرید اسلحه متعارف را از نیاز به تصویب قبلی معاف کرد و در حقیقت دست شاه را بازگذاشت که هر چه میخواهد سفارش بدهد. عامل دیگر افزایش بیسابقه درآمد نفت بود که شاه را به هوس انداخت تا ارتشی را پایهریزی کند که شمار سربازان آن میبایست به یک میلیون تن برسد. تجهیز چنین ارتشی به سلاحهای مدرن بدون هیچگونه بررسی قبلی و روش منطقی مشخصی صورت میگرفت و آنچنان در این کار گزاف شد که حتی کشورهای فروشنده اسلحه نیز از این ریخت و پاش به شگفتی افتادند. در پایان دیداری که سفیر انگلیس با عَلَم داشته، به طور خصوصی به او یادآور میشود اگر چه معامله 800 تانک چیفتین (Chieftain) به سود صنایع و خزانه کشور اوست و به ایجاد کار در آنجا کمک میکند، ولی این تانک برای مناطق کوهستانی، رودخانهای یا باتلاقی (اشاره به شرایط جغرافیایی مرز ایران و عراق) نامناسب است. وانگهی نگهداری این تانکها دشوار و نیازمند داشتن افراد فنی ورزیدهای است که در ایران فراهم نیست (یادداشت 17 خرداد 1352). بعد هم معلوم شد که قدرت واقعی موتور این تانکها از آنچه در دفترچه مشخصات نوشته شده بود، کمتر است. ولی هیچ کدام از اینها نه فقط جلوی خرید چیفتین را نگرفت، بلکه دولت ایران هزینه پژوهش و تولید مدل کم نقصتری از چیفتین را پرداخت و تنها دلخوشی این بود که سازنده انگلیسی در برابر این سخاوتمندی بی حساب و دور از هرگونه عرف بازرگانی، نام مدل تازه را «شیر ایران» نهاد!
حال اگر هم قرار بود این همه پول صرف خرید اسلحه شود، ای کاش دست کم کوششی برای ساختن این جنگافزارها در خود ایران میشد که هم به پیشرفت صنعتی و اقتصادی داخلی کمک کند و هم در روز مبادا کشور با تحریم فروش اسلحه روبرو نشود. در آن هنگام قدرت صنعتی ایران به ویژه در زمینه فولادریزی و ریختهگری، به حدی رسیده بود که ساختن بسیاری از جنگافزارها، از جمله پوسته، زنجیر و برج تانک، کاملاً شدنی بود و میزان سفارشهای ارتش نیز آنچنان عظیم بود که تولید داخلی را میتوانست از نظر اقتصادی توجیه کند. از قضا سفیر آلمان در ایران نیز در همان هنگام به عَلَم گفته بود که اگر به جای چیفتین، از آلمان تانک لئوپارد میخریدند، آنها آمادگی داشتند در ایران کارخانه تانکسازی برپا کنند. ولی وقتی عَلم این موضوع را برای شاه نقل میکند، او پاسخ میدهد که در این صورت میبایست ده سال صبر میکردیم. (یادداشت ۱۷ اردیبهشت ۱۳۵۵).
در دهه پنجاه به تدریج سراسر کشور تبدیل به کارگاهی برای طرحهای نظامی شد و در همه جا فعالیت ارتشیان به چشم میخورد. شتاب بیمورد در اجرای این طرحها که بیشتر بی هیچ برنامه سنجیده و مدیریت شایستهای انجام میگرفت، بهشتی برای شرکتهای خارجی و برخی از مسئولان آزمند داخلی فراهم کرده بود. در همه کشورهایی که کارهای دولتی بر پایه ضابطه انجام میپذیرد، بودجه دفاعی در اختیار وزارت جنگ است و وزیر جنگ - یا دفاع - به عنوان عضو دولت میبایست برنامههای خود را به تأیید دولت و تصویب پارلمان برساند و پاسخگوی هزینههای دفاعی در برابر قوه مقنِّن و دیوان محاسبات باشد. ولی از آن جا که شاه مداخله هیچ مقامی مگر خودش را در امور ارتش اجازه نمیداد، وظیفهای را که در اصل میبایست به عهده وزارت جنگ باشد، به ستاد ارتش واگذار کرد و به وزیر جنگ نیز ابلاغ شده بود که نقش او صرفاً رابط میان ارتش و دولت و پارلمان است. به این سان وزیر جنگ کوچکترین آگاهی از آنچه در ارتش میگذشت، نداشت و حتی نمیدانست قائم مقام او که مسئول سازمان صنایع نظامی و خریدهای ارتش و مستقیم با شاه در تماس بود، چه میکند! گرفتاری در این بود که ستاد ارتش هم اختیاری برای نظارت بر هزینه نیروها نداشت و فرماندهان نیروها مستقیم از شاه دستور میگرفتند و با رئیس ستاد ارتش و دستگاه او کاری نداشتند.
این وضع موجب هرج و مرج مالی غریبی در همه نیروها شد که از یک سو امکان سوء استفادههای کلان به برخی داد و از سوی دیگر روحیه افسران پاکدامن و جدی را که شاهد این از هم گسیختگی بودند، تضعیف کرد.
ادامه دارد
برگرفته جستارگونهای از:
- عالیخانی، علینقی (1393) یادداشتهای عَلَم، جلد اول، تهران: کتاب سرا، صص 77 تا 80