- اگر در مملکتی هستی که تمامش تاریک است، این نشان میدهد که تو یک کبریت هم روشن نکرده ای.
نباید مسئله را توجیه کنیم و بگوییم دیگران اقدام نکردهاند؛ که تو باید فرض کنی، کسی جز تو در این عالم نیست {تا اصلاحی صورت دهد}. باید خود شروع کنی و هر مقدمهای را که میخواهد فراهم نمایی. وقتی اهداف دور را تکهتکه و ریز میکنی، زود به آنها میرسی.
ولی وقتی بخواهی قُلُمبه قلمبه کار کنی، اهداف نزدیک را هم از دست میدهی ومحروم میشوی…
تقدیر شب قدر فکر کردن به همین نکتههای مهم است.
ولی اگر همّ و غم من این باشد که خدا خانه و زندگی و کفش و کلاهی به من بدهد و پدر و مادرم را بیامرزد؛ این زندگیِ صالحِ مُصلح نیست…
- آدمی باید جایگاه و کار خود را در شرایط مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و شرایط خاصی که وجود دارد، در مجموعه ملتها و در این جهان گسترده، بشناسد. بداند که چه میخواهد بکند؟ چه تقدیری داشته باشد. بفهمد که وقتی پای بچهاش میشکند، ... لوله خانهاش آب می دهد، آیا باید همه غمهای عالم در او صف بکشد؟! همّ و غمّ او همین ها باشد؟!
به حقِّ حقّ قسم، وقتی در روز قیامت، خداوند اولیای خود را محشور میکند و ما میبینیم که غم و غصّههای آنان چه بوده، به حال خود گریه میکنیم و شرمنده میشویم که چقدر غصّههای ما حقیر بوده است!
خدا شاهد است که ما نه خدا را شناختهایم و نه قدر خود را و این گِله خداست که انسان را خیلی ذلیل میکند: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حقَّ قَدْرِه» [و (آنان که غیر خدا را طلبیدند) خدا را چنان که شاید به عظمت نشناختند] (زمر/67).
امشب شب تقدیر است. شب تقدیر، شبی است که انسان باید جایگاه خودش را در این عالم بفهمد و بررسی کند. باید ببیند که به جمع خود، به وجود خود، به نیروهایی که دارد، چه سازمانی داده است و برایشان چه برنامهای ریخته است؟ در خانواده خود، در کوچه و محل خود، در شهر خود، در کشور خود چه برنامه و طرحی داشته است؟
ما یاد گرفتهایم فقط بهانه بیاوریم و غُر بزنیم که نمیگذارند کار کنیم یا جامعه منحرف شده و دیگر نمیشود کاری انجام داد و. .. در حالی که هر چه مشکلات زیادتر شود، تکالیف بیشتر میشود.
واقعیت امر این است که باید از موانع و مشکلات مَرْکب ساخت. در جامعهای که ابتلاءها آمده، امراض آمده، سیاهیها آمده، همینها موضوع کار تو هستند...مشکلات، بدیها و سیاهیها، موضوع کار رسول است، نه مانع کار او.
- در شب قدر، باید انسان در خود توسعهای به وجود آورد و محدود فکر نکند که نان و آب و ... نداریم. باید به نیروهای باطنی خود فکر کند. آنها را بررسی کند و ببیند که با آنها چه کرده؟ با ذهنی که خدا به او داده، با قلبی که داده، چه کرده؟ با تخیل و توهّم و تفکر و تعقّل خود، چه کرده؟
- [ما] با تعقّل خود، که ترازو و مکیال است، چیزهایی را که هیچ ارزشی نداشتهاند، وزن کردهایم. میگویم پول من که چند روزی پیش تو بوده، باید فلان مقدار هم که سود آن است، روی آن بگذاری و به من تحویل دهی یا آن روز که خانه ما مهمان بودی، من سر سفره سبزی گذاشتم و تو نگذاشتی! این قدر مقایسه کردهایم! یعنی عقل ما در این عالم باید همینها را بکشد و وزن کند؟!
- تمام کارهای ما از روی عادت است. غذا خوردنمان، خوابیدنمان و. .. به صورت یک عادت در آمده و بدون تقدیر است!
به خدا قسم که از حیوانات هم عقب تریم! آنها با غریزه میفهمند که چه بخورند، ولی ما با غریزه که هیچ، با تربیت هم به آن نرسیدهایم؛ با چشم و هم چشمی، هر کثافتی را میخوریم و بعد هم با نوشابه قورتش میدهیم و آروغ میزنیم و باد میآوریم. نمیدانیم چه باید بکنیم!
- همه اینها بازخواست دارد. دست من، چشم من، گوش من، عمر من، فرج من، بطن من، فکر من، عقل من، وهم من، تخیل من، اگر هر کدام در محضر حق، از من بپرسند که با ما چه کردهای، اگر بگویند که ما را سالم تحویل گرفتی، ولی ضایع کردی، چه میگویم؟
- جامعهای که در آن، هر کس باید شب قدر و برنامهریزی داشته باشد، تا «سَلامٌ هِی حَتّی مَطْلَع الْفَجْرِ» را داشته باشد، در این جامعه، دیگر نمیتوان نشست و دست روی دست گذاشت. این تقدیر را از تک تک من و شما خواسته اند.
... باید در شب، طرحی بریزی تا در طلوع فجر قدم برداری! به خاطر همین است که «لَیلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر» میشود. به خاطر همین است که شب قدر از هشتاد و سه سال بهتر است.
- به این نکته هم باید توجه کنیم که آدمی گیرِ حالتهاست. خیال می کند اگر حالی پیدا کرد و اشک و آهی داشت و گریهای کرد، خیلی خوب و مقّرب است و یا اگر حال خوشی نداشت و اشکی نیامد، خیلی بد است!
این هر دو از بیچارگی اوست؛ چرا که نه خشکی چشم، علامت بدی است و نه جوشش آن، علامت قرب و خوبی.
در دنیایی که پیرمردها زیر بار هستند، دخترها فاسد و پسرها ضایع شدهاند، دل من به این خوش است که پولهایم را روی هم گذاشتهام و یا آنها را به انگشتر یا طلای چند میلیونی تبدیل کردهام و بعد هم توقع دارم که در نماز شب، دلم بلرزد و یا در حرم که قرار میگیرم، منقلب شوم!