ارزش کلیه مردمان وَلایت بالاست. البته خودَشان را نَمیگویم؛ کلیهشان را گفتَه مَیکونم. همین چیزی که دو طرف پهلوی همَه شوما کَنار دل و روده است و تَولید پیشاب مَیکوند. اگر جان مردم وَلایت ارزشی ندارد، حداقل کلیهشان ارزش دارد.
اخیراً شَنیده کردم در سرزمین من افغانیستان، بعد از فروش کودکان، مردم برای زَنده ماندن، دارند کلیهشان را هم مَیفروشند.
فِکِر کون بَ کوجا رَسیده کردهایم...
حال آنجا که افغانیستان است؛ در این وَلایت ایران، بیچارَه مردم از خودَشان هم مایَه مَیگوذارند.
در خبرها خواندَه کردم یَک دوختر 12 سالَه کار که از 5 سالَگی مجبور بوده از سر فقر در سرما و گرما در سَرَکها (خیابانها) بَچرخد و کار کوند، یَک مرتبَه دو کلیه خودش را از دست داده و مُرده است.
بَ جایی رَسیدهایم که جان آدمی بَ حراج گوذاشته شده و دیگر کوچک و بزرگ نَمیشناسد.
این خبر را که شَنیده کردم، دلم بَسوخت. بَ یَکی از دوستانم که در سَرَکهای پایَتخت دستفروشی مَیکرد زنگ زدم. «رَوشنک» را مَیشناخت. از مظلومیتش بَگفت و این که چَقدر ضعیف و ناتوان شده بود.
گفتَه مَیکرد: کودکان کارِ دیگر که در مراسم خاکسپاریاش آمدَه بودند، با بهت و حَیرت فقط نَظاره مَیکردند؛ انگار سرنوشت و فردای خودشان را نَظاره مَیکونند.
نَدانم چَرا بَ یاد دخترک کَبریت فروش افتادم...
چند تا از اینها را در وَلایتمان داریم؟
نجیب
نظر شما