تعداد بازدید: ۳۷۸
کد خبر: ۱۱۲۷۲
تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۴۰۰ - ۱۸:۵۴ - 2021 20 November
بی‌بی روزنامه را گذاشت زمین و گفت:

- یاد بیگیر دختر، نصف توئه...

-چیو یاد بگیرم بی‌بی؟ کی نصف منه؟

- هی دخترو که قصابه نه! چی‌چی نپه می‌خونی تو ای روزنامو؟ مُشالاش باشه، مُشالاش باشه... اَی ننش داغُش نبینه، اَ ای میگن دختر، نه تو که اَ صب تا پسین نِشسی ورِ دل من اَ چرت و پرت گفتن...

- بی‌بی من کی چرت و پرت گفتم؟ بعدشم آره، واقعاً منم دیدم خیلی خوشم اومد، واقعاً آفرین داره کارش...

- آفرین دره و مرض... 

- وا... خو چرا بی‌بی؟

- وا ندره؟ تو چیچیت اَ ای دخترو کمتره، ها؟ هم بیشتر می‌خوری، هم بیشتر می‌پوشی...

- آخه بی‌بی جون شما از کجا می‌دونین من از اون بیشتر می‌خورم و می‌پوشم؟ مگه شما اون بنده خدا رو می‌شناسین؟ بعدشم الان میگین من چکار کنم؟ ها؟

- چکار کنی؟ بیشین دنونِی منه بشمار! هیچی، اَ هی امروز میفتی تو کار قصابی و گوشت.

- چکار کنم بی‌بی؟ 

- تازگیا گوشات سنگین شده گلاب؟

- نه بی‌بی، چطور مگه؟

- نپه بری چه هر چی رِ دو دفه سؤال می‌کنی؟ میگم اَ هی امروز میفتی تو کار قصابی مصابی و گوشت...

- آخه بی‌بی منو چه به قصابی، یه چیزی می‌گینا، این بنده خدا از بچگی تو این کار بوده، دل و جرئت این کار رو داره، من که گوسفند که هیچی، مرغ که هیچی، یه سوسکم می‌ترسم بکشم، اصلاً خودتون که می‌دونین من خون می‌بینم حالم بد میشه!

- منم تورِ مینم حالُم بد میشه ولی تحمل می‌کنم گلاب، پس نتیجه می‌گیریم تواَم می‌تونی تحمل کنی، ها!

- این چه حرفیه بی‌بی آخه؟

- حرررررف نباشه گلاب. حرف نباشه... یَی چی که میگم بوگو چشم...

- ولی آخه بی‌بی...

- ولی و مرررررگ... الانم پوشو ای لنگه دمپوی رِ وردار...

- لنگه دمپایی برا چی بی‌بی؟

- بالاخره بویه اَ یَی جوی شروع کنی یا نه؟ داشتم اَ دسشویی مییَدم، یَی سوسکی تو دسشویی بود، یالا، بجنب، تا 5 دقِی دیه جنازه‌ی سوسک رِ تَویل من میدی...

- بی‌بی تورو خدا دس وردار، شما که میدونین من چقد از سوسک می‌ترسم...

- دو دفه  بکُشی دیه نیترسی... تازه تو مِخی سر گوسفند ببری ناسلامتی...

- بی بی توروخدا...

- گلاب گفتم پوشو...

*****
از کشتن سوسک چیزی به خاطر ندارم فقط تا جایی که یادم هست، بعد از رفتن سوسک روی پایم بود که جیغ زدم و با کله رفتم توی دیوار و دیگر چیزی نفهمیدم و بعد حرفهای بی‌بی بود که به هوشم آورد....

- اَی خدا ورُت دره دختر با ای سوسک کشتنُت... اَی خدا اَ سرُت نگذره... میه اَفی (افعی) دیدی؟ هوووووی گلاب با تو هسمه! خورُت چیشاته واز کن....

چشمهایم را که باز کردم بی‌بی بالای سرم نشسته بود...

- بی‌بی...

- مرررررگ... اَ خیر قصاب شدنُت گذشتم. هر کاری عرضه ماخا... هو گوشیته دس بیگیری از صب تا شو اینجو بفتی خرجُت کمتره! دیه اگه سودی ندری ضررم نیرسونی، والا!!

گلابتون
نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها