به انتخاب: انسیهسادات جلالی
روزی موش کوچولویی داشت لانهاش را تمیز میکرد که ناگهان زمین لرزید و فریادحیوانات جنگل به گوش رسید. او سرش را از لانه بیرون آورد و دید که حیوانات ترسیده و در حال فرار هستند.
وقتی اوضاع ساکتتر شد، موش از سوراخش بیرون آمد. صدای غرش شیر را شنید که میگفت: به دادم برسید، کمکم کنید.
حیوانات کمکم از پناهگاه خود خارج شدند و سر و گوش آب دادند. وقتی فهمیدند خطری نیست، برای کمک به شیر رفتند. شیر توی تور بزرگی بین زمین و آسمان گیر کرده بود.هر کس پیشنهادی داد و تلاش کرد تا تور را پاره کرده و شیر را نجات دهد اما ... .»
این داستان نامش هست: «فکرش را هم نکرده بودیم!» یکی از داستانهای کتاب «چطور آسمان به زمین افتاد» از انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
کتاب غیر از این چهار تا داستان جالب دارد به نامهای: چطور آسمان به زمین افتاد، هیولای عجیب، چه نادانند، و ماه در آبگیر
این کتاب 32 صفحهای را سرور پوریا نوشته و تصویرگری آن را منیژه ونکی، امیر علی باروتیان و شمسی ایران مدار انجام دادهاند.
بچههای عزیز! اگر دوست دارید ادامه داستان موشی و شیر را بدانید و بقیه داستانهای کتاب را بخوانید میتوانید آن را از کتابفروشیها بخرید و یا از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به امانت بگیرید.
نظر شما