سرمقاله
غلامرضا شعبانپور / مدیر مسئول
پنجشنبه این هفته 25 شهریور سالروز استعفای اجباری رضا شاه از سلطنت در سال 1320 خورشیدی است. درست 80 سال از این واقعه می گذرد اما در بردارنده درسهای زیادی است.
زندگی او بسیار غیرمعمول بود. در 24 اسفند 1256 خورشیدی در سواد کوه مازندران از پدری به نام عباسعلی خان و مادری گرجی به نام نوش آفرین متولد شد. نوش آفرین همسر دوم عباسعلی خان بود. پدرش نظامی و عضو فوج سواد کوه بود. رضا یک ساله بود که پدرش میمیرد و مادرش راهی تهران و در منزل برادرش حکیم خان ساکن می شود. مادرش که جوان و حدود 16 سال داشت ازدواج میکند. رضا 7 ساله بود که مادرش به علت ابتلا به بیماری تیفوس از دنیا میرود .
دایی کوچکترش که درجهدار لشکر قزاق بود، سرپرست او میشود. رضای 7ساله حالا نه پدر داشت و نه مادر. داییاش هم توانایی مالی فرستادن او به مدرسه را نداشت.
داییاش در 12 سالگی او را به قزاقخانه برد تا کارهای خدماتی انجام دهد اما نپذیرفتند. در 14 سالگی به اصرار دایی قزاقش او را میپذیرند فقط در قبال غذا و لباس. او توانمندی خود را ظرف یک سال نشان میدهد، لذا در 15 سالگی عضو رسمی فوج تازه تأسیس لشکر قزاق میشود.
از آنجا که هیکلی بلند و نظمی خشک در رفتار داشت، درجات نظامی را طی کرد به طوری که به عنوان «رضا خان میر پنج» به درجه سر تیپی و فرماندهی یکی از تیپهای لشکر قزاق رسید. (1)
هنگام کودتای اسفند 1299، 43 ساله بود. در فاصله سالهای 1300 تا 1304 خورشیدی مقاماتی همچون وزیر جنگ، سردار سپه، رئیس الوزرا و فرماندهی کل قوا را به چنگ آورد. علت عمده موفقیت او را به طور فشرده میتوان در دو مورد زیر خلاصه کرد :
1- توانمندی نظامیاش
2- ضعف شدید حکومت مرکزی در دوره احمد شاه و بهم ریختگی گسترده کشور و پایتخت به طوری در هر گوشه ایران کسی یا کسانی ادعای خود مختاری و حکومت مستقل داشتند. رضا خان میر پنج در دورۀ چهار ساله 1300 تا 1304 همه مدعیان تجزیه کشور را سرکوب کرد. در این دوره وضعیت طوری بود که مردم، روشنفکران، فعالان سیاسی و نظامیان خواهان قدرت توانمند مرکزی برای برون رفت از هرج و مرج، فقر و بیچارگی بودند. رضا خان در این مدت توانست نظر بسیاری از شخصیتهای مؤثر را به خود جلب کند، حتی رهبران مذهبی همچون آیتا.... شیخ عبدالکریم حائری یزدی، آیتا...سید ابوالحسن اصفهانی و آیت ا...میرزا محمد حسین نائینی و مراجع مذهبی نجف.(2)
عده بسیار کمی در زمان تشکیل مجلس مؤسسان به منظور تغییر اصولی از قانون اساسی و خلع قاجارها و سپردن سلطنت به رضاخان، با او مخالف بودند.
مهمترین مخالفان آیتا... سید حسن مدرس، دکتر محمد مصدق و محمد تقی بهار (ملک الشعرا) بودند که نگران دیکتاتوری او در آینده بودند. دغدغهای که محقق شد و موجب سقوط رضا شاه گردید.
اما چه شد که رضا شاه پس از نشستن بر تخت پادشاهی با گذشت 16 سال، در بازه زمانی بسیار کوتاه 22 روزه (از سوم تا بیست وپنجم شهریورماه 1320 ) تمام قدرت و شوکت خود را از دست داد و با اجبار تبعید شد و در تبعید درگذشت؟! مروری بر این چند روز میکنیم:
جنگ جهانی دوم در سال 1939 شروع شد. قوای متحدین به رهبری آدولف هیتلر رهبر آلمان و عضویت ژاپن و ایتالیا و متفقین شامل انگلستان، فرانسه، آمریکا، شوروی و چین رویاروی هم قرار گرفتند و شش سال جنگیدند و ویرانیهای زیادی با بیش از 80 میلیون کشته بر جای گذاشتند.
قوای متفقین برای رساندن کمکهای سنگین نظامی، غذایی و تجهیزاتی به شوروی مسیر جنوب به شمال ایران را انتخاب کردند، لذا کشور ما به رغم اعلام بیطرفی، در سوم شهریور سال 1320 به اشغال قوای روس و انگلیس در آمد. راه آهن سراسری جنوب به شمال، عمده راههای شوسه، مواد غذایی و... به دست متفقین افتاد.
آنها علاوه بر هدف اصلیاشان که تقویت جبهه شوروی بود ، دل ِخوشی از رضا شاه نداشتند و او را طرفدار پنهانی هیتلر میدانستند لذا در صدد سقوط و تبعید او بودند. تهران و عمده شهرهای شمالی و شهرهای بزرگ زیر بمباران هواپیماهای روس و انگلیس قرار گرفت.
وحشت رضا شاه را گرفت. او نگران شد که روسها او را به سیبری تبعید کنند یا انگلیسیها او و خانوادهاش را بکشند. با شروع بمبارانها اوضاع داخلی به شدت به هم ریخت. ترس و وحشت مردم، قحطی مواد غذایی، گرانی سرسام آور، نایاب شدن سوخت و بنزین کشور را فرا گرفت.
آقای دکتر سید رضا نیازمند در کتاب ارزشمند «رضا شاه از سقوط تا مرگ» لحظه به لحظه دوره کوتاه 22 روزه سقوط رضا شاه را از منابع متعدد معتبر واکاویده است. بر مبنای مستندات این کتاب جلسه هیئت وزیران روز چهارشنبه 5 شهریور با حضور رضا شاه تشکیل میشود. همه به اتفاق اصرار میکنند که رجبعلی منصور از نخست وزیری کنار رود و محمدعلی فروغی جایگزین او شود. فروغی نزدیک به 6 سال مورد غضب رضا شاه بود و از همه امور کنار گذاشته شده و مشغول تحقیقات علمی بود. ضمن آنکه دچار عارضه شدید قلبی شده و بیمار بود. رضا شاه خطاب به هیئت وزیران میگوید فروغی پیرمرد و از کار افتاده است. با اصرار وزرا شاه فوری دستور احضار فروغی را میدهد و رئیس تشریفات دربار سریعاً او را از منزل به کاخ میآورد. رضا شاه به محض ورود فروغی خطاب به او میگوید: «آقای فروغی آنقدر هم پیر نیست که شما میگفتید. بعد از فروغی پرسید چه میکنید؟ عرض کرد مشغول نوشتن و خواندن هستم. رضا شاه میگوید با مشورتی که با آقایان شد به شما تکلیف تشکیل کابینه میشود. این آقایان تعهد کردهاند که نگذارند زیادی کار به شما صدمه بزند. فروغی میگوید چون سالهاست که از جریان کار دور هستم باید بیشتر در کیاست به من کمک شود. شاه میگوید وزرا در اختیار شما هستند. وزرا همانهایی که هستند باشند فقط آقای سهیلی وزیر خارجه و آقای عامری وزیر کشور خواهند بود .»(3)
محمد علی فروغی به رغم بیماری، مذاکرات هر روزه و گسترده خود را در منزل، دفتر نخست وزیری و وزارت خارجه با سفرای روس و انگلیس آغاز میکند و عمدتاً تلاش میکند آنها را متقاعد کند که بمباران را متوقف و تعهد کنند پس از پایان جنگ سریعاً نیروهایشان ایران را ترک کنند.
رضا شاه خانوادهاش را با وسایل منزل و خدمتکاران و آشپزها به اصفهان میفرستد وخودش نیز در روز 7 شهریور قصد ترک تهران به سوی اصفهان را داشت که فروغی و کابینه میرسند و مانع رفتن او ولیعهد میشوند. آنها میدانستند با رفتن رضا شاه، تهران آنچنان دچار آشوب میشود که قابل کنترل نخواهد بود. روز 8 شهریور رضا شاه پس از شنیدن گزارش فروغی مبنی بر این که چه استانها و شهرهایی اشغال شدهاند، میگوید: «پس املاک ما چه میشود؟» عمده املاک رضا شاه در شمال کشور بود که در دوره پادشاهیاش تصرف کرده بود. بامداد روز 21 شهریور «سرریدربولارد» سفیر انگلیس به فروغی ابلاغ میکند شاه ظرف 5 روز باید از سلطنت کنارهگیری کند در غیر این صورت قوای متفقین وارد پایتخت میشوند. فروغی ساعت 3 بعد از ظهر با ادبیاتی سیاسی موضوع را به رضا شاه میگوید . لحظهای تاریخی که معمولاً قدرت طلبانِ مستبدِ دیکتاتور یک مرتبه میشکنند و فرو میریزند فرا رسید. محمود فروغی که به اتفاق برادرش مسعود پدر بیمار را همراهی و داروهایش را به موقع به او میخوراندهاند این لحظه را به نقل از پدرش چنین نگاشته است : « شاه بعد از شنیدن بیانات پدرم سر را به زیر انداخته و مدتی در اندیشههای دور و دراز فرو میرود. شاید روزسوم اسفند 1299 را به یاد میآورد یا به یاد اخراج قاجاریه میافتد . بعد سؤال میکند بعد از استعفا من باید کجا زندگی کنم و خرج والاحضرتها را کی خواهد داد؟!»(4) فروغی پس از بیان مطالبی برای کاهش ناراحتی رضا شاه میگوید: بهتر این است که یکی از کشورهای آرام و خوش آب و هوا را برای سکونت انتخاب بفرمایید. انشاا... بعد از خاتمه جنگ ملت ایران استدعا خواهند کرد که به کشور باز گردید. رضاشاه به طعنه، پوزخند و مسخره میگوید: ملت ایران!!! ملت ایران!!!
و بعد ادامه میدهد: آقای فروغی من تاریخ و جغرافی بلد نیستم، تو استاد اینها هستی بگو ببینم کجا برای زندگی من و خانوادهام مناسب است؟! فروغی نام چند کشور از جمله شیلی را میبرد، رضا شاه نفس عمیقی میکشد و میگوید: «سرنوشت من چنین بوده است... هر کسی سرنوشتی دارد، این هم سرنوشت من بود.»(5)
مطلب طولانی شد. از این جهت ادامه ماجرای رضا شاه تا روزخروج از ایران و مسیری را که طی کرد در شماره بعد تقدیم خوانندگان عزیز خواهم نمود .
شاد و سالم و موفق باشید
پینوشت:
1- زیبا کلام ، صادق(1398) رضا شاه، تهران: انتشارات روزنه، ص 61 تا 68
2- محمودی، سید علی(1394) نواندیشان دینی، تهران: نشر نی، صص101 تا 103
3- نیازمند، سید رضا (1386) رضا شاه از سقوط تا مرگ، تهران: حکایت قلم نوین، ص 181 به بعد
4- همان ، ص 338 به بعد
5- همان
نظر شما