در گفتگوی نیریزان فارس با اهالی روستای سنگسهپاره مطرح شد:
سمیه نظری
گروه گزارش
ساعت 6 عصر است، میخواهیم برای تهیه گزارش به روستای سنگبر برویم. در بین راه تلفنی نشانی را میپرسیم؛ چون هیچ تابلویی آنجا نصب نشده است. وارد جاده خاکی میشویم؛ جایی که تلفن درست آنتن نمیدهد. جایی که مردانشان برای امرار معاش با همکاری زن و فرزند از صبح خروسخوان تا غوی جغد به کار چرا و دامداری مشغول هستند. روستایی که آب و گاز ندارد و راهشان هم خاکی است. اما نگاهشان پاک است وخانههایشان گرم از صمیمیت. روستایی که اهالی آن میگویند وعدههای مسئولان عملیاتی نشده و همچنان در حسرت آب آشامیدنیاند.
از دور خانههای روستا خودنمایی میکند؛ خانههایی آجری با درهای آهنی کوچک بدون آشپزخانه، بدون سالن پذیرایی و حمام...
یک اتاق و یک تراس؛ اما زیبا و پر از گل با سلیقه خانمهای آن خانهها. با نقاشیهای زیبا از کودکانی که تنها تفریح و دلخوشیشان دویدن در کوچههای خاکی و بدون سبزه است و آرزویشان ماندن در روستا؛ البته اگر مشکلات روستا حل شود.
وارد روستا که میشوی خالی از هر جنجال، قیل و قال و دود و دم است. تنها صدای سگها است که به روی هر غریبهای پارس میکنند. تراس جلوی اتاق با گلهای زیبا تزیین شده. اینجا منزل مهدی همدمی رئیس شورای روستای سنگسهپاره است.
روستای سنگبر
رئیس شورای روستای سنگبر یک، در مورد روستا میگوید: «این روستا در 12 کیلومتری شهرستان نیریز واقع شده است. در این روستا 28 خانوار زندگی میکنند که جمعیت آنها 90-80 نفر است. البته در بعضی از فصول سال کمتر میشود؛ زیرا یکی دوخانواده برای تحصیل فرزندانشان به شهر میروند. روستای ما از امکانات اصلی فقط برق را دارد. در مورد آب شرب لولهکشی شده، برخلاف وعدههایی که دو سال پیش داده شد، هنوز مشکل حل نشده است و بنا به گفته مسئولان امور آبفا، درگیر مخزن هستند و هنوز آب وارد لولهها نشده است. تلفن و گاز هم نداریم و مردم اینجا با هزینه خود اینترنت را در این منطقه راهاندازی کردهاند.»
منیژه طاووسپر معاون شورای روستای سنگبر در مورد نامگذاری روستا میگوید: «روستای سنگبر یک، همان روستای سنگ سهپاره است. چون مردم بیشتر اینجا را به اسم سنگسهپاره میشناسند، به این نام معروف است. نام سنگسهپاره به دلیل وجود سه سنگ بزرگ در ابتدای روستا است.»
طرحهایی که هیچکدام اجرایی نشدند
زینب طاووسپر همان طور که چای آتشی را تعارف میکند، در مورد طرحهای در حال اجرای روستای میگوید: «آخرین بار اسفندماه سال گذشته بود که رؤسای اکثر ادارات به این روستا آمدند و در همین جا جلسه گرفتند و قرار شد آبرسانی به روستا انجام شود، سند زمینها را آزاد و طرح هادی را در روستا اجرا کنند. اما متأسفانه تا به امروز هیچ کدام از وعدهها اجرایی نشدند. آقای دکتر مسعودی نماینده سابق مجلس دو سال پیش به ما قول داد آب لولهکشی را در عرض دو ماه به روستا بیاورد. آن زمان اهالی روستا با هر سختی که بود، خانههایشان را لولهکشی کردند. اما هنوز بعد از دو سال لولهکشی، آب شرب به این روستا نیامده است.»
منیژه طاووسپر ضمن اشاره به مشکلات روستا ادامه میدهد: «مردم اینحا طبیعتدوست هستند و دوست دارند این روستا زودتر گازرسانی شود. گاز تا کارگاه آهک که در سه کیلومتری اینجا است آمده، لازم است رئیس اداره گاز پیگیر باشد که این روستا نیز گازرسانی شود تا اهالی نخواهند برای پخت نان، دوغ و کشک و... طبیعت را به خاطر هیزم خراب کنند. مردم روستا از نعمت خانه بهداشت بیبهره هستند. اینجا فقط داخل یکی از این ساختمانها حمام است که اهالی همه از آن استفاده میکنند.»
روستای بدون نام و نشان
مهدی همدمی رشته سخن را به دست میگیرد و میگوید: «روستای ما حتی یک تابلو ندارد. چندین بار به اداره راه و شهرسازی مراجعه کردهایم؛ اما هر بار به دلایلی و بهانهای برایمان تهیه نکردند. در مسیر پلنگان به سنگبر، نیازمند یکی دو تابلو محل چرای دام است که متأسفانه نصب نمیشود. با وجودی که ما اینجا همه پروانه چرا داریم، هر از گاهی بحث واگذاری مراتع برای انجیرکاری مطرح میشود. اگر قرار است واگذاری انجام شود، ما از همه مستحقتریم.»
زینب طاووسپر ضمن تشکر از آقای جمالی رئیس اداره منابع طبیعی میگوید: «راه عبور اینجا یک دهانه خشک است که معمولاً در طول سال به خاطر امنیت آن را میبندند. تا به امروز چندین بار آنجا را آتش زده و گوسفندان ما را بردهاند، یا همینجا گوسفندان ما را کشتند و پوستش را برایمان گذاشتند. ایام عید که مردم برای گردش میآیند، زبالههای خود را در طبیعت رها و اکثر بوتهها را با ماشین له میکنند. تازگیها هم که هر بیمار کرونایی به رحمت خدا میرود، لباسها و وسایلش را به اینجا میآورند و آتش میزنند. بعضی وقتها آتشزدن زبالههای آنها، موجب آتشسوزی مرتع میشود. بعد هم از ترس فرار میکنند. همین چند وقت پیش بود که چون مردی در روستا نبود، ما زنها خودمان سوار موتورسیکلت شدیم و رفتیم آتش را خاموش کردیم. این مشکلات باعث شد به اداره منابع طبیعی شکایت کنیم؛ آنها هم برای امنیت ما راه را مسدود کردند. آقای جمالی تنها مسئولی بود که همیشه زودتر از همه به فریاد ما رسید. اگر آتشسوزی شد، اولین نفری بود که خودش را به منطقه رساند.»
خانههای بدون سند
به گفته یکی دیگر از ساکنان این روستا، زمین در این روستا زیاد است؛ اما نمیتوانند برای خود و یا فرزندانشان خانهای بسازند. میگوید: «ما در حال حاضر نمیتوانیم یک اتاق به اتاقهایمان اضافه کنیم. چون زمینها برای منابع طبیعی است و خانههای ما هیچکدام سند ندارد. پدران ما در این منطقه سکونت داشتهاند، ما هم اینجا ساکن شدهایم و به جز این زمینها چیز دیگری نداریم. اگر یک وجب این خاک از ما گرفته شود، انگار جان ما را گرفتهاند. به خاطر همین از اداره منابع طبیعی و بنیاد مسکن میخواهیم که هر چه زودتر وضعیت سندهای اینجا را مشخص کنند و به جای طرح کاربری، طرح هادی به ما بدهند.»
حلیمه شاهسونی از آن زنهایی است که با ذوق و سلیقه فضای خانه را با گل و گیاهان زیبا آراسته و مکانی دنج برای سرگرمی فرزندانش درست کرده. هنرش در هر گوشه و کنار خودنمایی میکند. میگوید: «مشکل اصلی ما آب است. ما زنها همگی دیسک کمر گرفتهایم؛ چون باید در کنار کارهای روزمره آب را هم از برکه بیاوریم. اینجا تلمبهای است و قرار شده بالای تپه منبع آب احداث کنند و آب شرب داشته باشیم. بزرگترین دغدغه ما آوردن آب است. یکی دیگر از مشکلات، سرعت پایین و قطع و وصلشدن اینترنت است. ما حدود سه تا چهار میلیون هزینه کردیم تا اینترنتمان وصل شد. دخترانم دانشجو هستند و زمان امتحانات، قطع و وصل شدن اینترنت باعث افت تحصیلیشان شد.»
شغل و پیشه پدری
او همان طور که گربه خانگیشان «مخملک» را که کارش گرفتن موشها از انبار علوفه است نوازش میکند، ادامه میدهد: «اگر امکانات ابتدایی مثل آب، برق، گاز و اینترنت بود، عشایر هم از بین نمیرفتند و طبیعت زیباتر بود. شغل عشایری هم دست به دست میشد، یک جوان دغدغه شغل نداشت و پیشه و حرفه پدری خود را ادامه میداد. موفق هم میشد؛ چون انگیزه این شغل را دارد.اما اگر این محدودیتهای زندگی با درد و رنج باشد، بچهها نیز از اینجا دلزده میشوند. منِ مادر همیشه نگران شغل فرزندانم هستم. الان پسرم لیسانس دارد؛ اما بیکار است. اگر دولت عشایر را حمایت کند، یک جوان نیز میتواند کارآفرین باشد و ایجاد شغل کند. اگر در روستا امکانات باشد، بچهها هم میمانند و همه با هم کار میکنیم. پرورش بوقلمون میزنیم، پرورش گوسفند یا به صورت پرواربندی و یا از طریق تولید شیر و فرارودههای آن. »
محمد قدرتی یکی دیگر از ساکنان روستای سنگبر یک است.میگوید: «با وجودی که ساکنان این منطقه همه پروانه چرا دارند، اما واقعاً زندگی دامداری اینجا خیلی سخت شده است. هزینه علوفه واقعاً بالا رفته و تهیه آن با سختی همراه است. گوسفند الان خرج خودش را هم نمیدهد و من مجبور شدم در کنار کار دامداری به کارگری هم بروم. الان 50 سال سن دارم؛ تا کی میتوانم کارگری کنم. دولت برای تنظیم بازار قیمت گوشت، راه بندر را بسته که گوشت صادر نشود. البته مردم هم تقصیری ندارند؛ باید بتوانند گوشت را که یکی از مایحتاجشان است، فراهم کنند. اما با این برنامه دولت، عشایر ضرر میکنند. از یک طرف هزینه بالای علوفه و از طرفی صادر نشدن گوشت باعث شده که ما گوسفندانمان را در سن پایین بفروشیم. با این حساب خیلی از مناطق، چوب حراج به گله و گوسفند خود زدهاند. یعنی اگر سال آینده هم باران خوبی بیاید، ما گوسفندی نداریم که درآمدی داشته باشیم و این مشکلات باعث زمینخوردن ما میشود.»
بعد از خانه آقای قدرتی به خانواده آقای طاووسپر رفتیم. کسی که نسبت به بقیه سالیان بیشتری اینجا بوده است. نسرین سپهریپور که یک سال بعد از انقلاب به این روستا آمده، میگوید: «از زمانی که اینجا بودم رنج کشیدم. اوایل برای تأمین آب از دهانه پلنگان، با چهارپا آب میآوردم تا این که این تلمبه را رژیم طاغوت زد. این تلمبه همینطور ماند تا 7 سال پیش که به وسیله لوله هواکش برای ما آب شرب را تا نزدیکی روستا آوردند. ما هم برای تأمین آب، با فرغون و موتورسیکلت آب مصرفی را به خانه میآوریم.»
تولید کننده لبنیات باید تمیز باشد
میگوید: « قبلاً برای گوسفندان جهاد کشاورزی آب میآورد. آنموقع چاه و چشمه داشتیم؛ اما متأسفانه بعد از زدن تلمبهها آب کم شد، چشمهها خشک شدند و ییلاق ما خراب شد. الان از طریق اداره آبفا برای ما یک روز در میان آب میآورند که خرید آن برایمان سخت است. مجبور هستیم برویم از تلمبه بیاوریم؛ چون عشایر باید تمیز باشند. اول این که پاکیزگی از ایمان است، دوم این که ما تولیدکننده لبنیات هستیم و باید تمیز باشیم. برای تمیزی هم نیاز شدید به آب داریم. عشایر تولیدکننده هستند و ما هم پرواربندی داریم. همیشه به بچههایم میگویم گوسفندانتان را به غریبهها ندهید؛ با قیمت مناسبتر به همشهریهای خودمان بدهید تا آنها هم مزه گوشت گوسفند بیابان را بچشند.»
یکی دیگر از خانمها میگوید: «بچههای ما برای رفتن به مدرسه همیشه مشکل سرویس دارند. الان هم که کلاسها مجازی شده، مجبوریم با یک گوشی و اینترنت ضعیف با چند فرزند کنار بیاییم. از همه اینها که بگذریم، اینجا حوصلهشان سر میرود و به یک مکان تفریحی نیاز دارند. اینها به یک سرسره و تاب هم دلشان خوش است. کاش بخشداری فکری هم برای این قضیه بکند.»
دخل و خرج همخوانی ندارد
زینب طاووسپر همان طور که نقاشیهای زیبای فرزندش را نشانم میدهد، میگوید: « ما با 4 تا بچه در یک اتاق زندگی میکنیم. مشکل اصلی ما نبود درآمد است؛ بچه من نقاش است، تصاویر این دیوار کار خودش است؛ اما چون هزینه کلاسها بالا است، نتوانستم او را به کلاس بفرستم. مسئولان هم کارش را دیدند؛ اما دریغ از یک تشویق. از بین مسئولان خانم هاشمنیا بخشدار مرکزی سابق واقعاً برای روستای ما خوب بودند و رسیدگی خوبی داشتند. »
علیاصغر همدمی 44 سال سن دارد. میگوید : «من دو فرزند دارم و آنها خرج دارند. اینجا واقعاً درآمد کم است، مشکل ما، مشکل کمآبی است. باید رسیدگی کنند و آب شرب را به منطقه بیاورند. دیگر خواهشم از مسئولان و جهاد کشاورزی این است که به ما وامی کمبهره بدهند تا بتوانیم گوسفند بخریم و امرار معاش کنیم. نمیدانم چه سازمانی از دامداران حمایت میکند؛ اما واقعاً باید دولت کمک کند تا علوفه به صورت یارانهای بین دامدار توزیع شود. دامداری نیازمند دام زیاد است تا بصرفد.»
***
خورشید غروب میکند و آسمان روستا مثل شبهای کویر پرستاره میشود. عطر نان محلی، چای داغ آتشی و هوای خنک روستا با آن باد ملایم، نشان از زندگی آرام و با نظم آنها دارد. با خود فکر میکنم به راستی مشکلات روستا به همین جا ختم نمیشود. نبود مدرسه، نبود مرکز بهداشت، نبود یک پارک و...
واقعاً مردم این روستا توقع زیادی ندارند؛ توقعات آنها فقط در حد اجرا شدن قولهایی است که توسط مسئولان به آنها داده شده است.
از خانههای روستا که بیرون میآییم، جاده شروع میشود و تاریکی بر سر آن مینشیند تا پارک بانوان...
نظر شما