یکی از دوستانم میگفت مادربزرگی داشتم مهربان، دوستداشتنی و ساده و باحال!
بیشتر از همه سادگی مادربزرگم بود که او را بامزه میکرد! مثلاً اگر بخواهم از سادگیش برای شما بگویم اینکه روزهای اول که تلویزیون آمده بود داخل خانهها، اگر یک مجری مرد بر صفحه تلویزیون ظاهر میشد فوراً چادرش را بر سرش میانداخت و میگفت: زشته جلوی مرتیکه نامحرم!
یکی از روزها به دیدن مادربزرگ رفتم! از درد معده شکایت میکرد و میگفت: غذایم دیر هضم میشود!
من هم پریدم سر خیابان و یک شیشه نوشابه برایش گرفتم و گفتم بعد از غذا بخور! چند روز بعد به دیدنش رفتم و دیدم شیشه نوشابه روی تاقچه است و فقط مقدار کمی از آن مصرف شده!
با تعجب گفتم: چرا نوشابهات را نخوردی مادر جان؟!
جواب داد: دارم میخورم ننه! هر روز بعد از غذا یک قاشق میخورم! خیلی بهتر شدم ننه! خدا خیرت بده!
تازه فهمیدم نوشابه را مثل شربتهایی که دکتر برایش مینویسد مصرف کرده!
به زور حرفم را باور کرد که میتواند همه نوشابه را در یک یا دو وعده بخورد! دائم میگفت: ننه یک وقت بد نباشه! نمیرم مردم بگن پیرزن! نوشابه خوردی چکار؟
از آن ماجرا چند سالی گذشت و چون مادربزرگ یخچال نداشت تصمیم گرفتیم برای او بخریم!
یخچال را برایش روشن کردیم و آموزش لازم را دادیم و به خانههایمان رفتیم! یکی دو ماه اول همه چیز خوب بود و مادر بزرگ از اینکه آب خنک داشت و نیازی به کوزه و دبه نداشت خیلی خوشحال بود و مرتب برایمان دعا میکرد!
تا اینکه باخبر شدیم قبض برق مادربزرگ را آوردهاند و او از مبلغ دو سه برابری آن شاکی شده است!
خلاصه بعد از کلی توضیح و تفسیری که برای پیرزن بیچاره دادیم قبول کرد که بالاخره یخچال مصرف برق دارد و این یک امر طبیعی است! کمتر از یک هفته نگذشته بود که خبر داد یخچالش آب خنک نمیکند و گوشتهای فریزر خراب شده!!!
احتمال زیاد میدادم که موتورش سوخته باشد. شروع به کنترل در و سیمهای یخچال کردم و با تعجب دیدم دوشاخه برق یخچال کامل در پریز نیست!!! دوشاخه را فشار دادم و یخچال روشن شد!
گفتم: ننه دوشاخه را درست جا نزده بودی!
برگشت و گفت: خودم عمداً دو شاخه را فشار نداده بودم تا برق زیاد مصرف نشود! آخه ننه قبض برقم برج قبل خیلی زیاد شده بود! تو هم دوشاخه را همین اول پریز بگذار تا برق کمتری مصرف شود!
قربانتان غریب آشنا