بیبی چادرش را انداخت روی سرش که گفتم...
- کجا بیبی؟
- تا جون تو درشه!
- وا... ینی چی بیبی جون؟
- بیبی جون و مرض...
- وا... بیبی، خوبی؟
- نع... تو خوبی!
- بیبی یه سؤال ساده پرسیدما...
- غلط کردی تو...
دستش رفت برای دستگیره در که روبرویش ایستادم...
- بیبی جون، تا نگین میخواین کجا برین نمیذارم برین بیرون...
بیبی چشم و ابرویش رفت توی هم...
- دختر برو کنار، میزنم نصفُت میکنمه...
- بیبی جون خب بگین تو این کرونایی میخواین کجا برین... ببینین مردم رعایت نکردن، چقد آمار رفته بالا...
- ماخام برم سرِ قبر تو... دختر یَی لَواسی دادم شوکت بَرَم بودوزه، ماخام برم بینم دوخته یا نه... حالا او پوزُته جلو در میکشی کنار یا نه؟
خودم را از جلوی در کنار کشیدم و گفتم...
- خیلِ خب بیبی، پس یه لحظه صبر کنین...
بیبی کمی صبر کرد که با ماسک روبرویش ایستادم...
- بیا بیبی جون، اینو بزن رو صورتت...
بیبی چپ چپ نگاهم کرد...
- بیا برو کنار بینم دختر من اَ ای قرتی بازیا خوشوم نیا...
- خوشم نمیاد چیه بیبی؟ ماسکه بیبی، مگه چیه؟
- ماکس، ماکس، هی دیه بعد پیری ماکس نزدم...
- چه ربطی داره بیبی جون؟ یه تیکه پارچهاس دیگه... خدایی ناکرده اگه کسی کنارتون باشه که کرونا داشته باشه، کلی احتمال بیمار شدن شما کم میشه...
بیبی بادی توی خودش انداخت...
- دیَم تو رفتی تو فاز لفظ قلم حرف زدن؟ احتمال سُرایتُش میا پویین... خیلِ خو، فمیدیم چار کلاس سُواد دری...
- لفظ قلم چیه بیبی؟ والا...
هنوز حرفم تمام نشده بود که بیبی مرا کنار زد و به سرعت از خانه رفت بیرون...
ده دقیقهای بیشتر نگذشته بود که آمد خانه...
- چی شد بیبی، برگشتین؟
- مرده شور ای شوکتو رِ ببره، ضعیفه ناله زده، بوگو خوب شد یَی آیفون تصویری اِسدین، پشت آیفون منه دیده میگه بیبی ببخشید ولی تا ماکس نزنی نیذَرَم بییِی تو... نیذَری ماخام قیومت بذری، صد سال سیا بذَری... ضعیفه ندید بدید...اَصن حالا که ایطو شد صب میرم پارچَمه میسونم...
- این چه حرفیه بیبی جون؟ خب اونم حق داره به هرحال...
- حق دره و تیر ناحق، حالا که ایطوره بری کوری چیش اونام که هه اصن ماکس نیزنم...
- ای بابا، کوری چشم اونا چیه بیبی، خودتون مریض میشین، من وامیگیرم...
- نپه توام دری جوش خودوته میزنی تش گرفته...باشه تا بزنم...
خلاصه هرچه با بیبی یکی به دو کردم، قبول نکرد که نکرد...
*****
بیبی صدایش گرفته بود و نفسش بالا نمیآمد... سرفههای خشکش امانم را بریده بود، واقعیتش را بخواهید جرئت نمیکردم به او پیشنهاد تست کرونا بدهم تا اینکه نیمه شب با تکانهایش از خواب بیدار شدم...
- گلااااااااب، گلااااااااب...
- هووووووم...
- هوم و درد، ای چه وضِ حرف زدن با بزرگتره؟
چشمانم را به زور باز کردم...
- بیبی باور کنین، ساعت سه نصفه شب نمیتونم قربون صدقتون برم...
- دختر پوشو من درم میمیرم، خیلی حالُم بده...
به سختی نشستم...
- میخواین براتون یه چایی نبات درست کنم بیبی؟
همانطور که سرفه میکرد گفت:
- دختر چوی نوات بخورم گور تو رِ بکنم، میگم درم خفه میشم... نکنه کولینا باشه، پوشو بیرم درمونگا...
*****
خیل خب بیبی جون اینم از تستتون...
- دختر اقد بری من تِس تِس نکن، بوگو بینم مُردنی هسم یا نه؟
- نه خداروشکر بیبی، یه سرماخوردگی معمولی بوده مثل اینکه، فقط...
- هوم؟
- توروخدا خواستین برین بیرون ماسک بزنین بیبی، دیدین که با یه سرماخوردگی معمولی چی شدین، خدا برسه به داد روزی که کرونا بگیرین...
بیبی سری به نشانه تأیید تکان داد...
- راس میگی ننه، راس میگی والا...
از سرجایم بلند شدم که بیبی گفت:
- هووووووی، کجا؟
- میرم دسشویی بیبی...
روبرویم ایستاد...
- اول ماکس بزن بعد برو!!!
گلابتون