در شماره قبل به «ضعف مهارت» به عنوان یکی از عوامل بیکاری در ایران اشاره کردیم. قرار شد در این شماره به عامل دیگری به عنوان «نگاه غلط فرهنگی به کار» بپردازیم.
منظور این است که هنوز در جامعه ما «صرف کار کردن» و کسب درآمد مشروع، به یک ارزش اجتماعی بزرگ تبدیل نشده است. قبل از اینکه به اصل کار و اشتغال نگاه کنیم به منزلت و پر ستیژ آن نگاه میکنیم.
به عنوان مثال مشاغلی که به عنوان «مشاغل یقه آبی» مشهورند یعنی از نوع تر و تمیز و اداری و پشتمیزنشینی نیستند، با یک دید خوب و مثبت به آنها نگاه نمیشود.
جامعه ما، خانوادههای ما و خصوصاً بیکاران دانشگاهی ما، کارهای خدماتی را «کسر شأن» خودشان میدانند. به همین خاطر یک کارگر هر چند ماهر را با دیدهای متفاوت از یک کارمند رده پاپین معمولی مینگریم.
برای یک استادکار بنا، تراشکار، آرایشگر چیرهدست، یا مکانیک باتجربه خودرو آنقدر ارزش قائل نمیشویم تا یک مهندس عمران یا معماری.
ارزش ظاهری و اجتماعی به کار، در پیشرفت یک جامعه بسیار مهم است. در جوامع توسعهیافته آنچه بسیار مهم و دارای ارزش است «کارکردن» است؛ البته هرکاری که مشروع باشد. گارسون رستوران یا چمنزن باغچه و فضای سبز و پاکبان شهر، برای طبقات مرفه و بالای این جوامع نه تنها «عار» و «کسر شأن» نیست، بلکه یک «ارزش اجتماعی» است. به همین خاطر بسیار عادی است که فرزند فلان استاندار، فرماندار ایالت، وزیر، نماینده مجلس، وکیل دادگستری، قاضی و.. کار خدماتی همچون گارسونی، جابهجایی چمدان مسافر در هتل، راننده تاکسی و... را انجام دهد.
پسر ملکه الیزابت پادشاه فعلی انگلستان یک افسر جزء در ارتش این کشور است. دختر بیل کلینتون رئیسجمهور اسبق آمریکا گارسون رستورانی در نیویورک بود.
یکی از موانعی که موجب میشود بیکاران دانشگاهی ما و حتی برخی بیکاران زیردیپلم ما، دنبال مهارت نروند و شاغل شوند این است که این کارها را «کسر شأن» میدانند و میگویند ما سالها درس خواندهایم که امروز بیاییم کار خدماتی انجام دهیم؟! در حالی که نفس درسخواندن، علمآموزی و دانشافزایی دارای ارزش بسیار بالا و خوبی است و در عین حال اشتغال به کاری که مشروع و دارای درآمد باشد بسیار باارزش است.
امید است رفتهرفته نگاه فرهنگیامان به کار مشروع، مثبت و باارزش شود.
شاد و سالم و موفق باشید