دم ابراهیم خان زهری گرم!
مهدی خضری
همیشه گربه با سگ بر سر سازش نمیآید
به چشم و ابروی مشکی که موی مِش نمیآید
دلم مانند چاه نفت و اخبار جهان فندک
به هر جا لولهی نفت است آرامش نمیآید
دو دوتّا چار تا، اما از این دخلی که من دارم
جواب چرتکه در خرجها جز شش نمیآید
من از یک عمر کار و لاغریِ خویش دانستم
که پشتِ بازوی این قوم با ورزش نمیآید
«چه دلها بردی ای ساقی به ساق فتنه انگیزت»
دلم برگشت اما عقل با کشمش نمیآید
کدامش بهتر است آقا معلم؟ علم یا ثروت؟
که مادر پیش بابا نیز با خواهش نمیآید
«شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل»
تو هم تحلیل کن حالا چرا داعش نمیآید
چنان فصل زمستان را بهاران کرد آن آقا
که از پاییز دردآلود هم خشخش نمیآید
لا لا لالا بخواب ای شاعر دیوانه بیکاری؟
دو چشمم بسته آقا، این قلم خوابِش نمیآید!
نظر شما