دیروز که خسته و کوفته از سر کار به خانه برگشتم، نه بوی ناهار از آشپرخانه میآمد و نه صدایی از همسر مکرمه جنت مکان!!! هر چه صدایش زدم هیچ جوابی نداد! متوجه شدم لامپ اتاق خواب روشن است و صدای ورق خوردن کتاب و دفتر میآید! وقتی به اتاق رسیدم همسر را غرق در مطالعه و تحقیق و تفحص یافتم! در حالی که عینک ته استکانیش را به چشم داشت، آنچنان در آغوش کتاب فرو رفته بود که متوجه حضور بنده در آنجا نشد!
ناگهان بند دلم از ترس پاره شده! با خودم گفتم نکند توی این همه قسط و بدهی و بیپولی، قصد ادامه تحصیل به سرش زده باشد و بخواهد مخارجی را بر دیگر هزینههای زندگی اضافه کند! با سرفهای او را متوجه حضورم کردم! لبخندی زد و در حالی که چشمهایش را در کلمات کتاب کوچک و ریز کرده بود گفت:
عزیزم برگشتی؟! برای خودت یه چیزی درست کن منم صدا کن با هم بخوریم!!! من امروز دستم بنده باید یه کار تحقیقی رو تموم کنم!!!
با کنجکاوی گفتم: به سلامتی تو مرکز تحقیقات سازمان ملل استخدام شدید؟!
در حالی که چشمهایش را ریزتر از قبل کرده بود به من نگاه کرد و گفت: نخیر! بنده دارم در خصوص یه جمله کنکاش میکنم تا ریشههای روانی این دروغ پنهان رو پیدا کنم!!! جمله اینه:
٥ دقیقه دیگه آماده میشم خانمها، تبدیل به ٥ ساعت میشه!
بعد با حالتی پرسشگرانه به من زُل زد و پرسید: غریب آشنا! واقعاً چرا پنج دقیقه خانمها ٥ ساعت طول میکشه؟!
من که کمی از حالتهای روشنفکرانه و ژستهای تحقیقاتی و ناگهانی همسرم ترسیده بودم گفتم:
والا این موضوع به زمان خلقت بشر بر میگرده! من فک کنم حوّا هم وقتی به آدم میگفت پنج دقیقه دیگه آماده میشم، بالای پنج ساعت طول میکشیده! تازه اون زمان پنکیک و ریمل و کاشت ناخن و مژه و اپیلاسیون و مش و پروتز و تتویی هم نبوده!!! حتی لباس و وزک دوزکی هم در کار نبوده! این جور که در داستانا و عکسا و فیلما معلومه، کل لباس آدم و حوّا دو تا برگ انجیر بوده و باز حوّا اینقدر معطل میکرده! من فک کنم این موضوع در خانما ژنتیکی باشه!!!
همسرم در حالی که کلهی مبارکش را به معنای نفی نظریه من به بالا پرتاب میکرد گفت: نُچ... باید ریشه روانی-انتقامی داشته باشه!
و دوباره در مطالعات و تفکرات تحقیقاتیاش فرو رفت. بنده هم برای تهیه ناهار برای خودم به آشپزخانه رفتم! یک ساعت نشده بود که صدای یافتم یافتم همسرم از اتاق خواب به آسمان هفتم یا شاید هم هشتم رفت!
خودم را به اتاق خواب رساندم تا نتیجه کشف همسرم را جویا شوم! او در حالی که عینک ته استکانیش را روی روسریاش زده بود با ژستی دانشمندانه نتیجه تحقیقاتش را اینگونه نطق فرمود:
تحقیقات بنده به عنوان همسر مکرمه غریب آشنا نشان میدهد که جمله: «٥ دقیقه دیگه آمادهام» خانمها، با جمله: «٥ دقیقه دیگه خونهام» آقایون، به یک معناست !!! به قول معروف: این به اون در...!
ختم تحقیقات اعلام میشود!!!
قربانتان غریب آشنا