تعداد بازدید: ۱۶۶۱
کد خبر: ۲۷۹۴
تاریخ انتشار: ۱۹ تير ۱۳۹۶ - ۲۲:۲۶ - 2017 10 July
ماجراهای من و بی‌بی

- ننه کنسرو چیه؟


- کنسرو بی‌بی؟


- ها...


- همون تُنه دیگه. غذاهایی که استریل می‌کنن میریزن تو قوطی...


- یعنی اعظم اینا رفته بودن تو قوطی؟!!!


- وا! چی داری میگی بی‌بی؟ حالت خوبه شما؟ 


- خو من چمیدونم... خودش دیروز با یَی آب و تابی تعریف می‌کرد که رفتن تو کنسرو محلی...


- آهااااااااان... نکنه منظورتون همون کنسرت موسیقی محلیه که چند روز پیش تو نی‌ریز برگزار شد؟


- من دیه والا نی‌فَمم... خوب که قُپُس می‌رفت!!!


- کنسرت جائیه که تو اون به طور زنده واسونک می‌خونن بی‌بی، تو این کنسرتم آهنگای محلی اجرا شده...


- سخته؟


- چی بی‌بی؟


کنسرو دادن...


- برای کسی که موسیقی بلد باشه و کارش این باشه نه! 


بی‌بی به فکر فرو رفت و به نقطه‌ای نامعلوم خیره شد...
********


فردای آن روز بی‌بی آمد جلویم نشست...


- یَی فکری دارم گلاب...


- چی بی‌بی؟


- میخوام کنسرو برگزار کنم.


- ها؟!!!!!


- ها و گولّه‌ی سه تیر! میگم اگه دوباره نمیخِِی آیه یأس بخونی که نمیشه و نکن و زشته و فلان، میخوام کنسرو برگزار کنم... میه چکار دره؟!!!


- چی بگم والا؟


- هیچی نگو... فقط بیشین و تماشا کن!


- شما فکر عوامل اجرایی و بقیه رو کردین؟


بی‌بی لبخندی به لب آورد...


- بع... هااااااا... قرار شده زری‌خانوم دِیره بزنه... کامی دَس‌طلا پسر اقدس اُرگ بزنه ... من بوخونم... مش‌موسی هم بری که مجلس گرم شه یه قری بیا، گفتم همشون تمرین کنن!


چیزی نگفتم و سرم را انداختم پایین...


- چرا دوباره مث بُز سَرِته انداختی پایین؟


- چی بگم بی‌بی؟ خوبه...


- یعنی چی؟!!!


- خوبه دیگه... چی بگم؟


از فردای آن روز بی‌بی در حالات و وضعیت‌های مختلف ترانه می‌خواند و به قول خودش تمرین می‌کرد...


- دخترِ مردم پَکَرُم کرده


امسال از هر سال عاشق‌تَرُم کرده...


تو خودم مُندَم منو دوس داره یا نه؟


تو گوشش خوندم یا بوگو آره، یا نه!


یا بوگو آره، یا نه!!!


رفته و از خود بی‌خبرُم کرده


وای نگو انگار دست به سرُم کرده


- اینا چیه بی‌بی؟ مگه قرار نشد محلی بخونین؟


- هاااااااااا.... با همه خنگیت اینو خوب گفتی...


* مَله بالا، مَله پویین، ننه گل مَمَد


 صد بار بهت گفتم نرو، ننه گل ممد...


* کی به حجله، کی به حجله شازده دوماد با زنُش 


کی بگرده دور حجله خواهرای کوچيک‌ترُش


* جينگ و جينگ ساز میادو از بالوی شيراز میاد 


 بره جونیم رفته حجله شاد و خرم در بیاد


یار مبارک بادا، ایشالا مبارک بادا کولولولولوووووووو
*******


دیگر داشتم از دست تمرینات بی‌بی کلافه می‌شدم که آمد روبرویم ایستاد...


دستمال سَر قرمزی سر کرده بود و کفش ورنی قرمزش بدجوری توی چشم می‌زد...


- این چه وضعیه بی‌بی؟


- تیپم بری اجرای کنسرو خوبه؟


- نع! شما مگه قرار نیس موسیقی سنتی اجرا کنین؟ این چه وضعیه آخه؟!


- من نیخوام! من ایطوری دوس دَرَم!


- اصلاً هرکاری دوس دارین انجام بدین....


لباسهایش را عوض کرد و چادرش را پوشید...


- من دیه برم روزنومه بری سفارش آگاهی کنسرو!  
*******


ظهر بود که بی‌بی با لب و لوچه‌ای آویزان جلویم ایستاد...


- چی شد بی‌بی؟آگهی زدی؟


- نع...


- چرا؟


- رفتم نی‌ریزان میگه بویه نامه از ارشاد بیاری... رفتم ارشاد میگه بویه مجَمز داشته باشی... هی میگن نیشه... نیشه... نیشه... حیفه ای همه تمرینی که من کردم... حیفه ای همه قری که بدبخت مش‌موسی داد و تمرین کرد... 


نگاهی به من انداخت...


- ایطوری باشه منم مث شادمهر و گلشیفته میرم اووَر  اُو!


گلابتون

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها