تعداد بازدید: ۲۳۶
کد خبر: ۲۴۴۸۳
تاریخ انتشار: ۲۵ مهر ۱۴۰۴ - ۰۸:۱۷ - 2025 17 October

شعر حافظ چرا بیش از شاعران دیگر در میان مردم ما فراگیر شده است؟

بیستم مهرماه هر سال زادروز حافظ شیرازی با نام اصلی خواجه شمس‌الدّین محمّد بن بهاءالدّین محمّد (۷۲۷ - ۷۹۲ مهشیدی) مشهور به لسان‌الغِیب، شاعر پرآوازه ایرانی است.

حافظ را از مهم‌ترین اثرگذاران بر شاعرانِ فارسی‌زبانِ پس از خود می‌شناسند. در سده‌های هجدهم و نوزدهم میلادی اشعار او را به زبان‌های اروپایی نیز ترجمه کردند و نامش به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. 

مشهور است که حافظ در سال‌های نوجوانی و آغاز جوانی شاگرد نانوا بوده و از نسخه‌های خطّی نیز رونوشت برمی‌داشته. آگاهی‌ها درباره تحصیل و تدریس حافظ فقط از اشاره‌های خودش در شعر‌ها و نیز مقدّمه‌ای است که محمّد گلندام (از نزدیکان احتمالی حافظ) در نهایت اختصار نگاشته است. حافظ در اشعار خویش به حضورش در مدرسه، چهل سال تحصیل علم و فضل، درس صبحگاهی و حفظ قرائت‌های گوناگون قرآن اشاره کرده است. آوازه حافظ سبب شده بود که حاکمان سرزمین‌های دور و نزدیک او را فراخوانند.

 او در طول زندگی با بسیاری از سلاطین و بزرگان تعامل داشت و با اهل علم و ادب و شعر هم هم‌نشینی می‌کرد و از احوال صوفیان و درویشان زمانش هم باخبر بود؛ امّا خودش هرگز در هیچ‌یک از این گروه‌ها قرار نگرفت. حافظ هیچ گناهی را سنگین‌تر از مردم‌فریبی و ریاکاری نمی‌دانست و همواره به اهل تظاهر در اشعارش می‌تاخت. مکتب حافظ رندی است و رند و رندی اساسی‌ترین اصطلاح در شعر و جهان‌بینی حافظ است؛ از این‌رو، شناخت رندیْ شناخت جهان‌بینی و اندیشه و هنر حافظ را نتیجه می‌دهد.

در اثرپذیری حافظ از قرآن تردیدی نیست. انقلابِ حافظ در غزل، که همانا سرودنِ ابیاتی دارای معنای مستقل باشد، تحتِ تأثیرِ سبکِ قرآن بوده است. در عین حال، حافظ فرهنگ باستانی و فرهنگ اسلامی ایران را با دین، کلام، فلسفه و عرفان پیوند داد و در شعرش متبلور ساخت. او عناصر جهان‌بینی رندانه‌اش را وامدارِ فردوسی، خیام، سنایی، عراقی، عطار و مولوی است. به‌گفته بهاءالدین خرمشاهی، حافظ از ۲۵ شاعر اثر پذیرفته است. این اثرپذیری‌ها هم جنبه‌های لفظی و هم جنبه‌های محتوایی داشته است. 

 آوازه شعر حافظ در زمان زندگی‌اش، به سرزمین‌های دیگر مانند: شبه‌قاره هند رسید و شاعران آن سرزمین‌ها کوشیدند تا ویژگی‌های شعر حافظ را به کار برند و مانند حافظ مضامین عاشقانه و عارفانه را به‌هم بپیوندند و از صنایع ادبی به‌روش حافظ بهره گیرند. در حوزه زبان عربی، پس از خیام، حافظ بیشترین اثر را داشته است.

به همین بهانه پرونده ماه این شماره نی‌تاک را با بهره‌گیری از نوشتار ارجمند همشهری پژوهشگر و فرهیخته دکتر فرهنگ ارشاد، به حافظ اختصاص دادیم.

استاد فرهنگ ارشاد زاده سال ۱۳۲۰ در نی‌ریز فارس، استاد تمام (پروفسور) و عضو بازنشسته هیئت علمی دانشگاه شهید چمران اهواز، عضو هیئت رئیسه انجمن جامعه شناسی ایران، سردبیر پیشین مجله انجمن جامعه‌شناسی، عضو هیئت تحریریه فصلنامه توسعه اجتماعی، و عضو هیئت تحریریه مجله تحلیل اجتماعی نظم و نابرابری اجتماعی است که تحقیقات گسترده‌ای در حوزه جامعه‌شناسی و از جمله جامعه‌شناسی ادبیات مهارت دارد. آخرین اثر ترجمه شده توسط ایشان‌کتاب «جامعه شناسانه اندیشیدن» است.

شعر حافظ چرا بیش از شاعران دیگر در میان مردم ما فراگیر شده است؟

خواجه شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی از دردانه‌های تاریخ ادبیات پارسی و حتا جهان است. ارادت افرادی مانند ولفگانگ گوته و یان ریپکا به حافظ، شاهدی بر این امر است. البته نویسندۀ این سطور بر این باور نیست که اهمیت و تأثیر میراث ادبی حافظ در تاریخ ادبیات و بر فرهنگ ایرانی بیش ازمیراث بزرگانی مانند فردوسی، نظامی و سعدی بوده باشد. بی‌تردید ما معیار‌های کمّی و دقیقی دربارۀ ارزیابی اهمیت آثار این بزرگواران نداریم. در ساختار فکری من، حداقل این سه شاعر و اندیشمندِ بسیار بزرگ زبان پارسی که بعد از حافظ نام بردم، همچون حافظ قابل ستایش هستند و بسیاری از ما به‌طور مکرر به آثار آنها مراجعه می‌کنیم و هر بار بیشتر به میراث گران‌بهایشان پی می‌بریم. 

پس چرا حافظ فراگیر‌تر شده است؟ 
چنین می‌نماید که فراگیرتر شدن شعر حافظ و حافظ‌خوانی می‌بایست دلایل قابل ذکری داشته باشد.

دیوان حافظ در خانۀ ما متوطن است و لازم نیست به مکتب‌خانه یا قهوه‌خانه برویم؛ او «همه‌جایی» است؛ و این باید دلایلی داشته باشد.

شگفتا، میراث و سرمایۀ فرهنگی- هنری که از حافظ برای ما فارسی‌زبانان برجای مانده و از نسلی به نسل بعد منتقل شده، حداقل از لحاظ کمّی، از میراث بزرگانی، چون فردوسی، نظامی و سعدی بیشتر نیست و شاید از این جهت از آنها کمتر هم باشد. میراث حافظ در نزد عموم پارسی‌زبانان همان دیوان معروف اوست که شامل غزلیات، قصاید، مثنوی‌ها، قطعات و رباعیات است. حداقل در مورد غزلیات و رباعیات او، با توجه به نسخه‌های خطی موجود در کتابخانه‌های جهان، در نسبت دادن قطعی همۀ آنها به حافظ از سوی حافظ‌پژوهانِ نامی ماجای بحث و تردید باقی است. شمار غزلیاتی که بیشتر منسوب به اوست و بخش عمدۀ دیوان حافظ را تشکیل می‌دهد شاید نزدیک به ۵۰۰ غزل برسد. بدیهی است شمار ابیات در غزل‌های او متفاوت است و این تفاوت به حداقل از ۶ یا ۷ بیت تا ۱۵ یا ۱۶ بیت در هر غزل می‌رسد. در یک محاسبۀ سرانگشتی و ساده می‌توانیم میانگین تعداد ابیات در یک غزل نمونه یا مثالی حافظ را حدود ۹ بیت بدانیم. توجه داشته باشیم که تعداد غزلیاتی که شمار ابیات‌شان ۱۰ بیت و یا کمتراز آن است خیلی بیش از غزلیاتی است که از ۱۰ بیت بیشتر دارند. بنابراین، در ادامۀ همین محاسبۀ ساده و تقریبی، شاید بتوان حجم کلی دیوان این شاعر (غزلیات، قصائد، مثنوی‌ها، قطعات، رباعیات و غیره) را تا ۵۵۰۰ بیت برآورد نمود. در حالی که شماره ابیاتی که فقط شاهنامۀ فردوسی را تشکیل می‌دهد نزدیک به ۵۰ هزار بیت (با تخمین استاد جلال خالقی مطلق) و یا بیشتر است. همچنین شمار ابیات خمسه نظامی (یا پنج گنج) حدود ۳۰ هزار بیت است. آثار سعدی را نمی‌توان با شمار ابیات ارزیابی کرد چراکه کتاب مهم گلستان او مجموعه‌ای از نظم (شعر) و نثر است؛ ولی باز هم حجم کلی سه کتاب گلستان، بوستان، و غزلیات و قصاید و مثنوی‌های او به احتمال زیاد بیش از حجم کار باقی‌مانده از حافظ است. پس چرا حافظ تا این حد فراگیرتر است؟

برای کسی، چون من که از دیرباز در خانه فال حافظِ دوره می‌گرفتیم و بزرگترهایمان حافظ را خوشنویسی می‌کردند، بسیار خوشایند و بایسته می‌نماید که کلام حافظ تا این حد مهمان خانۀ دل ما و دیوان او زینت‌بخش طاقچۀ خانه‌های ما باشد. حافظِ رندِ تیزبین و دوراندیش و با مقام حافظانه‌اش، به‌استناد غزلی که عموماً آن را خوانده‌ایم با اطمینان اعلام می‌نماید: «ثبت است بر جریدۀ عالم دوام ما» و در غزلی دیگر که سرشار از اعتراض به محتسب (امیرمبارزالدین؟) و شکایت از فتنه‌ا‌نگیز بودن زمانه است، در بیت پایانی پیش‌بینی می‌کند:

عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ
بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است

شعر حافظ چرا بیش از شاعران دیگر در میان مردم ما فراگیر شده است؟

با این همه او خود می‌فرماید: «استاد غزل سعدی است نزد همه کس...» پس چرا بازهم حافظ؟ ما به سعدی ارادت زیادی داشته و داریم. در مکتب‌خانه‌های قدیم، آموزش خواندن گلستان سعدی یا اشعار ناصحانه و حکمت‌آموز بوستان او جای مهمی را برای خود باز کرده بود، و در باره غنای غزلیاتش هم که حرف حافظ، حکم و سند قطعی است؛ ولی ما باز هم با شعر و غزل حافظ فال می‌گیریم و تسکین قلبی پیدا می‌کنیم. همین‌طور شاهنامه فردوسی نُقل محافل در قهوه‌خانه‌ها و زورخانه‌ها و همچنین پژوهشگاه‌ها و دانشگاه‌ها بوده و هست. ولی دیوان حافظ در خانۀ ما متوطن است و لازم نیست به مکتب‌خانه یا قهوه‌خانه برویم؛ او «همه‌جایی» است؛ و این باید دلایلی داشته باشد.

چرا شعر حافظ و حافظ‌خوانی و حتا شاید حافظ‌پژوهی و حافظ‌شناسی وضعیتی فراگیرتر داشته است؟ چرا حافظ در دوره‌های مختلف تاریخی و از جمله در روزگار کنونی ما مخاطبان بیشتری داشته و دارد؟ گفتار حاضر ادعایی مبنی بر «حافظ‌شناسی» ندارد؛ چراکه در حوزه تخصص تهیه کنندۀ این مقاله نبوده که خود خوشه‌چین دستاورد استادانی همچون محمد قزوینی، قاسم غنی، پرویز ناتل خانلری و شفیعی کدکنی بوده است. نویسنده در میدان آموزش و پژوهش جامعه‌شناسی و به‌ویژه جامعه‌شناسی ادبیات و جامعه‌شناسی تاریخی قلمی و قدمی زده و با عینک جامعه شناسی، حافظ‌خوانی می‌کند. 

براین پایه و در یک نکته یا دلیل کلی می‌توان گفت، چون حافظ به مخاطب خود، یا بر اساس مبانی فکری جامعه‌شناسی و به‌ویژه کنش متقابل نمادین هربرت مید و کنش ارتباطی هابرماس، به «دیگری» توجه داشته، از این رو «دیگران» یعنی مخاطبان نیز توجه بیشتری به‌او داشته‌اند. این نکته را نه به‌صورت یک امر مسلم و قطعی، بلکه به‌عنوان فرضیه‌ای علمی-جامعه‌شناختی مطرح می‌کنیم که قابل بحث است. حافظ، نه‌فقط به‌عنوان یک کنشگر اجتماعی، بلکه به صورت یک «کارگزار اجتماعیِ» برجسته و تأثیرگذار در یک «ساختار اجتماعی-تاریخی» و در فضای اقتدارگراییِ خشن و نابخردانۀ ملوک‌الطوایفی و پرتناقض آن زمان می‌زیسته و فریاد زده است:

سینه مالامال درد است‌ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به‌جان آمد خدا را همدمی

زیرکی را گفتم این احوال بین، خندید و گفت
صعب روزی، بُلعجب کاری، پریشان عالمی (الخ.)

چرا حافظ در دوره‌های مختلف تاریخی و از جمله در روزگار کنونی ما مخاطبان بیشتری داشته و دارد؟

به‌نظر می‌رسد ذکر این نکته از این‌رو مفید است که افزون بر آگاهی از چرایی حضور حافظ در جهان فرهنگیِ ما، خوب است جوانان ما بدانند توجه به دیگری و همچنین مورد توجه دیگران قرار گرفتن امری مهم است و به زندگیِ ما معنای ژرف‌تری می‌بخشد و همین امر، حافظ را فولاد آب‌دیده می‌نماید و او را «حافظ» می‌کند. بنابراین، بازاندیشی برای دریافتن دلایل این وضعیت، کوششی مفید و علمی به‌نظر می‌رسد. افزون بر توجه حافظ به «دیگری»، چند نمونۀ دیگر از این دلایل را که مدت هاست در ذهن این نویسنده بیشتر رفت و آمد داشته و همواره فربه‌تر شده است در این‌جا شرح داده می‌شود.

دلیل نخست، دربارۀ روان‌کاوی (۱) و به‌ویژه، خود-روان‌کاوی (۲) آگاهانۀ حافظ است. خوب می‌دانیم که نام فروید به‌عنوان پیش‌کسوت جنبش روان‌کاوی مدرن به ثبت رسیده، درحالی‌که حافظ چندین سده پیش از زیگموند فروید می‌زیسته است. قطعاً منظور این نیست که حافظ چندین قرن پیش از فروید از ظرایف روان‌کاوی مدرن به‌طور کامل آگاهی داشته و فروید حرف تازه‌ای نزده است. علاوه بر حافظ، برخی دیگر از شعرای اندیشمند ادب پارسی در باره تأثیر کشاکش‌های روانی، با مخاطب خود سخن سخن گفته‌اند. جایگاه تاریخی هر کدام از این بزرگان در تاریخ علم و اندیشه روشن است و جای بحث نیست. نکته اصلی این است که حافظ، در سایه تأمل و بازاندیشی به اهمیت کشاکش‌ها و تناقضات روانی زمانۀ خود آگاهی یافته و گفتنی‌تر آن‌که به روان‌کاوی خودش می‌پرداخته است (که در گفتار رایج و کاسب‌کارانه امروز به‌آن «خودشناسی» می‌گویند). غزل مهمی از حافظ که در این‌جا فقط به بازنویسی ۴ بیت از ۱۰ بیت آن می‌پردازیم شاهد محکمی بر این ادعاست:

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن‌شناس نیی جان من خطا این‌جاست

در اندرون من خسته‌دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

از آن به دیر مغانم عزیز می‌دارند
که آتشی که نمیرد همیشه، در دل ماست

ندای عشق تو دوشم در اندرون دادند
فضای سینۀ حافظ هنوز پر ز صَداست

توجه داشته باشیم که علاوه بر بیت دوم در بالا، در مصرع پایانی، صَدا به معنی بازتاب صِدا (بازتاب ندای امیال برآمده یا برنیامده) است که در روان‌کاوی جای تأمل دارد.

در یک بیان کلی، روان‌کاوی رویکردی درمانی است که به بررسی و تحلیل ناخودآگاه ذهن انسان و تأثیر تجربیات گذشته بر رفتار، احساسات و تعارض‌های فعلی می‌پردازد. بسیاری از شعرای ما از دیرباز درباره تحریک‌های روانی و عاطفی و بازتاب آن در فکر و عمل انسان و باز کردن یا باز شدن عقده‌های روانی نکاتی را به‌یادگار گذاشته‌اند که گاهی بسیار قابل توجه است و تحقیقاتِ عموماً ارزشمندی نیز در این زمینه وجود دارد اما، در این مقاله ما به‌طور خاص به حافظ می‌پردازیم.

شعر حافظ سرشار از مضامین اجتماعی، تاریخی و انتقادی است. برخی شارحان و حافظ‌شناسان شعر او را فریاد تاریخ دانسته‌اند و به‌همین دلیل مخاطب بیشتری یافته است.

برای نمونه، پژوهشی زیر عنوان «فرویدیسم: با اشاراتی به ادبیات و عرفان» از امیرحسین آریان‌پور منتشر شده (۱۳۵۷) که نکات مهمی برای این بحث ارائه می‌دهد و ما گزیده‌هایی از آن را اقتباس کرده‌ایم. مَخلص علم روان‌کاوی (که نمودی از آن در غزل ذکر شده در بالا آمد) این که امیال، آرزو‌ها یا به گفته آریان‌پور، کام‌های برنیامده و سرکوب‌شده و یا «وازده» (به‌قول ما نی‌ریزی‌ها)، پیوسته در ناخودآگاه انسان، ناآرامی می‌کنند تا مفرّی برای ورود به وضعیت نیمه‌آگاه و سپس خودآگاه بیابند و ابراز وجود نمایند. اما، خودآگاهی به‌دلیل مقتضییات عالم خارج (جامعه و زندگی اجتماعی) به آنها رخصت عرض‌اندام نمی‌دهد. 

فروید این تقابل درونی انسان (یا کشاکش بین خودآگاه و ناخودآگاه) را محور نظریۀ روان‌کاوی خود قرار داده که حافظ با دقتی شگفت‌انگیز می‌سراید: 

که «من» خموشم و «او» (۳) در فغان و در غوغاست. 

شعر حافظ چرا بیش از شاعران دیگر در میان مردم ما فراگیر شده است؟

طبق تحلیل فروید «من»، شخصِ خودآگاه و جامعه‌پذیر فرد و «او» هم ذات غریزی، وحشی و ناخودآگاه اوست. در همه ماها، «من» زمام «او» را در دست دارد و همواره مراقب و مهار کنندۀ او می‌باشد. به‌گفته فروید، «من» در حکم سوار است و «او» به‌منزلۀ رهوار یا اسب که مهارش در دست «منِ» ما قرار دارد (آریان‌پور، ۱۳۵۷: ۱۶۸- ۱۶۹).

تحلیل روان‌کاوانۀ فروید در عین بدیع بودن، به دلیل ناگفته باقی گذاشتن ارزش‌های اخلاقی، در معرض نقد صاحب‌نظران قرار گرفته و حتا از او فاصله گرفتند. اما، فروید در جهت موافق با آنها و دفاع از اخلاق جمعی (۴)، می‌گوید در کشاکش بین «من» و «او» (خودآگاهی و ناخودآگاهی) یک من برتر (۵) وجود دارد که نماینده اخلاق جمعی است و در میانجی‌گری بین خودآگاهی و ناخودآگاهی، این کشاکش را تعادل می‌بخشد (آریان‌پور: ۱۷۶- ۱۷۷). به‌این معنی که فرد با آوردن ناخودآگاه به مرحلۀ خودآگاه و واقف شدن بر ریشه‌های تاریخی گذشتۀ خودش، کم یا بیش به تعادل روانی می‌رسد. شاید این تعصب ملی یا قومی ما نباشد که بگوییم این «منِ برترِ» حافظ است و او با توجه به همین ملاحظات می‌گوید:

ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
جامۀ کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم

عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است
کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم

با همه نکات مثبت و همچنین نقد‌هایی که بر رویکرد روان‌کاوی فروید شده، زیگمونت باومن با مطالعات روشنگری که بر رویکرد فروید دارد نکتۀ مهمی را استنتاج نموده که برای بحث کنونی ما سودبخش است. او می‌نویسد در فرد انسانی، همواره فشار‌های غریزی و خودآیینی که در ناخودآگاه‌اش رسوب کرده با همنوایی اجتماعی در جهت مخالف یکدیگر عمل می‌کنند که همین امر مایۀ تعارض و تنش بین خودآگاه و ناخودآگاه انسان می‌شود. چنانچه این تنش وارد عرصۀ تخیل (۶) فرد شود، در این صورت روان‌کاوی می‌تواند در جهت تقویت خود-انتقادی به‌منزلۀ شرطی برای خود مختاری و استقلال فکری به‌کار ببندیم و این در جایی تحقق می‌یابد که خودآگاهی به‌طور فزاینده‌ای جای ناخودآگاه را بگیرد (باومن و مِی، ۱۴۰۴: ۶۵). این نکته دربارۀ حافظ مصداق دارد.

نکته‌ای که باید به این بحث افزوده شود این‌که حافظ علاوه بر رعایت موازین اخلاق جمعی، با ذهن خلاق خود که تحت تأثیر آموزه‌های کسانی همچون ابن عربی و تخیل خلاق او بوده، رویکرد روان‌کاوی را در مورد خودش و به‌صورت خود-روان‌کاوی به خدمت گرفته و با تمامی غلیان درونی که در اثر اوضاع بسیار بد زمانه داشته، با کوشش خودش به نوعی تعادل فکری و روانی رسیده است. او صورت مسئله را پاک نکرده بلکه کشاکش درونی انسان را امری واقعی دانسته تا جایی‌که سرگشتگی خودش را با همان خود‌-روان‌کاوی توجیه نموده و آن را به مرحلۀ خودآگاه آورده و در واقع سرگشتگی خود را آگاهانه پذیرفته و حتا در جهت خلاقیت هنری به‌خدمت گرفته است (برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به: فرهنگ ارشاد: ۱۳۸۵).

دیوان حافظ سرشار از نکات انتقادی و طنزآمیز است. این گوشه‌زنی‌ها و کنایه‌ها، گاهی تاریخی، گاهی ادبی و هنری، گاهی فلسفی و ایدئولوژیک، و حتا گاهی شخصی یا ملغمه‌ای از همه این‌هاست.

شاید بتوانیم بگوییم خود-روان‌کاوی، کوششی است که انسان، به بازاندیشی تجربیات گذشته و ارزیابی و تجزیه و تحلیل ناخودآگاه خودش می‌پردازد تا به ریشۀ و چندوچون تعارض‌هایی برسد که در گذشته و حال بر او مستولی بوده و بر روان او فشار می‌آورد. 

در غزلی دیگر که گویی حافظ دارد واقعاً خودش را بازکاوی و ارزیابی می‌کند، به‌خودش هشدار می‌دهد که شیوه مستی و رندی (رهایی از عقلانیتِ گزینشی و بدنامی خودخواسته و آگاهانه) را فراموش نکند تا کار خودش را به‌پیش ببرد. توجه داشته باشیم که روان‌کاو برای درمان فرد مورد نظر می‌کوشد تا با تحلیل و ارزیابی تجربیات گذشته، به‌او کمک کند که آثار و رسوبات تعارض‌آمیز آن را از ناخودآگاه به خودآگاه او بیاورد؛ اما در بارۀ باور‌ها و گرایش‌های او دخالت و داوری نمی‌کند و شاید آن را به اختیار خود شخص بیمار می‌گذارد. در این‌جا بحث ما بر محور خود-روان‌کاوی است و روان‌کاو و همچنین بیمار، خود حافظ اوست:

گر من از سرزنش مدعیان اندیشم
شیوۀ مستی و رندی نرود از پیشم

زهد رندان نو آموخته راهی به دهی‌ست
من که بدنام جهانم چه صلاح اندیشم

اعتقادی بنما و بگذر بهر خدا!
تا در این خرقه ندانی که چه نادرویشم

من اگر باده‌خورم ورنه، چه‌کارم با کس
حافظ راز خود و عارف وقت خویشم

با پوزش از خواننده محترم، تأکید می‌شود که به بیت آخر و به‌ویژه مصرع پایانی و معنای کلمات «حافظ» و «عارف» توجه شود که می‌گوید من رازدار خودم هستم و به کسی هم ربطی ندارد و از شرایط موجود زمانه آگاهم، یا به عبارت دیگر، با کوشش و بازاندیشی خود حافظ، واقعیتی از ناخودآگاه به منطقۀ خودآگاه او رسیده است. به‌دنبال همین خود-روان‌کاوی‌ها و بازاندیشی‌هاست که در سروده‌های قبلی خود (که مثلاً یک روز یا چندی قبل سروده) بازنگری می‌کرده است. بسیاری از حافظ‌شناسان به‌این نتیجه رسیده‌اند که اختلاف نسخه‌های حافظ بیشتر حاصل این‌گونه بازنگری‌های حافظ است که آثار آن را می‌توانیم در مقایسۀ دیوان‌های مختلف حافظ ببینیم. با این بازنگری‌ها، آثار او پخته‌تر یا حافظانه‌تر شده است و مخاطب بیشتری را جلب کرده است. من در مقاله‌ای که سال‌ها قبل (با عنوان چالش حافظ با عقل مصلحت‌اندیش) نوشتم و در مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز به‌چاپ رسید (۱۳۷۷) به‌نظر خودم چالش حافظ با عقلانیت را در دوره‌های مختلف سنّی او (جوانی، بزرگ‌سالی، میان‌سالی، و سال‌خوردگی، البته با تقلید از استاد محمود هومن) بررسی و پی‌گیری کردم. اکنون می‌فهمم که در کار من یک لغزش و غفلت وجود داشته که این بازنگری‌های حافظ را نادیده گرفتم. (۷) مثلاً غزلی که حافظ آن را در جوانی سروده و در جمعی خوانده و افرادی مانند محمد گلندام بنا بر علاقه و ارادتش به حافظ، آن را یادداشت نموده و احیاناً در اختیار دیگران هم قرار داده، چنانچه شاعر در بزرگ سالی بازنگری کرده باشد چگونه می‌توان آن را بازتابی از دوره جوانی او دانست یا در انتساب متن قبلی به حافظ تردید نشان داد. به‌ویژه این که گاهی این تغییر‌ها از حد تفاوت «کشتی‌شکستگان» و «کشتی نشستگان» بیشتر می‌باشد. قابل توجه این که بسیاری از این تغییرات در جهت تکامل و دقیق‌تر شدن پیام بوده و احیاناً بر مخاطبان حافظ افزوده باشد.

حافظ با صوفی‌گری و تصوف مخالف نیست. اما او با صوفیان سالوس و ریاکار و وقت‌پرست که دست‌شان با قدرتمندانِ عموماً بیگانه و مردم‌ستیز در یک کاسه است و برای حفظ منافع مادی‌شان با قدرت زمانه ساخته‌اند و ظلم و ستم آن‌ها را لاپوشانی و توجیه می‌کنند مبارزه می‌نماید.

نکته یا دلیل دوم که به‌گونه‌ای در دنباله همین بازنگری‌ها مطرح می‌شود این که شعر حافظ سرشار از مضامین اجتماعی، تاریخی و انتقادی است. برخی شارحان و حافظ‌شناسان شعر او را فریاد تاریخ دانسته‌اند و به‌همین دلیل مخاطب بیشتری یافته است. در این نوشتار برای پرهیز از طولانی شدن بحث، نمی‌خواهیم وارد ملاحظاتی همچون ایهام‌گویی و خیال‌پردازی‌های ادبی و هنری حافظ شویم و فقط به نگرش انتقادی او می‌پردازیم. دیوان حافظ سرشار از نکات انتقادی و طنزآمیز است. این گوشه‌زنی‌ها و کنایه‌ها، گاهی تاریخی، گاهی ادبی و هنری، گاهی فلسفی و ایدئولوژیک، و حتا گاهی شخصی یا ملغمه‌ای از همه اینهاست.

لاله ساغرگیر و نرگس مست و بر ما نام فسق
نکته‌ها دارم بسی، یارب که‌را داور کنم؟
یا:

به‌خوبان دل منه حافظ ببین آن بی‌وفایی‌ها
که با خوارزمیان کردند ترکان سمرقندی

بیت اخیر کنایه‌ای تاریخی است که حافظ در نسخه‌های بعدی که نزد خودش بوده تغییراتی داده یا اصلاً این بیت را حذف کرده (یا حذف شده) که شارحان دربارۀ بودن و یا حذف شدن آن تفسیر‌هایی کرده‌اند. نقد دیگر:

فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد
که می‌حرام ولی به زمال اوقاف است!

و گاهی هم از حد طنز و کنایه فراتر رفته و به طغیان کشیده است:

صوفی شهر بین که، چون لقمۀ شُبهه می‌خورد
پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف؟!

نکته‌ای که بسیاری از شارحان بر آن تأکید دارند این‌که حافظ به‌طور آشکار، با ریاکاری زاهدانه یا زهد ریایی مبارزه می‌کند:‌

می‌صوفی افکن کجا می‌فروشند
که بی‌تابم از دست زهد ریایی

به‌نظر می‌رسد حافظ با صوفی‌گری و تصوف مخالف نیست. اما او با صوفیان سالوس و ریاکار و وقت‌پرست که دست‌شان با قدرتمندانِ عموماً بیگانه و مردم‌ستیز در یک کاسه است و برای حفظ منافع مادی‌شان با قدرت زمانه ساخته‌اند و ظلم و ستم آنها را لاپوشانی و توجیه می‌کنند مبارزه می‌نماید. او روش و شیوۀ رندی و مستی را ابزار کار خود قرار می‌دهد تا با ریاکاری و چاپلوسی و سالوس مبارزه کند. در هر جامعه‌ای، معمولاً مردم عادی یا عامه مردم، قدرت تحلیل اجتماعی ندارند ولی آنها از «فهم عام» برخوردارند و به‌قول معروف، دوغ و دوشاب را از هم تمیز می‌دهند. به این خاطر حافظ به مخاطبان خود هشدارانه اعلام می‌دهد که:

صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقه‌باز کرد‌ای کبک خوش‌خرام کجا می‌روی؟ بایست!

غره مشو که گربۀ زاهد نماز کرد
حافظ مکن ملامت رندان که در ازل
ما را خدا ز زهدِ ریا بی‌نیاز کرد

این سه بیت از روی نسخه حافظ قزوینی و غنی رونویسی شده است که با بعضی نسخ معروف کمی تفاوت دارد. در این‌جا صرفنظر از تفاوت نسخه‌ها، فقط اشاره می‌شود که عبارت «نماز کردن گربۀ زاهد» را برخی به «خم و راست شدن» گربه‌ای در هنگام نماز خواندن صاحبش (عماد فقیه) ربط می‌دهند، بعضی به عبید زاکانی که در داستان معروف موش و گربه آورده ارجاع می‌دهند (مژدگانی که گربه تائب شد/ زاهد و عابد و مسلمانا) و گمان می‌کنند منظورش امیر مبارزالدین بوده و بعضی هم به داستان «گربۀ عابد و کبکنجیر» در کلیله و دمنه پیوند می‌زنند (هروی، ۱۳۹۲، ج. ۱، ص: ۵۶۸- ۵۷۰).

یادآوری می‌شود که اگر خواننده محترم فرصت یا امکان آن را ندارد که برای این گونه مطالب و زندگی و شعر حافظ به منابع مشروح‌تری مراجعه کند، مطالعه مقدمه آقای دکتر حسینعلی هروی بر کتاب «شرح غزل‌های حافظ» فرصتی مغتنم است که در بالا مستند گردید.

به‌طور خلاصه و جان کلام این‌که حافظ با قدرت زمانه و اقتدارگرایان مشکل دارد و تیر انتقادش را به سوی آنها نشانه رفته است و از این رو، سخنش شنوندۀ بیشتری دارد. در این‌جا چند نمونه از کلام نقادانه و رندانۀ حافظ ذکر شد تا برخی از دلایل فراگیری گفتمان حافظ در میان مخاطبان او را پی‌گیری کنیم.

نکتۀ پایانی و بسیار مهم، هوشمندی و افق باز و آینده‌نگر اندیشۀ حافظ در تواناییِ برقراری ارتباط با مخاطبان همزمان و مهمتر ازآن، با مخاطبان تاریخی‌اش می‌باشد. پیش از این دربارۀ توجه حافظ به «دیگری» اشاره بر تأکید حافظ در برقراری رابطه با حوزۀ گسترده‌ای از مخاطبان شد. در بسیاری از غزل‌ها، حافظ بر «حالِ دل» بامخاطب گفتن یا «حسبِ حال نوشتن» و «گفت‌وشنود» با «تو» داشتن و مانند آن را تأکید نموده است. این تدبیر یا روش، تطابق شگفت‌انگیزی با نظریۀ «کنش ارتباطی» هابرماس و منطق گفت‌وگویی باختین و داستایوفسکی دارد.

حال دل با تو گفتنم هوس است
سخن دل شنفتنم هوس است
طمع خام بین که قصۀ فاش
از رقیبان نهفتنم هوس است

تمامی غزل شامل ۷ بیت است، بیت اول و دوم در بالا بازنویسی شد؛ و بیت آخر یا هفتم غزل:

همچو حافظ به‌رغم مدعیان
شعر رندانه گفتنم هوس است

بسیار گویاست که با مخاطبان خود به‌وسیلۀ شعرش حال دل می‌گوید. یعنی حافظ با آغوش باز می‌خواهد با مخاطب خود، حتا آنها که قرن‌ها پس از او می‌آیند سفرۀ دلش را باز کند و حال دل بگوید و حال دل آنها را بشنود؛ اما در برابر «رقیبان» و «مدعیان» زمانۀ خود، سفرۀ دلش را باز نمی‌نماید و احساس بیگانگی و تنهایی می‌کند، یا با آن‌ها رندانه و طنزآمیز و وارونه‌گویانه وارد گفت‌و‌گو می‌شود. خوب است تمامی غزل بالا را بخوانیم؛ در این‌جا لازم می‌داند حداقل به بیت‌های سوم، چهارم، و ششم غزل توجه بیشتری شود:

شب قدری چنین عزیز و شریف
با تو تا روز خفتنم هوس است
وه که دردانه‌ای چنین نازک
در شب تار سفتنم هوس است!‌ای صبا! امشبم مدد فرمای
که سحرگه شکفتنم هوس است

این غزل، طنزگویه‌ای عجیب است. شب قدری که این همه عزیز و شریف است، آن هم برای کسی که تمام قرآن را در سینه دارد و آشکارا می‌گوید «هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم»، معمولاً چنین شبی را تاصبح بیدار می‌مانند و قرآن می‌خوانند، او می‌خواهد دردانه‌ای نازک (مرواریدی ظریف) را در تاریکی شب بساید و بتراشد و مثلاً زینت خویش (یا تاریخ) بنماید و بعد هم تا روز بخوابد؟! طنزی پررمز و راز است و آن را با مخاطبانش هم در میان می‌گذارد. اما مخاطبانش، نه‌فقط دوستان یگانۀ او که مدعیان بیگانه نیز هستند. چنان‌که می‌بینیم در بیت پایانی برای این‌که مدعیان را بگدازد و دوستان جانی را بنوازد و بیش از این در انتظار و در توهم نگه ندارد، قفل این طنز و معما را برای هر دو نوع مخاطب خود می‌گشایدکه دردانه‌ای نازک را که می‌خواهد تا صبح با آن درآمیزد و بتراشد و صیقل بزند، همان شعر رندانه اوست؟! 

گویی برای حافظ، شعرش و مخاطبان‌اش معشوق او هستند. عشق حافظ در اشعارش، عشق زمینی و دنیوی (اروتیک) نیست. منظور این نیست که حافظ از آسمان آمده و با عشق اروتیک بیگانه بوده است. ما دربارۀ شخصیت فردی و طبیعی او صحبت نمی‌کنیم؛ به‌ما هم ربطی ندارد. «منِ» حافظ در شعرش، منِ شخصی و فردی نیست؛ من او اجتماعی است و ضمایر شخصی من، تو، او، همه در منِ اجتماعی حافظ ادغام شده. شاید برای تمایز عشق اروتیک فردی و «طبیعی» از عشق و معشوق «اجتماعی»، غزل زیر شاهدی بر این نکته باشد:

شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
بندۀ طلعت آن باش که «آنی» دارد

قابل توجه این که در یکی از بیت‌های همین غزل می‌گوید:

دل‌نشان شد سخنم تا «تو» قبولش کرد
آری آری سخن عشق نشانی دارد

ما معمولاً در گفتارمان از ترکیب «دل‌نشین» استفاده می‌کنیم و ممکن است فکر کنیم می‌تواند جانشین ترکیبی شود که حافظ به‌کار برده است. اما چنین نیست، به‌نظر می‌رسد حافظ در گفته دقیق و سنجیدۀ خودش با کلمۀ عاطفی «دل‌نشین» کاری ندارد؛ او دلِ مخاطبِ معشوق خود را «نشانه» گرفته و اگر حافظانه کار نکند ممکن است حرفش و سخنش از نشانه منحرف شود و در دل معشوق اجتماعی او جای نگیرد. در این‌جا کلمه دل‌نشین، کار دل‌نشان را نمی‌کند. زمانی که شاعر این گونه دقیق، هدفمند، و سنجیده سخن می‌گوید خواهی نخواهی با مخاطب رابطه استوارتری برقرار می‌کند.

به‌این ترتیب پی‌بردیم که حافظ درباره فکر و کارش بازاندیشی می‌کند؛ او همواره به «دیگری» و به‌ویژه مخاطبانش توجه دارد، خودش را ارزیابی و روان‌کاوی و شعرش را بازنگری و ویرایش می‌نماید؛ کارگزاران و مدعیان قدرت وجاده صاف‌کن‌های اقتدار و چاپلوسان را به‌باد نقد و طنز می‌گیرد، و رندانه مواظب آن است که کاری نکند که به دیگران فرصت نقد و طعنه بدهد (گرچه به طعنه‌های مدعی هم کاری ندارد). از این رو مورد توجه مخاطب و خواننده شعر خودش قرار می‌گیرد.

امیدوارم خواننده محترم در برابر پرسشی که در عنوان این نوشتار آمده، به پاسخ‌هایی نسبتاً قانع کننده رسیده باشد.

پی‌نوشت:
*- استاد تمام و عضو بازنشسته هیئت علمی دانشگاه شهید چمران اهواز، عضو پیشین هیئت رئیسه انجمن جامعه شناسی ایران، سردبیر پیشین مجله انجمن جامعه‌شناسی، عضو هیئت تحریریه فصلنامه توسعه اجتماعی، عضو هیئت تحریریه مجله تحلیل اجتماعی نظم و نابرابری اجتماعی.

۱- psychoanalysis

۲- self-psychoanalysis

۳- این دو ضمیر را در ادبیات روان‌کاوی امروز و حتا در متون فارسی، به‌ترتیب به‌صورت لاتین id و ego می‌آورند، اما با توجه به استناد مستقیم آریان‌پور از متن اصلی زبان آلمانی (فروید) به‌صورت Es و Ich آمده که دقیقاً معنای «من» و «او» را می‌دهد (آریان‌پور، ۱۳۵۷: ۱۴۴ پاورقی).

۴- توجه داشته باشیم که بر پایۀ آموزه‌های امانوئل کانت، بین اخلاق فردی (morals) و اخلاق جمعی (ethics) تفاوتی جامعه‌شناسانه وجود دارد و ما در این‌جا بیشتر به همان اخلاق جمعی توجه داریم وگرنه، حد اقل این که بحث «رندی» حافظ و گذار او به خرابات (ولو نمادین و مصلحتی باشد) با اخلاقیات جور در نمی‌آید. منظور این نیست که حافظ نسبت به رعایت اخلاق فردی بی‌تفاوت بوده و با سربلندی می‌گوید: «سرگشته و می‌خواره و رندیم و نظرباز» و بلافاصله رندانه می‌گوید: «آن‌کس که در این شهر چو ما نیست کدام است؟!». مبحث رندی و نظربازی حافظ بحث جداگانه‌ای می‌طلبد که کسانی مانند استادان زرین‌کوب و شفیعی کدکنی نکات گفتنی و شنفتنی بسیار دارند.

۵-super ego

۶- به‌نظر می‌رسد باومن در اینجا آگاهانه و هوشمندانه از واژۀ تخیل (imagination) آاستفاده کرده که در عرصۀ خودآگاه انسان (به‌ویژه در فرد اندیشمندی، چون حافظ) تحقق می‌یابد و نباید آن را با توهم (illusion) اشتباه کرد که از تراوشات ناخودآگاه است و گاهی در گفت‌وگوی عمومی و فهم عام ممکن است خیال‌بافی یا خیال باطل هم گفته شود.

۷- در این باره هیچ نقد یا ایرادی بر استاد وارسته، دکتر محمود هومن وارد نیست. ایشان در پژوهشی بدیع و بسیار روشمندانه اثر ارزشمند خود را تدوین نموده و حدود صد سال قبل منتشر شده است. در آن زمان کمتر تحقیق عمیقی در باره «حافظ‌شناسی» وجود داشته و فکر می‌کنم حتا یک مقاله در باره روش‌شناسی تحقیق وجود نداشته است و ایشان، روشمندانه فرضیه‌ای تدوین نموده و نظم و ترتیب غزل‌های حافظ را نه برحسب قافیه وردیف و نظم الفبایی (حرف آخر قافیه یا ردیف هر غزل)، بلکه بر اساس این که هر یک از غزلیات حافظ در چه مقطع سنی او سروده شده تنظیم نموده است. یکی از محاسن فرضی ایشان آن بوده که بتواند سیر توسعه و بالندگی فکر و شعر حافظ را دریابد.

منابع:
- آریان‌پور، ا. ح. (۱۳۵۷) فرویدیسم: با اشاراتی به ادبیات و عرفان، نشر شرکت سهامی کتاب‌های جیبی.

- باومن، ز؛ و مِی (۱۴۰۴) جامعه‌شناسانه اندیشیدن، ترجمه فرهنگ ارشاد، نشر نی.

- ارشاد، ف. (۱۳۷۷) چالش حافظ با عقل مصلحت اندیش: پژوهشی در جامعه شناسی ادبیات فارسی، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، سال ۴۱، شماره ۲، ۱۳۷۷.

- ارشاد، ف. (۱۳۸۵) سرگشتگی حافظ، فصل‌نامه سمرقند، سال چهارم، شماره ۱۵ و ۱۶، پاییز و زمستان ۱۳۸۵.

- هروی، ح. ع. (۱۳۹۲) شرح غزل‌های حافظ، نشر نو.

- دیوان حافظ (۱۳۹۲) مطابق نسخۀ تصحیح دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، نشر پروان، چاپ چهارم.

- هومن، م. (۱۳۵۷) حافظ، ویراسته اسماعیل خویی، نشر شرکت سهامی کتاب‌های جیبی.

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها