چگونه پیامبر(ص) از بچهها الگو میگرفت؟
پای درس آقا سید هاشم حداد شاگرد ویژه آیتالله سید علی قاضی / دنبال كشف و كرامات نرويد! اين طلبها سالك را از خدا دور مي كند گرچه مطلوبش حاصل شود ،كرامت و كشفى كه خدا پيش آورد ممدوح است نه آن را كه بنده دنبال كند.
/ من تعجّب ميكنم از اين دسته از سالكين كه مكاشفه ميخواهند! چشم باز كنند، همه اين عالم مكاشفات است. مكاشفه تنها ديدن صورت در زاويه بصورت خاصّ يا حالت استثنائى نيست؛ هر چه كشف از اراده و اختيار و علم و قدرت و حيات حضرت حقّ كند مكاشفه است. چشم باز كن و بنگر كه اين عالم خارج، هر ذرّهاش مكاشفه است، و حاوى عجائب و غرائب كه فكر را به منتهاى آن دسترس نيست.
/ آنچه به درد سلوک میخورد، فکر و عقل است؛ اینکه عقلتان زیاد بشود و قضیّه را بفهمید، به درد می خورد! به عمل نگاه نکنید، ببینید او چقدر میفهمد و فهم سلوکیاش چقدر است، این مهم است!
/ هيچكس را از رحمت خدا نبايد محروم كرد، چرا كه كار به دست ما نيست؛ به دست اوست سبحانه و تعالى. اگر كسى به شما التماس دعا گفت، بگو: دعا ميكنم. اگر گفت: آيا خدا گناه مرا میآمرزد، بگو: میآمرزد. وقتى كار به دست اوست چرا انسان از دعا كردن بخل بورزد؟ چرا زبان به خير و وسعت نگشايد؟ چرا مردم را از رحمت خدا نوميد كند؟
/ ما بايد به اطفال خود احترام بگذاريم و به نظر بزرگ به آنها بنگريم. زيرا كه بزرگند؛ و ما ايشان را خُرد میپنداريم.
/ طفل گرچه زبان ندارد ولى ادراك ميكند، و روحش در دوران كودكى اگر در محلّ معصيت برده شود، آن جرم و گناه او را آلوده ميكند؛ و اگر در محلّ ذكر و عبادت و علم برده شود، آن پاكى و صفا را به خود ميگيرد.
/ چقدر من از اين كلام رسول خدا صلّى اللَه عليه و آله و سلّم خوشحال میشوم و هر وقت ياد آن ميكنم حالت ابتهاج و مسرّت به من دست ميدهد، آنجا كه فرموده است:
من پنج كار اطفال را دوست دارم: اوّل آنكه پيوسته گريانند؛ دوّم آنكه بر سر خاك گِرد میآيند؛ سوّم آنكه بدون حقد و كينه با هم دعوا میكنند؛ چهارم آنكه براى فردا چيزى را ذخيره نمیکنند؛ پنجم آنكه خانه میسازند و سپس آن را به دست خودشان خراب میكنند.»
مراد آن است كه: اطفال چون به فطرت نزديكترند، يعنى به توحيد نزديكترند؛ أنانيّت پوچ و استكبار واهى و شخصيّت مجازى در ميانشان نيست. بنابراین چون خنده غفلتانگيز، و عمارتهاى بهجتآميز، و كينههاى بى اساس امّا ريشهدار، و ذخيره كردن اموال و انباشتن بر اساس وَهم و پندار، و اتّكاى به دنيا و دلبستگى بدان، در ميان ايشان وجود ندارد يعنى همه بالفِطره اهل توحيد میباشند و فناى آنان فطرتاً در ذات خدا بيشتر است، بيشتر مورد علاقه پيامبر میباشند.


