حافظه ماهی قرمز
من نَدانم چَرا مردمان این وُلسوالی چند سال گوذشته این قدر از کَرونا ترسان بودند و بعضیهایَشان هنوز هم هستند؟!
بابا، مگر کم درد و بلا در این وَلایت دارید که میخواهید از کَرونا هم ترس بَگیرید؟
پدر بیامرزها! کَرونا با آن همه شاخ و دُمش، چند نفر را کوشته کرد؟ شما کَه خودَتان با دست خودَتان در همین وَلایت چند برابرِ کَرونا آدم مَکوشید.
سالی بیست هَزار نفر در تصادوفات جادَهای این وَلایت کوشته مَشوند؛ ولی انگار هیچکس از آن ترسان نیست و حرفی هم نَمیزند.
بَ موتِرهای غَیر استاندارد اعتراض که ندارند هیچ، با خیال راحت در آن مَنَشینند و با سرعت برق و باد در این سرکهای نَیریز میرانند. تازه برای خرید همین گاریهای فکسنی صف میگیرند و مَیلیونی ثبتنام مَکونند!
راستش یَک عادت عجیب مردم این وَلایت همین است؛ بَ شرایط سخت و طاقتفرسا زود عادت مَکونند و حافظهشان مثال حافظه ماهی قرمز است.
همانطَور که بعد از مدتی نه کرونا و خطر مرگش برایَشان مهم میماند، نه از تلفات جادهای که مَثال یَک جنگَ واقعی است ترسان مَشوند؛ نه نرخ دالر و طلا و تورم جدی مَگیرند، نه از فِلتر شدن اِنترنت ککی اَزَشان کندَه میشود، نه!
گاهی فکر مَکنم اگر فردا خورشید هم غروب نکند و شب نشود، اینها مَگویند: «عادی است؛ بهش عادت مَکونیم.»


