شعردونی
گمان کردی خَرم
محمد جاوید / ۱۷ خرداد ۱۴۰۴
آمدی گفتم به قربانت،گمان کردی خَرَم
چون گرفتم سخت دامانت،گمان کردی خَرم
شرط کردی بابت مهریه صد شمش طلا
چشم گفتم من به پیمانت، گمان کردی خَرَم
چون که عقدت کردم و در خانه ام ساکن شدی
شد عیان فکر پریشانت،گمان کردی خَرَم
خُلق و خویت بد شد و با من شدی ناسازگار
در تو شد بیدار شیطانت،گمان کردی خَرَم
نه به فکر خانه داری نه به فکر پخت و پز
من ولی درگیر چشمانت، گمان کردی خرم
صبح تا شب کار تو وراجی و نق نق زدن
بنده هم مست و غزلخوانت، گمان کردی خرم
می زدی با حرف هایت تیر در قلبم ولی
من اسیر تیر مژگانت، گمان کردی خَرَم
آمدی دادی به دستم برگ احضاریهای
گفتمت قربان احسانت، گمان کردی خرم
گفتی ای جاوید مِهرم را جرینگی پس بده
گوش دادم من به فرمانت وَ فهمیدم خرم !!
نظر شما