گر نَهخر دانیم خود را
دیگر بر همگان ثابت شده که مسیر پیشرفت و توسعه هر کشور نه از داشتن نفت و انرژی هستهای و جنگافزارهای قدرتمند که از راه یک آموزش و پرورش کارآمد میگذرد.
«نظام آموزش و پرورش» فقط شامل مدارس و دانشگاهها نیست بلکه شامل خانواده، مدرسه، دانشگاه، رسانهها، نهاد دین، نهاد سیاست، نهاد اقتصاد، و تاریخ و ادبیات آن جامعه هم هست.
مهم این است که همه اینها سرجمع، فرد را چگونه بار میآورند؟ و این فرد «پندارش»، «گفتارش» و «کردارش» آیا نیک است یا بد؟
مهمترین بخش نظام اجتماعی مدرسه است که فرد را در بهترین سالهای شکلگیری شخصیت تحویل میگیرد و در آخر تحویل دانشگاه و یا بازار کار میدهد.
شوربختانه نظام مَدرِسی ما بدترین سالهای خود را میگذرانَد و همین است که جامعه نیز در شرایط ناگواری به سر میبرد.
در حالی که جهان روز به روز بیشتر به سمت اصلاح ساختار آموزش و پرورش خود پیش میرود، و مدارس را «مهارت محور» میکند، اما مدارس ما روز به روز بیشتر «نمره محور» و «ایدئولوژی زده» و «کمیتسنج» میشود. علاوه بر آن همواره چالشهایی عجیب و غریب را هم از سر میگذرانَد. مثلاً این که قرار است بدون استعدادسنجی و آموزشهای لازم، معلم و روحانی حوزه استخدام کند.
در نهایت فردی که از این مدارس سر بر میآورد فردی است که نمیتواند به شیوهای کارآمد:
- استعدادهای خود را در زمینههای اشتغال، هنر، ورزش، مطالعه و ... کشف کند.
- یک یا دو حرفه و همچنین درآمد کافی داشته باشد.
- به زبان انگلیسی صحبت کند.
- دوستانی خوب پیدا کند و نگه دارد.
- با جنس مخالف رابطهای سازنده داشته باشد.
- همسر انتخاب کند.
- فرزندِ خوب پرورش دهد که فرداروز، خار چشم او نباشد.
- با خانوادهی خود و همسر رابطه سالم داشته باشد.
- چالشهای روزمره زندگی را حل کند.
- وسایل خانه و محل کار را در حد ابتدایی راهاندازی و تعمیر کند.
- از جسم و روح خود مراقبت کند.
- در دوران بازنشستگی هشتِ او گرو نهاش نباشد.
- و ...
چند روز پیش فیلمی دیدم از مدارس چین. در آنجا از دوره ابتدایی بچهها آشپزی، نان پختن، شیرینیپزی، نجاری، برشکاری، باغبانی، سبدبافی، خیاطی، گلدوزی، آتشکردن، پاک کردن سبزی و ... را فرا میگیرند.
یک بانوی همشهری هم از مدارس نروژ میگفت که بچهها در آنجا از دوره ابتدایی انواع مهارتهای شغلی مثل مکانیکی، برقکاری، نجاری و ... را میآموزند.
دریغا و دریغ از ما که هنوز برای تأمین برق یا کاهش آلودگی، دم به دم مدارس را تعطیل میکنیم و اصلاً افت تحصیلی این طفلان معصوم برایمان مهم نیست.
دریغا و دریغ که در یک مدرسه ابتدایی در همین نیریزِ خودمان، معلم مدرسه ابتدایی بچهها را تشویق کرده که با معلمشان، بازی مخرب و اعتیادآورِ موبایلی «کالاف دیوتی» (Call of Duty) را بازی کنند.
به خاطر همین ضعفِ مفرطّ آموزشیِ حاکم بر مدارس، والدین خود باید بچهها را «ماهر» بار بیاورند که فردا گلیمشان در آب نمانَد.
این که فرزندِ ما فقط خوب درس بخواند، عامل موفقیت او نیست و باید به معنای واقعی یک فرد ماهر باشد.
مولانایِ ما هم در ۷۵۰ سال پیش به همین اشاره کرده و داستان «نحوی و کشتیبان» را به زیبایی سروده.
حکایت یک عالم نحوشناس که بر کشتی سوار میشود و از کشتیبان میپرسد: آیا چیزی از نحو میدانی؟
کشتیبان میگوید: نه
عالم پاسخ میدهد: نیمی از عُمرت بر فنا رفت.
آن یکی نحوی به کشتی در نشست
رو به کشتیبان نهاد آن خودپرست
گفت هیچ از نحو خواندی گفت لا
گفت نیم عمر تو شد در فنا
کشتیبان دلش میشکند، اما چیزی نمیگوید. ساعتی بعد کشتی دچار طوفان و گرداب میشود. در این گیر و دار کشتیبان به آن عالم نحوی میگوید: آیا شنا بلدی؟
مرد نحوی میگوید: نه. کشتیبان پاسخ میدهد: همه عُمرت بر فنا رفت، چون کشتی دچار گرداب شده و تو به جای نحو باید بتوانی خودت را روی آب نگه داری و بیخطر در آب بمانی.
باد کشتی را به گردابی فکند
گفت کشتیبان بدان نحوی بلند
هیچ دانی آشنا کردن بگو
گفت نیای خوشجواب خوبرو
گفت کل عمرتای نحوی فناست
زانک کشتی غرق این گردابهاست
محو میباید نه نحو اینجا بدان
گر تو محوی بیخطر در آب ران
آب دریا مرده را بر سر نهد
ور بود زنده ز دریا کی رهد
کشتیبان ادامه میدهد:
تو که همیشه فکر میکردی انسانهای دیگر که از علوم تو سر در نمیآورند نادان هستند، حالا با تمام علم و دانشت در این شرایط نمیدانی که باید چه کنی.ای که خلقان را تو خر میخواندهای
این زمان، چون خر برین یخ ماندهای
ما با پیالههای پُر به سمت رود میرویم (خود را همهچیزدان میدانیم)، اما در واقع ما نادان هستیم.
ما سبوها پُر به دجله میبریم
گر نَهخر دانیم خود را، ما خریم
بدرود