فرخ تمیمی
زاده یازدهم بهمنماه ۱۳۱۲ خورشیدی در نیشابور، از شاعران معاصر.
فرزند میرزا محمد خان طالقانی از مردم طالقان و از خویشاوندان ابراهیم حشمت طالقانی، همرزم میرزا کوچک خان جنگلی بود. پدرش در جریان انقلاب مشروطه و در هنگام زمامداری محمدولی خان تنکابنی با سران نهضت جنگل تماس نزدیک داشت و یکی از آزادیخواهان و نویسندگان کمیته انقلاب مشروطیت رشت بهشمار میرفت و از سوی حکومت دو بار مأمور مذاکره با سران نهضت جنگل شد.
در سن دو سالگی پدرش را از دست داد و زیر نظر مادرش در تهران بزرگ شد.
در سال ۱۳۴۶ رشته حسابداری و امور مالی را به پایان رساند، سپس به مدیریت حسابرسی و ریاست قسمت حسابداری کارخانجات و شرکتهای مختلفی رسید.
وی به زبان انگلیسی در حد بالایی تسلط داشت و گهگاه به ترجمه شعر، مقاله و کتاب نیز میپرداخت. آغوش، سرزمین پاک، خسته از بیرنگی تکرار، دیدار، از سرزمین آینه و سنگ، گزینه اشعار و پیراهنِ بلند بپوش... از آثار اوست. وی چندین اثر نیز در حوزه ترجمه دارد.
تمیمی در ۲۳ اسفند ۱۳۸۱ درگذشت.
*****
پیراهن بلند بپوش / تا باغهای یاس
نسوزد /از هُرمِ آفتاب...
*****
در شبی، سرشار اندوه نگاه او
آنچه در اندیشهام رویید:
خط بیپایان گیسویش.
طرح تابستان بیاندوه بازویش.
*****
ای آنکه یک شب بیخبر رفتیای آنکه تاک آشنایی را.
از خوشهی انگور مستیها، تهی کردی.
رفتی، شنیدم هر کجا رفتی
در آسمان رنگ ریا دیدی
با هر لبی، چون آشنا گشتی
صد خندهی ناآشنا دیدی
بازآ، که میدانم پشیمانی
بازآ، به یاد ماجراهایی که میدانی ....
چون گربه، پنهان شو در آغوشم
*****
ای سرزمین پاک/ با اولین شکوفهی هر سال.
در دشت چشمهای تو.
بیدار میشود:
باغ پر از شکوفهی اندیشههای من.
در دشت چشمهای تو - این دشتهای سبز -
هر باغ شعر من
پیغام بخش جلوهی روزان بهتریست.
هر غنچه، / هر شکوفه، / هر ساقهی جوان.
دنیای دیگریست.ای سرزمین پاک
من با پرندگان خوش آوای باغ شعر
در دشت چشمهای تو، سرشار هستیام.
من با امید روشن این باغ پرسرود
در خویش زندهام.
دشت جوان چشم تو، سبز و شکفته باد.