یکی از مشکلات عدیده ما این است که ننه طلعت مادر بزرگ پدری من ۲۴ ساعته با پدر بزرگم در حال بگو مگو و مشاجره هستند! اگر یک روز آنها با هم یک دل سیر دعوا نکنند آن روز شب نمیشود!
هفته پیش ننه طلعت به دلیل قهر با پدر بزرگ چند روزی مهمان ما بود!
چون هوا گرم بود رفت حمام و به قول خودش تنی به آب زد تا خنک شود!
ناهار که خوردیم مادر بزرگم افتاد روی حالت تهوع و استفراغ و مرتب از دهانش کف خارج میشد!
خیلی نگران و ترسیده شدیم! مرتب میگفت: نگران نباشید گرمازده شدهام! ما هم تشویقش میکردیم که اگر گرمازده شده، دوش بگیرد تا خنک شود!
اما هر دفعه که حمام میرفت حالش بد و بدتر میشد!
هر روز یا مطب دکتر یا بیمارستان بودیم، اما افاقه نمیکرد! تمام بدن ننه طلعت را برای خونگیری و سرم، سوراخ سوراخ کرده بودند! اما هیچ دارویی اثر نداشت!
همه پزشکان و متخصصان در بهت و حیرت بودند و راه به جایی نمیبردند!
برخی از پزشکان علائم بیماری ننه طلعت را مسمومیت تشخیص دادند! همگی نگران بودیم!
خلاصه هر روز بیمارستان بودیم و دم غروب به خانه بر میگشتیم و ننه طلعت را به خیال این که گرمازده شده به حمام میفرستادیم و مثل همیشه بعد از حمام حالش بدتر میشد!
یک شب بعد از این که ننه طللت از حمام خارج شد، برای دوش گرفتن به حمام رفتم!
با تعجب متوجه شدم نصف بیشتر شامپوی گرانقیمتی که برای تقویت موهایم سفارش داده بودم مصرف شده! با خودم گفتم ماشالله ننه طلعت! توی این سن و سال و با این حال خراب بیماری باز حواسش هست که از چه شامپویی استفاده کند!
از حمام که بیرون آمدم مادر بزرگ را دیدم که در بستر بیماری دراز کشیده و دوباره حالت مسمومیت شدید سراغش آمده! همه گرداگردش نشسته بودند و اشک میریختند!
دلم برایش سوخت!
آخر مادر بزرگ تا به این سن و سال مطب دکتر و بیمارستان و آزمایشگاه ندیده بود!
کنارش نشستم و دستهای لطیفش را در دستانم گرفتم و گفتم:
ننه طلعت از شامپوی تقویتی من راضی هستی؟!
نگاهم کرد و پرسید: شامپو برای توئه؟
گفتم: آره ناقابله!
گفت: ننه اینقدر روی جلدش ویتامین و خاصیت نوشته بود که دلم نیومد به موهام بزنم!
هر وقت رفتم دوش بگیرم یه قلپ کوچیک ازش خوردم تا یه کم جون بگیرم!
به پایگاه خبری - تحلیلی هورگان خوش آمدید... هورگان یعنی محل زایش خورشید