تعداد بازدید: ۱۳۳
کد خبر: ۲۳۱۱۱
تاریخ انتشار: ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۲۲:۰۰ - 2025 03 May
نویسنده : گلابتون

بی‌بی گفت:

- چیشا بَسّه!

- چرا بی‌بی؟

- میگم چیشا بَسّه!

- آخه برا چی بی‌بی؟ 

- تا جون تو درشه! میگم یَی دَقِی او چیشِی کورشُدَته بِوَن!

چشمانم را بستم و ایستادم جلوی بی‌بی که دوباره صدایش را شنیدم.

- وا نکنیه!

- چشم بی‌بی! فقط شما بگین  قضیه از چه قراره...

- خَوَرُت یی ذَرِی صَب کن می‌فمی...

یکی دو دقیقه‌ای گذشت که بی‌بی بالاخره اجازه بازکردن چشم‌هایم را صادر کرد...

- حالا وا کن چیشاته!

چشمانم را باز کردم و به بی‌بی زل زدم که با دستانی لرزان کیکی را گرفته بود جلوی من...

- ای چیه بی‌بی؟

- دوپیازه‌ی آلو! کوری؟ نی وینی کیکه؟

- می‌بینم بی‌بی، ولی منظورم اینه برا کیه؟

- بری عمت، ینی وختی ویسیدم روبرو تو نیفَمی بری تو هه؟
سری تکان دادم.

- شوخی می‌کنی دیگه بی‌‌بی، نه؟؟؟

- میه من شوخی درم با تو گلابی؟

- جدی مال منه بی‌بی؟
- هاااااا...

- ولی آخه مناسبتش چیه بی‌بی‌؟ من که الان تولدم نیس که.

-روز دختر! هرچن دیه جوون نیسی،‌ ولی گفتم یَی کیکی برت بُسونم چار روز دیه نگی بی‌بی برم هیشکاری نکرد...

- وااااای بی‌بی، قربونت برم ولی هفته قبل روز دختر بودا!

- می‌فمم! ولی من گفتم یَی هفته بعد برت بُسونم که خیلی سولپیلیز بیشی!

دست انداختم دور گردنش...

- عزیزمی بی‌بی... واقعاً غافلگیر شدم. ممنونم ازت بی‌بی...

سرم را هل داد عقب...

- خیلِ خوووو.... حالا پوزُته بوَر اووَر کردیم پرِ تُف!

سرم را کشیدم کنار و پا تند کردم سمت آشپزخانه...

- پس بی‌بی، من برم یه چاقو بیارم ترتیب کیک رو بدیم دیگه!

- کجااااااااااااااا؟؟؟

نگاهش کردم.

- برم چاقو بیارم دیگه بی‌بی. برا کیک!

- لازم نکرده! تو میه نگفتی شُووا کف پات می‌سوزه؟ میه نگفتی گمونم چربی مَربی درم... تو هرچی ای کیکو رِ نخوری برت بیتره، منم خو نیتونم یَی نفری بخورم، میرم پَلو مش موسی با هم بخوریم، زبون بَسه پیرمرد عاشق کیکه!

دوپیازه‌ی آلو! کوری؟ نی وینی کیکه؟

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها