
او یک ماماست، ماما همان مامان است و ذوق اولین نگاهش به نوزاد تازه متولد شده کم از ذوق مادری ندارد. آبیپوشانی که خاطراتشان همه از شادی و هیجان است.
۱۵ اردیبهشت روز جهانی ماما، بهانهای شد که به سراغ دنیای پرداستان آنها، یعنی به بخش زایشگاه بیمارستان شهدای سلامت برویم.
ماما دستِ خداست
مریم ناظمیان پزشک زنان و زایمان بخش زایشگاه نیریز، ماما را دست خدا میداند و میگوید: «خدا انگار در زایشگاه نشسته است. بارها پیش آمده که حس درونی من میگوید به اتاق ایزوله برو! و وقتی میروم، کل داستان عوض میشود. آنجاست که میبینم چه به موقع آمدم.»
ادامه میدهد: «خداوند وقتی انسان را آفرید، گفت فتبارک ا... احسن الخالقین. چقدر یک ماما خوشبخت است که اولین نفسهای بچه در دست او اتفاق میافتد و هیچوقت این زیبایی برایش تکراری نمیشود. به جرئت میگویم همه نوزادانی که متولد میشوند برایم مثل همان روز اول خاطرهانگیز هستند و جالبتر این که هنوز هم با همان جدیت و دقت روز اول کارم را انجام میدهم. انگار اولین بارم است که میخواهم نوزادی را به دنیا بیاورم. قشنگترین خاطرهام زمانی است که ساعت سه نیمهشب خواستم نوزادی را از شکم مادرش بردارم، نوزاد شروع کرد به مکیدن دستم و آن را رها نمیکرد. این قدر آن لحظه برایم زیبا بود که گفتنش قابل وصف نیست.»
زیباترین قسمت زندگیام در زایشگاه میگذرد
سعیده جباری با ۱۰ سال سابقه خدمت در زایشگاه، شاد شدن و خوشحالی مادرانی که سالها منتظر این لحظه بودند و بعد از چندین سال ناباروری بچهدار شدند، برایش زیباترین خاطره است.
میگوید: لحظهای که من را دعا میکنند، حس میکنم زیباترین قسمت زندگیام را اینجا تجربه میکنم و به شغلم افتخار میکنم؛ زیرا مادرانی را دیدم که از ما با خاطرات خوب یاد میکنند. رضایت آنها نشان میدهد که تلاشهای ما نادیده گرفته نمیشود.
عاطفه اکبری میگوید: «۵ سال است که در زایشگاه مشغول به کار هستم. زیباترین خاطرهام برمیگردد به زمانی که خانمی اینجا زایمان سختی داشت. مادر زائو وقتی چشمش به اسم من افتاد، پرسید با شهید اکبری نسبتی دارید؟ گفتم برادرزادهاش هستم. گفت چندوقت پیش خوابش را دیدم که برایم دعا کرده و من حاجت گرفتم. الان قسمت شد که دوباره از او کمک بخواهم. حرفش تمام شد و من رفتم بالای سر بیمار. متوجه شدم همان لحظه با دعاکردن مادرش، زایمان برای او راحت شد.»
همه فرآیند مادری یک معجزه است
تمام ۱۲ سال کاری صدیقه زینلپور با خاطره همراه بوده است؛ خاطراتی که با لحظههای تلخ و شیرین خانوادهها گرهخورده است. همه پروسه مادری برایش مثل یک معجزه است؛ چرا که معتقد است از اول تا آخر هر روز شاهد معجزهاند و این خودش بهترین خاطره است. از اولین صحنهای که مادر صدای قلب جنینش را میشنود، تا لحظهای که گرمی نفس کودک به صورتش میخورد و او را در آغوش میگیرد. میگوید: «هر بار میخواهم بند ناف کودکی را قطع کنم، زیر لب این شعر را برایش میخوانم: میرود کز ما جدا گردد ولی، جان و دل با اوست هرجا میرود.»
با زبان کودکانهاش من را مامان صدا کرد
خودش را معرفی نمیکند. نزدیک ۶ سال سابقه خدمت دارد و میگوید: «روزی در خیابان متوجه شدم دختر بچهای از دور به سمت من میدود. وقتی رسید، بیاختیار بغلم کرد و با زبان کودکانهاش من را مامان صدا کرد. هم برایم زیبا بود هم تعجبآور. بعد که مادرش به ما رسید، گفت به دخترم گفتم این خانم اولین کسی است که تو را در بیمارستان مثل یک مامان مهربان بغل کرده و به ما داده، و او خوشحال به سمت شما دویده تا از شما تشکر کند.»
اشتراک حال خوب و طعم شیرین مادری
فاطمه هیهات ۸ سال در زایشگاه مشغول به خدمت است. میگوید: «لحظات فراموش نشدنی برای ماما زیاد است؛ خاطره شیرینی که به خاطر دارم، از مادری با ذوق است که در روز و ساعت تولد کودکش غافلگیرمان کرد. او با کیک یک سالگی و دو بادکنک به بیمارستان آمد.»
لیلا بیگی هنوز هم بعد از ۱۶ سال خدمت، به دنیا آمدن هر نوزادی برایش شیرین است. میگوید: «باور کنید نمیتوانم بگویم کدام خاطره برایم شیرینتر است. اما زیباترین آن، خوشحالی و شوق دیدن زنی بود که بعد از ۲۵ سال مادر شده بود.»
ادامه میدهد: «این که خدا من را لایق دانسته تا لحظهای که کسی کمک میخواهد کنارش باشم، برایم خیلی باارزش است، و باارزشتر، زمانی که با یک احیاء موفق، کودک بدحالی را به زندگی برگرداندم.»
ریحانه بیات ۸ سال است کار مامایی انجام میدهد. میگوید: «همینکه بعضی از مادران عکس بچههایشان را برایم میفرستند و من را جزئی از خودشان میدانند، همین که طعم شیرین مادری و رشد و کمال فرزندشان را با من به اشتراک میگذرانند، برایم خوشحالکننده است.»
آرزویی که برآورده شد
زیباترین خاطره ۹ سال خدمت معصومه رضایی، به روز ولادت حضرت ابوالفضل (ع) برمیگردد. روزی که به زائویی که آرزوی پسرداشتن داشت، گفت چه گل پسری! و او باور نکرد تا که بچه را دید. زنی با شکم چهارم و سه فرزند دختر که دلش پسر میخواست؛ ولی تمامی سونوها به او گفته بودند دختر داری. اما بچه که به دنیا آمد، در کمال ناباوری همه دیدند یک پسر سالم و بامزه است: «وقتی خبر را به او دادیم، خوشحالی و اشک شوقش تمامی نداشت.»
یکی دیگر از ماماها خودش را معرفی نمیکند و میگوید: «همین ذوق کسانی که پشت در منتظر خبر خوش هستند و به آنها میگوییم بچه به دنیا آمد و حال هر دو خوب است، برایم کافی است. قبل از انتخاب رشته وقتی با یک ماما صحبت کردم، این قدر از هنر مامایی برای من توضیح داد که با یک دل نه، بلکه با صد دل عاشق این رشته شدم. اگر به ده سال قبل بازگردم، باز هم مامایی را انتخاب میکنم.»
تکفرزندی بزرگترین ظلم به فرزند است
رقیه صالحی مسئول بخش زایشگاه بیمارستان با سابقه بیش از ۲۵ سال که امسال به عنوان مامای نمونه انتخاب شده، دوست ندارد از خاطرات بد بگوید. ولی میگوید مهم است؛ بنویسید. «هرچند بهترین لحظههای زندگی ما لحظه تولد نوزادان بوده و خواهد بود، اما خاطرهای بد اتفاق افتاد که باعث شد من به فکر فرزند دوم بیفتم. در شیفت عصربودم. بیماری با همراهش کار داشت، از در زایشگاه که آمدم بیرون، زن و شوهر مسنی را دیدم. وقتی از زائو پرسیدم چرا خواهرت یا کس دیگری با تو نیامده و پیرزن و پیرمرد گناه دارند، گفت من تک فرزندم و این خیلی بد است. اگر پدر و مادر بیمار شوند، همه مشکلات بر دوش من است و اگر مشکلی برای من پیش بیاید، همه غم و ناراحتیهایم برای آنها. به نظر من تکفرزندی ظلم بزرگی در حق فرزند است و همیشه یک کمبود در لابلای زندگی داری.»
مریم سلمانپور که از ۱۱ سال قبل تا به حال در زایشگاه حضور فعال دارد، معتقد است این بخش با همه خستگیها و سختی، شرایط کارش از همه بخشهای بیمارستان دلچسبتر است. چون تلاش و کار ما در اکثر مواقع نشاندن لبخند به لب خانوادهها است و این بزرگترین شوق ادامه کار من تا به امروز بوده است.
تولدی که به زندگیم شادی بخشید
شیرینترین خاطره صدیقه خانم، به دنیا آوردن خواهرزادهاش است. درست زمانی که غم بزرگی در زندگیاش سایه انداخته بود. بند ناف پسر خواهرش را برید و او را در آغوش کشید. آن لحظه بود که شادی به زندگیاش برگشت و با وجودی که پسر بود، تا ماهها او را شادی صدا میزد.
مهین تاتی با ۱۰ سال سابقه، شیرینترین خاطرهاش لبخند رضایت مادران است. میگوید: «از این که فرزندی به این دنیا اضافه میشود و مادر و کودک هر دو سالم هستند، حس میکنم کار بسیار بزرگی انجام دادهام وقتی مادری از زایمانش راضی است و خاطره بدی در ذهنش از زایمان ندارد، به نظرم آن لحظه هیچ حسی در زندگی من بالاتر از آن وجود ندارد و باعث میشود همیشه تلاشگر سلامتی مادر و کودک باشم.»
*****
شغلشان پر است از خستگی، بدوبدو کردنها، روحیهدادن به مادر، برقراری آرامش در اتاق ایزوله و ...، اما همه اینها با چشم گشودن یک نوزاد در دستشان تمام میشود و خنده و شادی بر لبِ یک مادر، یک پدر و گاهی یک ایل و تبار میآید که همه خستگی را از تنشان میشوید و میبرد. مامایی سراسر شیرینی، تبریک و تولد است.