تعداد بازدید: ۱۱۵
کد خبر: ۲۳۰۲۲
تاریخ انتشار: ۳۰ فروردين ۱۴۰۴ - ۲۲:۰۰ - 2025 19 April
ماجراهای من و بی‌بی
نویسنده : گلابتون

بی‌بی بقچه‌اش را پیچید و کنار در ایستاد.

- کجا میری بی‌بی؟

- جِی!

- ینی کجا بی‌بی؟

- ینی جِی!  

-‌ای با‌با، این جایی که می‌گین کجاس بی‌بی خب؟ دیروزم رفتین، پریروزم رفتین...  

- به تو رفطی ندره...

- درسته به من ربطی نداره بی‌بی، ولی من کم‌کم دارم نگران میشم. آخه این کجاس که از سرِ صب بقچه غذاتونو برمیدارین میرین تا عصر، برا ناهار ظهرم برنمی‌گردین؟

- گفتم خو، به تو رفطی ندره!

- چیزی شده بی‌بی؟

- نع!

- کسی طوریش شده؟

- نع!

- کسی بیمارستان بستریه؟

- نع!

- عهههه، نکنه برا مش موسی می‌برین بی‌بی؟

- نعععع!

- واااااای، فمیدم بی‌بی... خدا خیرتون بده، اصلن باورم نمیشه چنین چیزی به فکرتون رسیده باشه، چه فکر خوبی کردین. کاش گفته بودین منم تو این کار خیر باهاتون شریک بشم.

- اَ‌ی‌ی ی‌ی‌ی‌ی... چی‌چی دری میگی گلابی؟ کدوم کار خیر؟

-‌ای بابا، خوب خودتونو به کوچه علی چپ میزنینا، من که می‌دونم می‌خواین اجرتون ضایع نشه!  

- بع! چی‌چی دری می‌گی دختر؟ کدوم اَجر؟ کُدوم کار خیر؟

- من که می‌دونم، ینی الان فمیدم میرین به اون پیرزن تنهایی که چن روز پیش معصوم خانوم می‌گفت رو جا افتاده و کسی رو نداره سر می‌زنین، درسته؟ براش غذام می‌برین دیگه بی‌بی. نه؟ اعتراف کنین دیگه...

- بع! دختر خل شدی؟ چِل شدی؟ چی‌چی دری بلغور می‌کنی بری خودُت؟  

- ینی اشتبا می‌کنم؟
- هااااااا! مَلومه که غلط می‌کنی! ینی غلط می‌گی...

-‌ای بابا! پس کجا می‌رین بی‌بی؟ توروخدا بگین. اینطوری من مجبورم به بابا و عمو اینا خبر بدم...

- تو غلط می‌کنی دختر مِخِی دیَم همه رِ خَوَر کنی. کجا میرم؟ او دنیا! میرم اَ صب می‌شینم پوی‌ای دو تِی درخت بادومو تو بیابون که کسی نیا بادُمکاشه بیچینه! صب چار کیلو بادوم داشتاشیم. ندیدی روز سیزه چن نفر اومدَن دورِ درختو؟

- عهههه؟

- هااااا؟!

- خو چرا زودتر نگفتین بی‌بی؟ چرا نگفتین منم باهاتون بیام؟

- بری که تو خودُت اَ همه بَتری! شمردم نزیک رُب کیلوشه هو روز خودِ کورشُدَت خوردی!

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها