این روزها مردم در هر گوشه و کنار، از مذاکرات ایران و آمریکا میگویند. چرا که هر سخنی از طرفین، هر اخم و لبخندی، و حتی هر توئیت کوتاهی، مستقیم بر زندگی آنان اثر میگذارد.
شاهد آن، قیمت دلار و طلا است که مردمان زیادی را درگیر خود کرده و همین نوسانهاست که مردم را نگران نتیجه مذاکرات میکند. گاهی مسئولان شعارهایی هم میدهند که نتیجه مذاکرات مهم نیست، اما به واقع برای همه مهم است؛ و حتی تا حدی روی قیمت جهانی نفت هم اثر میگذارد.
ما سالهای سال است که درگیر تحریم شدهایم. از اقتصاد یک خانواده روستایی در دورافتادهترین روستاها گرفته تا بزرگترین شرکتها و کارخانهها معطل تحریم هستند. این که ما نمیتوانیم با دنیا تعامل داشته باشیم و هرجا پا میگذاریم با مانع تحریم روبرو هستیم، زندگی مردم را سخت کرده و کارآفرینان و تجار و بازاریان را در تنگنا قرار داده.
تحریم برای همه اگر بد باشد، اما برای عدهای دلال و کاسب تحریم، مرغِ تخم طلا است و همانها هم هستند که این روزها فریاد وااسلاما و واغیرتشان به هوا بلند شده که چرا با دشمن بر سر میز مذاکره نشستهاید؛ و نمیدانند و نمیخواهند بدانند که مذاکره با دشمن، نشانهی قدرت و خودباوری است و قهر حاصل ضعف و خودکمبینی.
این به کنار، اما نکتهی مهم دیگر این که جهانِ امروز، جهانِ تغییرات سریع و فرصتها و منابعِ کم است. جهان با شتاب عجیبی تغییر میکند و مسائلِ امروز خیلی زود قدیمی و تاریخ گذشته میشوند.
همین هوش مصنوعی با چه شتابی بر همهچیز اثر میگذارد و، چون سیلابی خروشان همه را با خود میبرد.
در این تغییراتِ پرشتاب، آن کشورهایی پیروزند که از قافله عقب نمانند و همواره خود را به روز کنند.
کشورهای عربی که روزی وابسته به نفت بودند، حالا به شدت به دنبال همراه شدن با تغییرات جهانیاند. خبرها را اگر دنبال کنیم میبینیم که همین کشورها در زمینههای زیر چه کارها که نکردهاند:
- سرمایهگذاریهای عظیم در هوش مصنوعی
- برنامههای جذاب برای جذب گردشگر
- سرمایهگذاری روی انرژیهای پاک
- همکاری روزافزون با غولهای فناوری جهان
- سرمایهگذاریهای فضایی
- رقابت شدید در ایجاد روابط اقتصادی محکم با غرب و شرق
- افتتاح نیروگاه برق هستهای در امارات و عربستان سعودی و انعقاد قرارداد برای دو نیروگاه دیگر بدون هیاهو.
ما، اما معطلیم؛ در هزارتوی اتاقهای کسلکنندهی مذاکره، در تحریم روی تحریم، در انتظار برای باران و پر شدن سدها، در ناترازی پشت ناترازی.
تحریم را به جان خریدیم تا به برق هستهای برسیم، اما با روزی چند ساعت قطعی برق، به تحریم هستهای رسیدیم. به محیطزیست بحرانی رسیدیم. به فرار مغزها، به پیری جمعیت، به ریالِ بیارزش.
ولی هنوز این دست و آن دست میکنیم و ناظر پیشرفتهای خیرهکننده همسایگان و عقب ماندن روزافزون خودمان هستیم!
مگر یک انسان چقدر عمر میکند که باید ۳۰-۴۰ سالش را در سایه تحریم زندگی کند؟
در انتظارِ برجام و برداشته شدن دیوارهای تحریم موهایمان به سپیدی نشست، اما دولتِ مستعجل بود و بیتدبیریهای خودمان و بدعهدی ترامپِ اول همه را به باد داد. حالا باز آمدهایم به منزل نخست؛ و باز مذاکره. اما این بار وقت ما خیلی کم است.
ما کی میخواهیم بفهمیم که انقلابیون ۵۷ سالمند شدهاند، دههی شصتیها به میانسالی رسیدهاند، دههی هفتادیها از جوانی دور میشوند، و هشتادیها کلافهاند.
این سیاستِ دست روی دست گذاشتن و این همه مردم را معطل کردن و این همه لِفت دادن برای چیست؟
ببینید برای تصویب FATF که یک موضوعِ مهمِ اقتصادی است چه کشیده و میکشیم؟ برای موضوعِ سادهی ورود بانوان به ورزشگاهها چه بر سرمان میآید! یا برای افزودن VAR (کمک داور ویدیوئی) به مسابقات چقدر معطلیم!
قطار پیشرفتِ کشورهای کوچک و بزرگِ اطرافِ ما سالهاست رفته و با سرعت از ما دور میشود و ما حُکم مسافری را داریم که بلیط به دست و با چمدانهای سنگین، در به در دنبال گیت خروجی میگردیم و کسی به ما محل نمیگذارد. جهان منتظر ما نمیماند. ما خود باید از سیاستِ این دست و آن دست کردن دست برداریم و به خود آییم و این نسلهای منتظر را معطل نگذاریم.
چنین باد