تعداد بازدید: ۹۱
کد خبر: ۲۲۸۹۵
تاریخ انتشار: ۱۶ فروردين ۱۴۰۴ - ۲۲:۰۰ - 2025 05 April
ماجراهای من و بی‌بی
نویسنده : گلابتون

عمو گفت:

- ننه، طوری شده؟  

بی‌بی چارقدش را کشید توی صورتش...

- نع! باکیم خو نی!

- پَ چرا دَمغی ننه؟  بری چه حرف نیزنی؟

- میگم خو باکیم نی، یَی ذَرِی سرُم درد می‌کنه.

- بری چه؟ خدا نکنه! مِخِی بیریم دکتر؟

- نع!

- بری چه؟ خو پوشو تا بیریم دکتر.

- مرحمت شما کم نشه!

- پوشو اگه حالُت خوش نی، چیاته جم کن یَی چن روزی بیریم خونِی ما!  
- میگم خو طوریم نی، دسُت درد نکنه، تو نیخوا جوش منه بزنی! اَ شما خیلی به ما رسیده!

عمو نگاهش را گرفت. خیره شد به من، و سردرگم سری تکان داد. چایش را هورت کشید و از جایش بلند شد...

- با من کاری ندری ننه؟

- نع! بسلامت.

عمو که رفت رو کردم به بی‌بی...

- بی‌بی این چه وضع برخورد با عمو بود؟ چرا باهاش اینطوری رفتار کردین؟

- چیطو رفتار کردم؟

- سرد بودین بی‌بی خب. فک کنم ناراحتم شد یه کم.

- خوشال نشه! عید تموم شده، حالا یاد ننه‌ش افتیده. چیطو مسافرت عید که با زن و بچه و مادرزنُش میره، نیخوا یادِ ننه‌ش بفته! سیزه بدر که با مادرزنُش میره، نیخوا یاد ننه‌ش کنه، حالا یادُش افتیده ننه دره؟ ماخام ناراحت بشه که خوشال نشه!

- وا! بی‌بی این چه حرفیه می‌زنی؟ من خودم شاهد بودم بنده خدا عمو برا مسافرت اومد و چقد به شما اصرار کرد گفت بیاین نرفتین گفتین کمردرد دارم، پادرد دارم. برا سیزده ام، بنده‌خدا کلی اصرار کرد گفتین می‌خوام برم داهات پیش مش‌موسی و بچه‌هاش. چرا ناحق میگی بی‌بی؟

- تو بیخود می‌کنی طرف او رِ می‌گیری. حالا من بگم نِیام، بویه مادرزنُشه بُوَره؟  

- وا! بی‌بی چه عیبی داره خب؟

- گلابی تو یکی حرف زیادی نزن ایوخته که اصن حال و حوصلَته ندرم. تو اگه‌ای چیا حالیت می‌شد الان شووَر داشتی، وَر دلِ منم نَوودی!  

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها