بخش نوزدهم و پایانی
با آغاز جنگ عراق، آتش ضد انقلاب بر روی ما کمتر شد. فرمانده تیپ، جهت نجاتِ گردان از این وضعیت آمده بود و قول داد در برگشت اقداماتی انجام بدهد. صیاد هم رفت و تا چند روز از او خبری نشد ولی هلیکوپترها ما را پشتیبانی و تدارک میکردند. هر وقت نیاز داشتیم گردان ۱۴۶ حداکثرِ پشتیبانی آتش را انجام میداد. حدود یک ماه در این منطقه بودیم و هر روز هم شهید و زخمی داشتیم. بالاخره صیاد و چند نفر از سپاه اصفهان آمدند و برای پاکسازی جاده نقشههای متعددی کشیدند. البته هیچ وسیله اضافی با آنها نبود، چون با هلیکوپتر آمدند. یکی از برادران سپاهی که از لهجهاش پیدا بود اصفهانی است به نام شیرانی و فتح ا... جعفری و سروان شهرامفر از نیروی مخصوص هر کدام نظریهای میدادند. قرار شد جرثقیل را به وسیله دو فروند اسکوربین مهار کنند که به دره سقوط نکند و کابلی را که به خودرو بسته بودند ببرند تا خودرو جدا شود و به ته دره برود.
بالاخره این نقشه کارساز شد و جرثقیل آزاد و سپس راست شد. قسمت موتوری، آن را تعمیر و آماده به کار کرد. جرثقیل روشن شد. سپس به وسیله اسکوربینها لاشه خودروها را از وسط جاده کنار زدند به طوری که جاده برای غیر خودرو بازشد.
/ چندی است که خاطرات سرهنگ محمدرضا عبیدی افسر ارشد تیپ ۵۵ هوابرد شیراز را میخوانید. این خاطرات مربوط به پیش از آغاز جنگ تحمیلی است که یگانهای ارتش در تیرماه ۱۳۵۸ برای جلوگیری از تجزیه کردستان راهی این استان شدند و تا دو سال پس از پایان جنگ در جبهه باقی ماندند. سرهنگ عبیدی از همشهریان نیریزی است که بخشی از تاریخ شفاهی دفاع از مام وطن و حفظ تمامیت ارضی کشور و جلوگیری از تجزیه ایران عزیز را مکتوب کرده تا هم نسل امروز اطلاع یابد و هم در تاریخ ایران زمین برای نسلهای بعد ماندگار شود.
در نزدیکی سردشت یک ارتفاع کله قندی بود که آن هم دست ضد انقلاب بود. پادگان سردشت هم در محاصره ضدانقلاب بود؛ بطوری که پرسنل فقط روزها هم اگر میخواستند برای خرید به شهر بروند باید حداقل ۳ یا ۴ نفر با هم میرفتند. ولی شب از فاصله خیلی نزدیک با آرپیجی به ساختمانهای پادگان تیراندازی میشد.
یک گروهان از گردان ۱۰۱ به فرماندهی ستوانیکم حسن عاقبتی از شیراز به سردشت آمد و در یک عملیات ضربتی تپه کله قندی را از وجود ضد انقلاب پاک کرد. با هلیکوپتر و توپخانه منطقه رَبَط و فاصله بین داش ساوین و پل کَلته را پاکسازی کردند. از طریق سردشت تعدادی خودرو به فرماندهی سروان گلستانه جهت بردن پرسنل به سردشت به منطقه آمد. پرسنل جهت تخلیه آماده شده بودند و به نوبت با خودروها به سردشت منتقل شدند. این ۱۲ کیلومتر را بدون درگیری طی کردیم. به خودم گفتم فاصله بانه تا سردشت جمعاً نزدیک ۵۰ کیلومتر است و ما آن را در حدود ۴۵ روز آنهم با جنگ و گریز و دادن تعداد زیادی شهید و زخمی و اسیر طی کردیم.
گردانی برای تعویض گردان ۱۴۶ آمده بود و حالا به وسیله هلیکوپتر به سقز و از آنجا با اتوبوس به شیراز برگشتیم. در شروع حرکت تا آنجا که یادم هست افسران گردان عبارت بودند از:
۱. سرگرد غلام آریان فرمانده گردان
۲. سروان احمد بیات مختاری معاون گردان
۳. سروان محمد طاهری رکن سوم
۴. ستوانیکم احمد کریمی فرمانده گروهان ارکان
۵. ستواندوم حسنعلی فرهادی فرمانده گروهان یکم
۶. ستوانیکم رحیم جنگانی فرمانده گروهان دوم
۷. ستوانیکم حمید قهارترس فرمانده گروهان سوم
۸. ستوانسوم علی جعفری رکن چهارم
۹. ستواندوم محمود منتظری رکن دوم
۱۰. ستوانسوم عزتاله مرادیان رکن یکم
۱۱. ستواندوم ماشاءالله خدامی فرمانده موتوری
۱۲. ستوانسوم بابایی فرمانده دسته