تعداد بازدید: ۱۶۹
کد خبر: ۲۲۶۰۳
تاریخ انتشار: ۰۵ اسفند ۱۴۰۳ - ۰۹:۵۸ - 2025 23 February
ماجراهای من و بی‌بی
نویسنده : گلابتون

بی‌بی گفت:

_ افاده‌ها طبق‌طبق، آخیششش، راحت شدمه، خوب شد منصور اومد‌ای پاشد جم کرد رفت.

- راضی رو میگی بی‌بی؟

- ها، نپه کی؟ زنیکه‌ی ندید بدید، چار پن روزه اومده اینجا افتیده رو خودُشم نِیَره!

- وا! بی‌بی این بنده خدا دو روزه اومده اینجا. پنج روز کجا بود؟ بعدشم بارداره خب.  

- اُوسَنه خو باشه، انگا دیه هیشکه اُوسَن نیشه... خودِ من دوازده تا شکم زِییدم  والّا یکی نبود یَی دفه یی کاری برم بکنه... یکی تو کُمُم بود، چار تا اَ کت و کولوم میرف بالا می‌فتیدم تو تشت خمیری ده من آرد خمیر می‌کردم، نون می‌پختم‌ای ادا اصولا رِ در نییُردم... اصن می‌فمی چی‌چیه؟ تخصیر راضیه نیس، تخصیر بچم منصور هس که ایه ایطو لوس بالا اُرده، والّا مام اگه نازونوم ایطو خریدار داشت، ناز می‌کردیم...

- ناز چیه‌بی‌بی؟ شما خودتون که می‌دونین  زن عمو راضیه بنده خدا سه تا بچه تلف کرده. دکترم بهش گفته استراحت مطلق... شما دیگه چرا این حرفو می‌زنین؟

- واویلا، کی بچه تلف نیکنه؟ هی من خودوم به غیر او دوازده تا، سه چار تام لت و پت پس اناختم...

- الان شما مشکل‌تون چیه دقیقاً بی‌بی؟ اون بنده خدا که رفت...

- هاااا، او رفته، ولی نیگی منصور الان تو خونه چی چی می‌کشه؟  بچم بویه بشه کلفت راضی خانوم.

بی‌بی همانطور داشت نق می‌زد که گوشی‌اش زنگ خورد...

- اَلووووو، ننه نفیسه، چی‌چی؟ الهی من قربون تو بشم. مثبت شد ننه؟ وووی به سلامتی! ننه پسر دختریش فرقی ندره، ایشالا که هرچیه سالم باشه... ننه نفیسه میری دُشک مینازی میگیری می‌خوابی، تکونم نیخوریه! فمیدی چی‌چی گفتم یا نه! میگی رسول همه‌ی کارِی خونه رِ می‌کنه، دس سیا و سفید نگیریه، چشُش کور شه ماخاس بُوا نشه!

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها