تعداد بازدید: ۶۹
کد خبر: ۲۲۱۹۴
تاریخ انتشار: ۲۲ دی ۱۴۰۳ - ۲۲:۰۰ - 2025 11 January
نویسنده : محمد جاوید

«به کجا چنین شتابان؟»
نَنَم از بابام پرسید

«به کجا چنین شتابان؟»
نَنَم از بابام پرسید

«دل من گرفته این جا» 
«هوس سفر نداری؟» 

که دمی رها شوم من
ز فشار کارِ خانه

ببری مرا به جایی
که به جای پخت و رُفتن

همه دَم لباس شستن
بکنم دراز پایم

و دهی تو مُشت و مالم
بشود سبک خیالم

و به شوهرم ببالم
پدرم جواب دادش:

«به کجا چنین شتابان؟» 
من و جیب خالی و پوچ

من و چشم پر نَم و لوچ
به کجا رَوَم قشنگم؟  

من و این حمار لنگم
ته جیب بنده غیر از 

شپشی دگر نباشد
بجز از زبان الکن

و دو چشم‌تر نباشد
نشود سفر میسر

نه به آنور و نه اینور
نه به داخل و نه خارج

که فزون شده مخارج
و نمانده هیچ پولی

تو مگر مَشنگ و لولی؟!  
و تو‌ای جناب «جاوید» 

«چو از این کویر وحشت» 
«به سلامتی گذشتی» 

به دلار سبز خوشگل 
که ببرده از همه دل

به بلیط لندن و کیش
و به باغ‌های تجریش 

«برسان سلام ما را»

«به کجا چنین شتابان؟» نَنَم از بابام پرسید

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها