حوادث سوریه در ۱۰ روز اخیر، روی دور تند پخش شد و رسید به بامداد ۱۸ آذر که خبر آمد: بشار اسد سرنگون شد.
بدین ترتیب دوران ۵۳ ساله حکومت اسدها در سوریه به پایان رسید.
در این باره ۵ نکته نخستین، قابل تأمل است:
۱ - بشار اسد رئیس جمهور خوبی بود که به روسها خوب سرویس میداد، با ایران بسیار هماهنگ بود، از مقاومت حمایت میکرد و این اواخر، دل بسته بود به این که بچرخد سمت کشورهای عربی ثروتمندی مانند امارات و عربستان.
او حتی برای آمریکا و اسرائیل و داعش و تحریرالشام نیز رئیس جمهور خوبی بود، چون سیاست هایش به آنان مجال عرض اندام میداد.
اسد، فقط برای مردم خودش، رئیس جمهور خوبی نبود و بدون این که تغییرات جهان را بفهمند، مانند پدرش، با مشت آهنین حکومت میکرد.
در سال ۱۹۸۲، حافظ اسد (پدر بشار اسد)، ارتش را به سمت شهر حماة گسیل داشت تا مخالفان را سرکوب کند. ارتش به فرماندهی رفعت اسد - برادر حافظ اسد - این شهر را رسماً به خاک و خون کشید. طبق تخمین عفو بین الملل در آن ماجرا، بین ۱۷ تا ۴۰ هزار نفر قتل عام شدند. بدین ترتیب اعتراضات فروکش کرد و حافظ اسد تا پایان عمر، رئیس جمهور ماند و سپس قدرت را به پسرش بشار داد.
وضعیت حماة بعد از سرکوب مخالفان بین روزهای ۲ تا ۲۸ فوریه ۱۹۸۲
در سال ۲۰۱۱، همزمان با بهار عربی، چند دانش آموز در شهر درعا، نقاشیهای ضد دولتی روی دیوار مدرسه کشیدند. نیروهای امنیتی ۱۵ دانش آموز را دستگیر و شکنجه کردند و خشم مردم شهر را برانگیختند و بعد از این که آنان به خیابانها ریختند، ارتش با گلولههای جنگی، سرکوب شان کرد.
اما چون جهان نسبت به سال ۱۹۸۲ تغییر کرده بود، ماجرا تمام نشد و کار به شورش در شهرهای دیگر و سپس اقدامات مسلحانه کشید و در ادامه داعش و القاعده و تحریرالشام و ... وارد میدان شدند و سرانجام پس از فراز و نشیبهای فراوان، دمشق سقوط و اسد فرار کرد.
سرکوب مخالفان در درعا توسط ارتش بشار اسد
اگر اسد به جای آن که ماندگاری را در بیرون از مرزها جست و جو کند، به مردمش تکیه میکرد و به جای ایجاد فضای امنیتی، سیاستمداران وطن دوست، اقتصاددانان خبره و دیپلماتهای ورزیده را عهده دار امور کشور میکرد، امروز مردم کشورش برای سقوط او جشن و پایکوبی نمیکردند.
او حتی در روزهای آخر نیز از مردم نخواست به نفعش وارد میدان شوند - که میدانست دیگر اعتباری نزدشان ندارد - و به مسکو رفت و دست به دامن پوتین شد و به ایران و ترکیه و آمریکا و اروپا و کشورهای عربی پیغام و پسغام فرستاد.
۲ - شاید گفته شود اسد قربانی توطئه خارجی شد، چون از مقاومت حمایت میکرد. واقعیتهای میدانی البته حکایت از این دارد که این گزاره، مقرون به صحت است، اما نکته اینجاست که سست شدن رابطه بین مردم و حکومت، خارجیها را به طمع و تکاپو میاندازد و سوال این است که اگر دولتی با چنان حجم بزرگی از دشمنی در خارج مواجه است، آیا نباید عقل و تدبیر به خرج دهد و برای حفظ خودش هم که شده، با مردمش با مهر و مدارا رفتار کند؟!
نادیده گرفتن مردم، دیدگاههای اکثریت و مطالبات عمومی، بزرگترین و خسارت بارترین و مهلکترین خطایی است که میتواند از یک سیاستمدار و یک حکومت سر بزند و اسد، چنین کرد و کشورش را به خاک سیاه نشاند و خودش را بدنام و فراری.
۳ - اسد در روزهای آخر حکومتش، خواستار گفتگو و دیپلماسی شد و این در حالی است که پیشتر، بدان روی خوش نشان نمیداد. اما هر چیزی زمانی دارد و روزهایی که باید قدر دیپلماسی را میدانست سپری شده بود. کسی که دیر میفهمد با کسی که اصلاً نمیفهمد، اغلب تفاوت خاصی ندارد. قدر فرصتها را باید دانست که به قول امام علی (ع)، چون ابر در گذرند.
۴ - محمد جولانی، رهبر گروه تحریرالشام در فرمانی نخست وزیر کنونی سوریه را مسوول اداره دولت کرده است. درباره این تصمیم دو نکته به ذهن متبادر میشود:
الف) شاید راز عقب نشینیهای مستمر ارتش که در اغلب موارد با به جا گذاشتن تمام تجهیزات نظامی همراه بود، این باشد که عاملان اصلی و پشت پرده جنگ، درون سیستم حکومتی اسد، نه در حد کارشناس و مدیر میانی که در سطح نخست وزیر نفوذ داشته اند. محمد غازی الجلالی، عضو رسمی حزب عربی - سوسیالیستی بعث بود و تنها ۳ ماه قبل به این سمت گمارده شده بود.
ب) بعد از سقوط صدام، آمریکاییها در اقدامی که بعدها آن را اشتباه بزرگ خود دانستند، ارتش عراق را منحل و شیرازه دولت را از هم گسستند. این اقدام باعث تشدید نارضایتیها و تقویت مخالفان مسلح شد و عراق را به زنجیرهای از ناآرامیهای خونین کشاند که حتی دامن سربازان آمریکایی را هم گرفت.
به نظر میرسد مشاوران تحریرالشام، راهنمایی کاربردی و مجربی را به جولانی عرضه کرده اند تا ماجرای عراق در سوریه تکرارنشود. این تدبیر درستی است که از ویرانهتر شدن سوریه ویران، جلوگیری میکند.
۵ - این که ایران، این بار برخلاف جنگ قبلی وارد معرکه سوریه نشد، تصمیم درستی بود، چون با بی عملی ارتش سوریه، در هر حال دمشق سقوط میکرد. اما این که "تصمیم درست در شرایط کنونی چیست؟ " سوالی است که پاسخ آن را نه در شعارگرایی که در عرصه منافع ملی باید جست. باید دانست که انکار واقعیت، منتهی به نواخته شدن سیلی واقعیت بر صورت خودمان میشود. از این رو، واقعیت روی زمین را باید پذیرفت - هر چند باب میل نباشد - و با آن تعامل کرد چرا که در عرصه عملگرایی، تعامل حتی با دشمن، بهترین روش برای دفع شر اوست.