تعداد بازدید: ۱۵۰
کد خبر: ۲۱۹۱۴
تاریخ انتشار: ۱۷ آذر ۱۴۰۳ - ۲۲:۰۰ - 2024 07 December
نویسنده : گلابتون

بتول خانم همانطور که سرپا ایستاده بود گفت:

- بی‌بی خودُت خو دیه در جریانی،‌ای اقدسو زِییده بویه برم یَی دو سه هفته‌ی تهرون پَلوش...  

کلید را گرفت  سمت بی‌بی.

- فقط تا میام بی‌بی والا‌ای چار تِی گلو رو اُوو بده خشک نشه...

بی‌بی بادی توی خودش انداخت...

- رو چشُم بتول... کاری باری چی دیه‌م دری تارُف نکن...

- نه بی‌بی، برم که مش هاشم ویسیده دم در منتظره...
*****
بتول خانم که رفت رو کردم به بی‌بی.

- ولی بی‌بی کاشکی قبول نمی‌کردینا.

- دیه بری چه؟

- خونه مردمه خب، خیلی مسئولیت داره.

- خُبه خُبه دیَم‌ای ببوگلابی شروع کرد. بجِی‌ای کارا پوشو چادِر منه بیار برم یی سری اَ خونشون بزنم و بیام.

- الان بی‌بی؟ به همین زودی آخه؟

- فضولی توووو؟ پا بوشووو...

***
- وووی وووی الو بیگیره‌ای بتولو، کوفت بشه هر چی میخوره!

- وا! چرا بی‌بی؟ رفتی؟ به خونشون سر زدی؟ دیر کردی!  

- هاااااا، نیفَمی خو چن کیلو مرغ و گوشت تو یخچال اینا بود! بعدم همش میناله میگه هیچی ندریم... کمد لِواسیش! تو کمد لِواسیش خو دیه نیفمی چن دس لواس بود!

- وا! بی‌بی بتول خانم کلید داده دس شما که برین گلاشو آب بدین نه اینکه برین کارآگاه بازی تو خونه‌اش در بیارین که... بعدم کاش رفته بودین از این ور یه کیلو پیاز گرفته بودین. برا کته ظهر هیچی پیاز نداریم.

کلید خانه بتول را گرفت سمتم.

- بیا، برو سه چار تا دونِی پیاز وردار بیار.

- خونه بتول خانم بی‌بی؟

- ها، نپه کجا؟

- وا! این چه کاریه بی‌بی؟ دور از جون شما این دزدیه...

- حرف نززززن، دُزیه، دُزیه! چار روز دیه اینا میگَنّه، بویه همشه بیریزیم دور، پابوشو خَبرُت...

- من نمی‌رم بی‌بی، اگه میخواین خودوتون بیرین.

- دمپَزِی ظُری تیر ناحق بشه اَ گولوت بره پویین! بده من او کلیدو رِ!
*****
بی‌بی با سر آمد تو...

- چی شده بی‌بی؟ چی شده؟ چرا اینقد مضطربی بی‌بی؟

- تیلیویزیون، تیلیویزون، تیلیوزیون خونه بتول سرِ جاش نیس. هی رب ساعت پیش بوده. دیدی چه خاکی تو سرُم شد؟ نیفَمم اومدنی درِ بَسَّم یا نه؟ حالا چه خاکی تو سَرُم کنم، آش نخورده و دَهن سوخته!  

-‌ای بابا، راس می‌گی بی‌بی؟ گفتم قبول نکن این مسئولیتِ سنگینیه‌ها، گوش نکردین.

- خیل‌خووووو توام هی حالا بری من نصیحت کردنُت گرفته، بوگو چه خاکی بیریزم تو سرم.

- باید به بتول خانم خبر بدی بی‌بی... همین الان.

- خبر بدم که چیطو بشه؟ که بگه بی بی عرضه نداشت چار تا گلِ اُووو بده...

- نگی که بدتره بی‌بی. به هر حال بگی یه فکری می‌کنن خودشون دیگه.

- اَی خدا، دیدی چیطو روسیا شدم. همش تقصیر توئه نکبته، از بس آیِی یأس می‌خونی...
- وا! به من چه بی‌بی؟

- بیا شمارِی بتوله بیگیر بینم بویه چه خاکی تو سرم بیریزم...

گوشی را گرفت دستش...

- اَلو... اَلووو بتول، خوبی، خوشی؟ چه خَورا؟ جاده چیطوره؟ هوا خوبه؟ میگم بتول نیفمم چیطو بگم روم سیا والا. تف تو روم، چیطو بگم آخه؟‌ای خدا! میگم بتول انگار تیلیویزیونوتونه دزد برده. ها! رفتم یَی سری اَ خونتون بزنم دیدم سرجاش نیس. چی‌چی؟ نادر؟ اَ نادر گفتی بیا ببرتُش بری تعمیر؟ مرده شور قیافه نکبتُته بزن خو یَی خوَری بده من نصف‌العمر شدم. خاک تو سرُت بشه، نپه بری هو نادرم بوگو بیاد گلاته اُوو بده... ایشالا که به حق علی تا مییِی همش خشک بشن!

خو یَی خوَری بده نصف‌العمر شدم

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها