تعداد بازدید: ۲۶۳
کد خبر: ۲۱۷۶۷
تاریخ انتشار: ۲۶ آبان ۱۴۰۳ - ۲۲:۰۰ - 2024 16 November
گفتوبا مهدی خلیلی پیشکسوت فوتبال
دلم به حال ورزش نی‌ریز می‌سوزد
author
روزنامه نگار: محمدصادق رجبی

گفتگو:

کارشناس ارشد مدیریت دارد و کارمند نام‌آشنا و مردمیِ بانک ملی است. علاقه‌اش به فوتبال مثال‌زدنی است، کسی که مثل اغلب فوتبالیست‌ها از کوچه‌های محله‌اشان و زمین‌های خاکی فوتبال را شروع کرده.  

مهدی خلیلیِ ۴۶ ساله، از ۱۳ سالگی وارد تیم  شهدای استقلال نی‌ریز شد، تیمی ریشه‌دار و قدیمی که در زمان فعالیتش ۱۲ شهید و جانباز و آزاده را در افتخارات خود دارد.

مهدی بازیکنی غیرتی بود و  روی نام استقلال تعصب داشت. او در سال‌هایی که بازی می‌کرد به داوری هم رو آورد و از داوران جدی و قاطع بود.  

با او گفتگویی دوستانه داشتیم که می‌خوانید.
*****‌
می‌گوید:

زنده‌یاد علی‌فیض‌آبادی و آقای حسن جوان‌فر از بانیان تیم و زنده‌یاد اسماعیل خادمی اولین مربی من بود. در طی این سال‌ها چندین بار با تیم نوجوانان و جوانان شهدای استقلال قهرمان شهرستان شدیم. ۱۸ ساله بودم که در کنار فوتبال کار داوری را نیز شروع کردم و در حال حاضر نیز داوری درجه دو دارم.  

در دهه هفتاد ۱۰ تیم دسته ۱ و ۲ در نی‌ریز داشتیم.

سال ۷۷ آقای سعید فتاح‌پور تیمی به نام کمیل تشکیل داد که من نیز به آن تیم پیوستم و کاپیتان آن تیم بودم. این تیم دو سال بیشتر دوام نداشت و منحل شد. دوباره به تیم شهدای استقلال پیوستم و با این تیم، چندین بار به مسابقات استانی رفتیم. گاهی نیز به عنوان بازیکن کمکی به تیم‌های دیگر می‌رفتم، اما کماکان با شهدای استقلال ادامه دادم تا سال ۸۹ و در حالی که سرپرستی تیم را خودم به عهده داشتم، این تیم پس از کسب مقام سومی در شهرستان، به دلیل مشکلات مالی منحل شد. در اواخر عمر فوتبالی‌ام به تیم آزادی پیوستم که با مربیگری آقای مهدی اعیان‌منش در مسابقات لیگ برتر استان شرکت داشت. در کنار فوتبال، با تیم فوتسال بانک ملی به سرمربیگری زنده‌یاد حاج رضا کارسوز در مسابقات فوتسال کارمندان شرکت کردیم  که در آن تیم نیز دو سه سال قهرمان شدیم و یک سال نیز جام اخلاق را گرفتیم. این تیم بعد از فوت زنده‌یاد رضا کارسوز رفته رفته منحل شد.

- همبازی‌های شما چه کسانی بودند؟

محسن شعبانپور، حسن عیدی، هادی دهقان، مهدی منزه، حسن پروان، هادی کبریادار، هادی شیری، علیرضا حسن پور و.

- چه مقام‌هایی به دست آوردید؟

با تیم مدرسه مصطفی خمینی در سال ۶۹  دوم شهرستان شدیم. سال ۷۰ که من سوم راهنمایی بودم، در داراب نائب‌قهرمان آموزشگاه‌های استان شدیم که داراب اول و ما دوم شدیم.  

سال ۷۲ نیز در مسابقات جوانان استان که در نی‌ریز برگزار شد، همراه با تیم شهرداری که تیم منتخب نی‌ریز به شمار می‌رفت، برای بازی در مسابقات استانی، به کمک تیم شهرداری رفتم که در آن مسابقه شیراز اول، داراب دوم و ما سوم شدیم.  

سال ۸۲ با تیم شهدای استقلال قهرمان بازی‌های لیگ دسته‌اول استان شدیم که همان سال من به عنوان بهترین هافبک راست مسابقات انتخاب شدم.

ریاست ورزش و جوانان در زمانی که بودجه نیست کار سختی است



- جز این در چه پستی توپ می‌زدید؟

در بازی‌های چمنی، هافبک راست بودم و در تیم آزادی بیشتر فوروارد.

- امکانات ورزشی آن زمان چگونه بود؟

اصلاً با زمان حال قابل مقایسه نبود. آن زمان بسیاری از بچه‌های تیم حتی برای بازی‌های استانی کفش و لباس مناسب نداشتند و برخی از بچه‌های تیم که وضع مالی خوبی داشتند، خرید امکانات تیم را متقبل می‌شدند. ما آن زمان برای حضور در بازی‌های استان با وسیله‌های شخصی خودمان می‌رفتیم. برای بازی کردن در زمین چمن باید تا مدت‌ها در نوبت می‌ماندیم، چون یک زمین چمن بیشتر نبود و اکثر اوقات از آن برای مسابقات ا‌ستفاده می‌کردند. الان ولی چند زمین چمن و  چند سالن در نی‌ریز وجود دارد ولی افسوس که شور و اشتیاقی برای ورزش‌کردن نیست.

 

درگذشته ورزش آموزشگاه‌ها باعث رشد ورزش می‌شد



- دلیل آن را چه می‌دانید؟

آن زمان چیزی که باعث رشد ورزش می‌شد، ورزش آموزشگاه‌ها و فوتبالی بود که بچه‌ها در مدرسه و آموزشگاه انجام می‌دادند، اما الان ورزش در آموزشگاه‌ها جدی گرفته نمی‌شود. ۲۰ سال است ورزش آموزشگاه‌های ما تعطیل شده و من به عنوان پدری که دو پسر دارم، می‌بینم پسرانم هیچ انگیزه‌ای برای ورزش ندارند و تمایل‌شان برای صرف وقت در فضای مجازی بیشتر است. من فکر می‌کنم مهم‌ترین کار برای علاقه‌مندکردن بچه‌ها به ورزش همان جدی گرفتن ورزش آموزشگاه‌هاست. از آن طرف ما کارشناس زبده و خبره‌ای نداریم. همین چند سال پیش وقتی برای تماشای بازی‌های لیگ استان رفته بودم دیدم حرمت و پیشکسوتی در فوتبال از بین رفته. جوانان علاقه‌ای به ورزش نشان نمی‌دهند و تنها کسانی در این مورد هزینه می‌کنند که به معنای واقعی عاشق فوتبال باشند. در دهه هفتاد ۱۰ تیم دسته یک و دو در نی‌ریز داشتیم. در روستا‌ها تیم‌هایی داشتیم که واقعاً خوب بازی می‌کردند، اما الان تیم‌های روستایی هیچ فعالیتی ندارند، در حالی که بسیاری از همین بازیکنان بزرگ و حتی همین تیم شهدای استقلال از بچه‌های همین روستا‌ها بودند. آن زمان پول در ورزش مطرح نبود. بسیاری از تیم‌ها زیر نظر اداراتی مانند آبفا، شهرداری، برق و... کار می‌کردند، اما الان بدین صورت نیست. ادارات تیم نمی‌دهند و شرکت‌های خصوصی هم هزینه‌ای نمی‌کنند.

نسل جدید هیچ انگیزه‌ای برای ورزش ندارد و تمایل‌شان برای صرف وقت در فضای مجازی بیشتر است



- اگر رئیس اداره ورزش و جوانان بودیدچه می‌کردید؟

هیچ‌گاه این پست را قبول نمی‌کردم. کسی که این پست را قبول می‌کند باید جواب ورزشکاران را بدهد، از آقایان تا بانوان و مربیان و پیشکسوتان و داوران و... خصوصاً در شرایطی که بودجه‌ای هم وجود ندارد، قبول نکردن چنین مسئولیتی خیلی بهتر است. زمانی که آقای فیض‌آبادی ریاست اداره ورزش و جوانان را به عهده داشت، چون خودشان از بازیکنان برتر استان بودند، ورزش نی‌ریز واقعاً جایگاه خوبی داشت. زمان آقای جوکار هم وضعیت خوب بود، ولی پس از آقای جوکار با احترامی که برای سایر رؤسای اداره ورزش و جوانان قائلم، کارکرد آنها چنگی به دل نزده که البته مسائل مالی هم در این زمینه بی‌تأثیر نیست.

- برای یک فوتبالیست خوب شدن چه ملاک‌هایی لازم است؟

استعداد و پشتکار. شاید پول در مقطعی بتواند ورزشکار را پیش ببرد، اما در رده‌های آخر نمی‌توان با پول کاری کرد و بالاخره جلوی پیشرفت او گرفته می‌شود.

تیم‌های روستایی فعالیت بسیار کمی دارند، در حالی که بسیاری از همین بازیکنان بزرگ و حتی همین تیم شهدای استقلال از بچه‌های همین روستاها بودند


- دو پسرتان اهل ورزش هستند؟

به فوتبال سالنی و محلی اکتفا کرده‌اند. حتی پسر بزرگم ابوالفضل در ۱۵-۱۴ سالگی به تیم گل‌گهر سیرجان هم دعوت شد ولی نرفت.

- خاطرات تلخ و شیرین

سال ۸۱ بازی‌ها حساس، و کری‌خواندن بین بازیکنان و تیم‌ها خیلی باب بود. همان سال ما کری شدیدی با بچه‌های آزادی داشتیم، چون تیم آزادی یکی از تیم‌های خوب نی ریز بود. آن سال من در شیراز دوره بانک را می‌گذراندم و آقای شرفدینی مربی شهدای استقلال با من تماس گرفت و از من خواست تحت هر شرایطی برای بازی با آزادی خودم را به نی‌ریز برسانم. همان روز من یک پیراهن مشکی خریدم و پوشیدم و با آن به کلاس دوره بانک رفتم و گفتم یکی از اقوام نزدیکم فوت شده و باید خودم را به مراسم برسانم! خلاصه با این بهانه راهی نی‌ریز شدم تا به بازی  برسم.  

زمانی که به نی‌ریز و زمین بازی رسیدم، مربی تیم، رضا سمیع‌پور تیم را چیده بود و بچه‌ها می‌خواستند به زمین بروند. در همان بازی یادم هست بازی فوق‌العاده‌ای کردم و یک سانتر از ناحیه کرنر انجام دادم که  محسن شعبانپور توپ را گل کرد  و همان گل موجب برد تیم ما شد. با توجه به اینکه آزادی هزینه‌ی زیادی کرده بود و مربی و بازیکنانی از استان آورده بود، این برد خیلی به ما چسبید و یکی از بهترین خاطرات من است.

و، اما خاطره بد من به سال ۸۲ برمی‌گردد یعنی زمانی که بازی‌های استانی در نی‌ریز برگزار می‌شد و در بازی حساسی که ما با تیم پرسپولیس قیر و کارزین داشتیم، در دقیقه ۴۵ بازی پای من پیچ خورد و باعث شد پایم شش ماه در گچ بماند و تا یک سال نتوانم پا به توپ شوم.

- هنوز ورزش می‌کنید؟

بله، گهگاهی به چمن مصنوعی می‌روم و فوتبال می‌کنم وگاهی پیاده‌روی و دو سه هفته‌ای یک بار هم به کوه می‌روم.

- صحبت پایانی

دلم به حال ورزش نی‌ریز می‌سوزد. ورزش نی‌ریز باید تکانی بخورد و از این سکون خارج شود. امیدواریم با آمدن فولاد، ورزش و خصوصاً فوتبال جانی تازه بگیرد. ما استعداد‌های خوبی در شهر داریم، اما متأسفانه کسی نیست این افراد را سر و سامان بدهد. اگر حمایت شرکت‌ها باشد خیلی خوب است، چون در این وضعیت بد اقتصادی کمتر خانواده‌ای می‌تواند فرزندانش را در امر ورزش حمایت کند.

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها