تعداد بازدید: ۵۳
کد خبر: ۲۱۷۱۹
تاریخ انتشار: ۱۹ آبان ۱۴۰۳ - ۲۲:۰۰ - 2024 09 November
درسهای اخلاقی
پای درس استاد علی صفایی حائری (عین صاد)(ره)

/ اگر بچۀ شما هنگام شستن قورى، آن را بشکند و در جواب شما که مى‌پرسى: قورى کو؟ با قدرت جواب دهد که شکستم! و هنگامى که مى‌گویى چرا شکستى؟ مى‌گوید: خب، دیگر شکست! در این صورت او را رها نمى‌کنى و بر او سخت مى‌گیرى.

ولى اگر ببینى که با شکستن قورى، همۀ وجود او شکسته است و نمى‌تواند سرش را بلند کند؛ یعنى تفریط (= کوتاهی) کرده، ولى احساس شکستگى و شرمندگى مى‌کند، تو با او چه مى‌کنى؟

تنبیه براى این است که او بشکند. تندى براى این است که بفهمد بدى کرده است، ولى وقتى که او خود شکسته است، حتى به او پاداش هم مى‌دهى و از او دلجویى هم مى‌کنى و به او مى‌گویى عیبى ندارد.

ما با مکتبى روبرو هستیم که از تفریط، امید مزد و پاداش دارد و از طاعت‌هاى چند هزار ساله، انتظار هبوط (= سقوط) و رجم (= سنگ زدن).

با این تحلیل، خیلى از چیز‌ها به هم مى‌خورد. خیلى از چیزهایى که بزرگان اخلاق در مسائل سلوک فرموده‌اند، به آن سفتى و زُمختى نیست.  

مسائل شکل جدیدى مى‌گیرد و وضعیت دیگرى مى‌طلبد؛ که از تو، نه طاعت و نه عصیان، که انکسار و شکستگى مى‌خرند؛ و خدا در دل‌هاى شکسته جاى دارد!

/ در روایت هست: «لا یَکْمُلُ الْایمان فى قَلْبِ مُؤمِن حَتّى لا یُبالِى مَنْ اَکلَ الدّنْیا»؛ «ایمان و عشق خدا در دل مؤمن به کمال نمى‌رسد، مگر آنجایى که باکش نباشد که چه کسى دنیا را خورد.»

 دلى که از عشق‌هاى دیگر پُر است و هزار رنج دارد، از عشق خدا سرشار نمى‌شود. کوزه به‌اندازه‌اى که از هوا خالى شده، از آب پر مى‌شود.

 مغرور نباش که در کنار فراتى و در میان آب. کوزۀ واژگون در میان آب، از آب خالى است. هوایش مانع سرشارى و لبریزى است. باید از هوا خالى شود که آن وقت پر مى‌شود.

 تو که رنج مى‌برى که فلانى، فلان پست، فلان منزل، فلان زن، فلان مغازه، فلان برنامه را دارد، تو هنوز وابسته‌اى؛ و اگر کارى بکنى و قیامى، به‌خاطر همین وابستگى است نه به‌خاطر دستور و تکلیف. مادامى که خودت در گردونه هستى، نمى‌توانى گرداننده باشى.

اگر تمامى سنگ‌هاى بیابان‌ها را یک نفر براى خودش جمع کند، تو خنده‌ات مى‌گیرد و باکت نیست. چرا؟ چون وابستگى ندارى.  

/ باید بدانیم در هر حادثه‌اى برایمان درسى است؛ و در هر تصادفى، نظمى؛ و در هر پیشامدى، حسابى. حداقل احتمالش را بدهیم.  

اگر احتمال بدهیم که در خاک‌هایى که جلوى ماست، چیزى قیمتى و گران‌بها هست، ساده از کنارش نمى‌گذریم و آن را غربال مى‌کنیم و مى‌کاویم. آنهایى که یافتند ممکن است در حادثه‌ها درسى باشد، ساده و سطحى از کنار آنها نمى‌گذرند و جدا نمى‌شوند.

در هر حادثه، گذشته و حال و آینده‌اش را در نظر بگیریم... اگر بیابیم که این قالى، دیروز روى زمین بود و روى آن راه مى‌رفتیم، فردا هم کهنه مى‌شود و خُرجین یک پیرمرد یا پالان یک الاغ خواهد شد، امروز طور دیگرى از آن برداشت مى‌کنیم؛ رهایش نمى‌کنیم تا احتکار یا اسراف شود.

اگر از بالا رفتن مورچه‌اى بر روى دیوار مى‌توانیم درس استقامت و پیروزى بگیریم، بدانیم یا حداقل احتمال بدهیم که در گذشته و آینده‌اش نیز درسى براى ما وجود دارد و گذشته و آینده را هم در نظر بگیریم، این‌گونه گذشته از آن درس، به درس‌هاى دیگر هم مى‌رسیم.

/  تا حرکتى شکل نگرفته و تا انسان اصل و ریشه و بنیاد پیدا نکرده و تا حریم‌ها مشخص نشده‌اند، شیطان با انسان کارى ندارد.... ولى وقتى که ریشه‌ها در انسان شکل مى‌گیرند به همان اندازه که محکم مى‌شوند، به همان اندازه هجوم وساوس زیاد مى‌شود و به تعبیر روایت شیاطین، مثل قبائل ربیعه و مضر ٢٠٠، ٣٠٠هزارتایى به انسان هجوم مى‌آورند و بنا دارند که تو ریشه و اصلى نداشته باشى.  

من خودم شاهد بودم کسانى که برایشان توجهاتى آمده بود تا کارهاى مهمى انجام دهند، ولکن هر چه بیشتر پیش مى‌رفتند، آن آرزوهایى که در درون خود مهار کرده بودند و با زحمت کنار زده بود، آهسته آهسته جلو مى‌آمدند و مانع اقدام مى‌شدند.

اینجاست که اگر بخواهى به آرزو‌ها پا بدهى و نرمى کنى، تو را مى‌برند؛ و این است که باید قربانى کنى. باید این آرزو‌ها را قطع کنى.

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها