ماجراهای تبعه موجاز
یَک خوبی که گَرانی در ایران دارد، اینَه که دیگَه فقط من و امثال من فقیر نیستیم؛ از این پس دیگَه بیشترِ مردم این وَلایت زیر خط فقرند.
خَیلی جاها کَه برای کندَهکاری میروم نَظاره میکنم خانَه ارباب یَک چند میلیاردی بها دارد؛ ولی همین ارباب پول ندارد سقفش را ایزوگام کوند.
یَک موتِر (ماشین) دارد که خودش گفته میکند ۳ مَیلیارد ایرانی ارزش دارد؛ اما پول ندارد رَوغنش را بدل کوند.
از این مَیلیاردرهای فقیر این قدر زیادَه کردَه که دیگَه در این وَلایت احساس غوربت نَمیکونم. تازه احساس خوشبختی هم دارم؛ چََرا که ما ندارها همیشه نداشتهایم. از طرفی پریشانیمان کمتر است؛ خانَهمان تنها کاهگل مَیخواهد و دوچرخَهام هم نه رَوغن مَیخورد و نه لنت و دیسک و واشر مَیخواهد؛ همیشه هم با همان کف اورسی (کفش) تورموز مَیکونم.
نظر شما