پیش درآمد
خانۀ پدری ما در کوچه بلندی بود با همسایگانی مهربان. همۀ خانههای دو سوی کوچه دالان داشت و هیچکدام در به حیاط نبود. یکی از این مهربانان، زندهیاد نادعلی لیاقتمدار بود. به همسر او زندهیاد زهرا سلطانمحمدی، «خاله» میگفتیم. خاله سرو بالا و خندان و گشادهرو بود. یاد آن روزهای قشنگ به خیر باد. هفت هشت سال بیشتر نداشتم که روزی هوای خانه خاله کردم. درِ خانه باز بود. از دالان گذشتم و به میان سرا یا حیاط رسیدم. دو درخت خرما در حیاط خانه، استوار و بلند ایستاده بودند و خوشههای خرما، مثل چلچراغ از شاخهها آویز بود. گویی درختان خرما که به زنانِ بالا بلند میمانستند، در آن فصل، سینهریزی زرین به گردن آذین کرده بودند.
در زیر درختها بر روی زمین، اینجا و آنجا دانههای رسیدۀ خرما پراکنده بود.
دو سه دانه را جوجهوار از روی زمین برچیدم و به دهان گذاشتم. مزۀ گس و لذیذی داشت. در چند متری درختان خرما، دو سه اتاق رو به آفتاب بود که در جلوی آنها کپری زده بودند. خاله و همسایههای دیگر زیر کپر روی دار قالی نشسته بودند و قالی میبافتند و میخواندند. آن روزها به حکم بچگی به واژهها و اشعاری که قالیبافان زمزمه میکردند، هیچ توجهی نمیکردم و اکنون پس از گذشت دههها، میخواهم بدانم آن صداها، آن آواها چه معانیای داشتند؟ اصلاً متن آن اشعار چه بود؟
به کوچههای پیچاپیچ خیال به ایام کودکی رفتم؛ به همان کوچۀ قدیمیکه از وسط آن جوی آبی به آرامیمیگذشت و در دو جانب آن، درختان پیش رس با لانههای گنجشکان در شاخ و برگ ایستاده بودند. در عالم تخیل، کودکانه وارد خانۀ خاله شدم. زیر نخلها ایستادم. دوباره جوجهوار، دانههای خرما را از زمین برچیدم. گوشهایم را تیز کردم. آواها و صوتها دوباره در جانم زنده شد، اما دریغ که از آن آواها هیچ واژهای در ذهنم روشن نشد. نومیدوار از کوچههای خیال بیرون آمدم. مانده بودم که خاله و خالهها در آن ایام، بر دارهای قالی، کدامین رنجنامهها، کدام دلشورهها و پریشان حالیها، یا چه عاشقانههایی را سر میدادند؟ پیش خود گفتم شاید در کتابی، جایی، متن آن اشعار ثبت شده باشد؛ یا شاید هم هنوز زنان میانسال یا سالخوردهای باشند که پارهای از آن اشعار را به یاد داشته باشند. دست به دامن کتابها و زنان قالیباف سالخورده شدم و متن پارهای از اشعار یا شروه و دو بیتیها به دست آمد. شمار دوبیتیهایی که به دست آمد، نسبتاً زیاد است و انتشار آنها در این نوشتار کم حوصله، ممکن نیست. از این رو، به دوبیتیهایی که مرتبط با قالیبافیاند بسنده میشود. اما پیش از آنها، مختصری در باب قالیبافی در نیریز.
*****
تاریخچۀ قالیبافی:
پیشینه فرش بافی به طور کلی و قالیبافی به طور اخص به سدهها پیش از میلاد میرسد. یکی از این فرشهای پیش از میلاد که از آسیب روزگاران، جان سالم به در برده فرش «پازیریک» است که در موزۀ «ارمتیاژ سن پترزبورگ» نگهداری میشود. از دیگر فرشهایی که خبر آن به ما رسیده، فرش بهارستان است که در دورۀ ساسانی برای خسرو انوشیروان بافته شده بوده و در حملۀ اعراب قطعه قطعه شد.
در ایران پس از اسلام، هنر قالیبافی فراز و نشیبهای بسیار داشته است. یکی از اوجهای این هنر، در دوران صفویه است. شاه تهماسب و شاه عباس از حامیان این هنر بوده اند. فرش اردبیل یکی از نفیسترین فرشهای جهان در همین دوران (۹۴۶ مهشیدی) بافته شده است. در دورۀ قاجار هنر قالیبافی، درخشانیِ عهد صفویه را نداشت.
قالیبافی در نیریز:
دربارۀ پیشینۀ قالیبافی در نیریز، اطلاع چندانی در دست نیست. با این همه، با توجه به شکوفایی و درخشش هنر قالیبافی در دوران صفویه و شکوفایی نیریز در انواع هنرها، علوم و صنایع در همین دوران، میتوان برآن بود که در نیریزِ دوران صفویه، هنر قالیبافی پر رونق و در اوج بوده است. هر چند شوربختانه هیچ سندی در این زمینه تا امروز به دست نیامده است.
قالیبافی در نیریز در دورۀ قاجار و پهلوی:
به سبب قرب زمانی این دو دوره به ما، دانستههای ما دربارۀ قالیبافی به طور اخص و هنر و صنعت فرش به طور اعم، در این ادوار بیشتر است. با این همه، به علت این که دست بافتههای هنری دختران و زنان نیریز، از زادگاه خود به دور دستها رفتهاند بدون آن که امضاء این هنرمندان نیریز در این دست بافتها، نفش بسته باشد. در مورد آنها با قطعیت نمیتوان حکمی صادر کرد.
دربارۀ هنر قالیبافی نیریز در دوران متأخر، یک پژوهش انجام گرفته است. دانشیدوست بزرگوار ما جناب آقای علیاکبر زهریزاده، پایاننامه دوره کارشناسی فنی خود در رشته صنایع را به بررسی ویژگیهای اقتصادی- اجتماعی- تکنیکی در فرش شهرستان نیریز اختصاص داده است. این پایاننامۀ ارجمند که در سال ۱۳۷۴ از آن دفاع شده است، چند روزی در اختیار من بود و نگارنده از مطالب آن استفاده فراوان برد. به آقای زهریزاده دستمریزاد میگوییم.
امید که این پایاننامه تبدیل به کتاب شود تا در دسترس دوستداران فرهنگ و هنر نیریز قرار گیرد.
رونق قالیبافی در نیریز عهد پهلوی:
در عهد پهلوی قالیبافی و به طور کلی فرشبافی در نیریز رونق داشته است. سرکار خانم معصومه فنون (زاده ۱۳۱۹- مادر سرکار خانم زهره خازن کتابدار بازنشسته) میفرماید: «عین (همه) نیریز قالیباف بودند. همۀ خونهها توش قالی دار بود. عین قلعه سیفآبادیها قالیباف بودند. کوچه بالا همه قالی میبافتند.»
رنگرزی و رنگها:
میدانیم که یکی از مراحل تولید قالی، رنگ کردن ریسمانها و نخهاست. پس از چیدن پشم گوسفند و تبدیل آن به ریسمان، باید آن را رنگ کرد. رنگها و گوناگونی و تناسب آنها در متن و حاشیههای قالی، در چشمنوازی و زیبایی قالی نقش بسیار مهمیایفا میکند.
«حرفۀ رنگرزی در قدیم از احترام زیادی برخوردار بوده [..]در مناطق دورافتادۀ روستایی و ایلات کار رنگرزی را زنها انجام میدهند که این کار با جمعآوری انواع گلها، پوست درختان، پوست و تخم میوه و زهرآب (پساب) گاو و اسب (برای تخمیر و به دست آوردن رنگ مخصوص) انجام میشود.» (یارشاطر، ۱۳۸۴: ص ۲۵)
رنگرزی پیشترها طبیعی و با ریشه یا برگ گیاهان بوده است. در نیریز نیز مانند دیگر آبادیها و شهرها، گونههای رنگ از مواد اولیه زیر به دست میآمده است.
روناس (روغناس): این گیاه که در شهر ما به آن روناسک هم میگویند و در اطراف رُستاق زیاد سبز میشده، گیاهی خود روست که مادۀ رنگی از ریشۀ آن به دست میآید. «معمولترین رنگ فرش در ایران همواره رنگ قرمز بوده که با استفاده از مواد گوناگون میتوان طیفها و سایه روشنهای بسیاری از آن را به دست آورد. از نظر تاریخی شایعترین آنها روناس میباشد که از ریشۀ گیاهی به همین نام میگیرند.» (همان: ۲۲)
رنگی که از ریشۀ روناس به دست میآید، قرمز است. در نیریز و آبادیهای اطراف آن به رنگ قرمز صاف «شیلی» گفته میشده است. خانم علیخانی اهل محمودآباد و کارشناس ارشد ادبیات فارسی، در جزوهگونهای که سالها پیش برای من تهیه کردند، از قول کهنسالان مینویسد: «اگر مقدار روناس را کمتر کنند و همراه آن پوست انار بجوشانند، رنگ نارنجی به دست میآید. جوشاندن روناس با زاغ سفید، رنگ قهوهای تولید میکند.»
پوست گردو: یکی دیگر از مواد اولیه رنگرزی، پوست گردو است. «این پوست به تنهایی با نسبتهای مشخص رنگهای کرم، شتری و قهوهای میدهد که در ترکیب با موادی، چون زاج سیاه میتوان از آن رنگ سیاه به دست آورد.» (آموزش هنر قالیبافی: ۴۸)
پوست انار: «از پوست خشک و آسیاب شده انار، رنگ زرد تیره حاصل میشود» (پایاننامۀ آقای زهریزاده)
جاشیر: «برای ثبات رنگها، از جوشاندۀ جاشیر استفاده میکردهاند» (جزوۀ خانم علیخانی)
برگ بش: واژۀ «بش» در نیریز به ضم (-ُ) و کسر (-ِ) و فتح (-َ) حرف اول تلفظ میشود و معانی متعدد دارد. در ارتباط با رنگرزی، در نیریز دو صورت تلفظ میشود: با ضم اول (بُش) و با کسر اول (بِش). نگارنده نمیداند که گیاه «بش» چه درختی یا درختچهای است. بعضی از دوستانی که من از آنها در مورد این درخت پرسیدم، به طور کلی آن را درختچه معرفی کردند. دوست ما جناب آقای محمد باهر درباره این درختچه فرمودند که بِش درختچهای شبیه مورد است و تا چند دهه پیش دورهگردها در کوچهها آن را به رنگرزان میفروختند. به هر حال همۀ آنها اذعان داشتند که از برگ بش، مادۀ رنگی به دست میآید. خانم نظری میفرماید که برگ بِش را میجوشانند و ریسمان را لای آن میخوابانند، زرد میشود. اگر با جوهر مشکی ترکیب شود، نیمرنگ به دست میآید. واژۀ «نیم رنگ» در گفتههای خانم نظری، دلالت بر رنگ تیل میکند. در نیریز به رنگهای غلیظ، تیل اطلاق میشود. مثلاً چای پر رنگ را چای تیل و آب کشک غلیظ را تیل میگویند. در مقابلِ نیمرنگ، واژۀ «صاف» قرار میگیرد؛ شیلی، قرمز صاف است. نمیدانم میشود به آن قرمز روشن گفت یا نه؟
ابزارهای قالیبافی:
در صنعت و هنر قالیبافی، چون دیگر صنایع و هنرها، ابزارهایی مورد نیاز است. نام این ابزارها در مناطق مختلف، متفاوت است. ما در اینجا به نامشناسی ابزارهای قالیبافی در نیریز و آبادیهای آن (محمود آباد و...) باختصار میپردازیم.
دارقالی: دارهای قالی به طور کلی به دو دستۀ افقی و عمودی (بالاداری) تقسیم میشوند. در نیریزِ سده پیش یا چند دهۀ گذشته، بیشتر دارها افقی بودند که به آن دار زمینی یا دار خوابیده نیز اطلاق میشود. هر یک از قسمتهای دار، برای خود نامیدارند که در کتب فرش بافی مبسوطاً شرح داده شدهاند.
شانه: یکی دیگر از ابزارهای مهم قالیبافی، شانه است. شانه ابزاری است برای کوبیدن پودها و ریشهها که به آن «دفتین» یا «کرکیت» هم میگویند. در محمودآباد به آن «کرکه» میگویند که ظاهراً صورتی از «کرکیت» است. صورت دیگر آن «کرکد» است که در دوبیتیای که در بخش ترانههای قالیبافان نیریز در همین مقاله خواهید خواند، آمده است. در پارهای مناطق، لفظ عربی «معکو» به جای شانه تداول دارد.
چوب نیره: این واژه در محمودآباد و احتمالاً در اطراف آن تداول دارد و نگارنده آن را در جزوۀ خانم علیخانی دیده است. چوب نیره در وسط دار قرار میگرفته و به آن چوب کوجی نیز میگفتهاند. وظیفه این ابزار جلوگیری از کج شدن قالی است (جزوه). در کتاب آموزش هنر قالیبافی (ص ۱۰۸) معادل عنوان «کجوبندی»، «نیرهکشی» آمده است؛ بنابراین «نیره» همان «کجو» است که در جزوه به صورت «کوجی» ثبت شده است. «کجو میلهای استوانهای شکل به قطر ۶-۴ سانتیمتر است که چلهها را تنظیم و تفکیک میکند و جلو کجی کنارههای فرش را میگیرد. (هنر قالیبافی: ۷۰)
چوب تندار: این واژه یا نام ابزار، در محمودآباد تداول دارد. چوب تندار چوبی است که پشت چوب نیره قرار گیرد و در هنگام زدن پود بزرگ به عقب و در هنگام زدن پود کوچک به جلو کشیده میشود. واژۀ تندار در دوبیتی عاشقانۀ زیر آمده است:
نگارینم نشسته روی تندار
به شلوار حریر و کفش بلغار
به قربون سر دَسّ بلورش
که هر دم میزنه شونه به تندار
ظاهراً در اصطلاحات فرش بافی نیریز، واژگان «گُله» و «پس گُله» به جای مصطلحات «نیره» و «تندار»، متداول در محمودآباد و پارهای مناطق دیگر، به کار میرود. به گفتۀ خانم فاطمه نظری، گله و پس گله دو چوب استوانهای هم اندازهاند که در وسط دار قرار دارند و با دست جلو و عقب کشیده میشوند.
شاخ گوزن: در عشایر محمود آباد، شاخ گوزن ابزاری برای جلو و عقب کشیدن چوب تندار بوده است.
انواع قالیهای نیریز:
در نیریز به طور کلی قالیها بر اساس قطع آنها (اندازۀ طول و عرض)، محل بافت آنها و نقشه یا حَور آنها نامگذاری شدهاند. قالیهای نیریز و روستاهای اطرافش یا دو گزی بودهاند یا سه گزی. ابعاد قالی دو گزی «۵/۱×۲» و ابعاد قالی سه گزی «۲×۳» است. در عشایر نیریز به جای واحدِ «گز»، واحد «قُل» تداول دارد که از نوک انگشت تا آرنج (حدوداً ۵۰ سانتی متر) است. قالیهای دو گزی بیشتر در خود نیریز بافته میشد و قالیهای سه گزی که به آنها قالیهای سرحدی اطلاق میشد بیشتر در بخشهای آباده و سرچهان.
مدت زمان بافت قالی:
مدت زمانی که برای بافت یک تخته قالی لازم بود، به ساعاتی بستگی داشته که بافندگان پشت دار مینشستند و میبافتند. معمولاً چنین بوده که خانم معصومه فنون میفرماید: «سه نفر روی قالی بودیم. قالی را پانزده روز میبافتیم. هر نفر نیم متر. گاهی دو نفر یک قالی دو گزی را میبافتند. نفری نیم متر و یک چارک. گاهی تنهایی قالی میبافتند (یک نفر). یک طرف ده تا راه میزد و بعد آن طرف ده تا راه میزد.»
همیاری بافندگان دربافت قالی:
بعضی از قالیبافان نیریز در بافت قالی، همیاری داشتهاند؛ به این معنی که یک نفر از سه نفر بافنده، خود مواد اولیه: ریسمان، ریشه و... را میخرید و با دو نفر دیگر یک قالی را میبافتند. پس از بافت قالی، دو نفر دیگر به همین منوال عمل میکردند.
گاهی هر سه بافنده برای یک نفر دیگر که کارش خرید و فروش قالی بود، قالی میبافتند و دستمزد میگرفتند. کلاً در چند دهه پیش دستمزد بافت یک قالی ۶۰ تومان بوده؛ هر نفر ۲۰ تومان.
البته این دستمزد بسیار ناچیز بوده و سود اصلی را دلالانی میبردند که از شیراز، تهران و... به نیریز میآمدند. قالیها را به بهای اندک میخریدند و آنها را در بازارهای تهران، شیراز و... به قیمت گزاف میفروختند و یا به خارج از کشور صادر میکردند. بهرۀ دختران و زنانی که آن همه زیبایی را با سرانگشتان ناز خود در قابهای قالی نقش میزدند، آسیبهایی بود که سالیان بعد به صورت دردهای کمری و چشمیخود را نمایان میکرد.
استادان قالیبافی:
در گذشتۀ نه چندان دور که روزگاران لون دیگری داشت، دختران یا به واژهای دقیقتر، دخترکان از کودکی به یادگیری این صنعت و هنر، سوق داده میشدند؛ به گونهای که به گفته خانم فنون، دختران پانزده ساله برای خود یک پا قالیباف ماهر شده بودند. این کودکان، البته این هنر را از بزرگتران و استادان این فن میآموختند. هیچ گمانی نیست که بعضی از این دختران جوان و کم سن و سال، خالقان صبور و شکیبای زیبایی در چارچوب قالی، استعدادهای شگرف داشتند که در صورت مهیا بودن شرایط، میتوانستند در ساحات دیگر عظمت و دانش بیافرینند، اما دریغا که به اقتضای زمانه، در پشت دارها و دارها، شکوفا نشدند و از یادها و خاطرهها فراموش شدند.
باری نام بسیاری از استادان قالیبافی نیریز، به گذشت ایام، از یادها محو شده است و نگارنده توانست به نام چند استاد دست یابد. به گفتۀ خانم فنون، یکی از استادان قالیبافی، زندهیاد فاطمه عبدالاحدی بوده است که خود تا هفتاد سالگی قالی میبافت و قالیهایش نمونه بود.
دیگر استاد قالیبافی نیریز، مرحوم مغفور، مرضیه سید موسوی همسر مرحوم اسدالله قنبری بوده است. زندهیادان مادر آقای حسن کافی و مادر آقای حسن فرودی نیز در شمار استادان این فن در چند دهه پیش هستند.
کارگاه قالیبافی (جای دارها)
در فصول سرد، پاییز و زمستان، دارهای قالی در داخل اتاقها زده میشد، اما در فصول گرم، اواخر بهار و تابستان، به خاطر نبود وسایل سرمایشی، قالیبافان دارهای خود را در فضاهای باز، در حیاطهای درندشت و در زیر کپرها نصب میکردند. پوشش جوانب این کپرها و آسمانه (سقف) آنها از شاخ و برگ درختان خرما تأمین میشد.
قالیبافی، پیشهای زنانه:
در نیریز و آبادیهای پرشمار آن، قالیبافی پیشهای زنانه بود، اما در بعضی استانها، مانند کرمان، مردان نیز به کار بافندگی اشتغال داشته اند.
محلههای قالیبافی نیریز:
نیریز یکی از مراکز مهم قالیبافی کشور بوده است و در بیشتر محلههای آن قالی دار میکردهاند. اما به گفته آقای کریم حائم، در محلات شادخانه، کوچۀ بالا و گیا (کیان) و امام مهدی و آبادزردشت و بازار رونق زیادتری داشته است.
کریم حائم
حور، اصطلاح پرکاربرد قالیبافی:
هر کدام از پیشهها، علوم و هنرها برای خود اصطلاحاتی دارد. قالیبافی نیز به مثابت یک صنعت و هنر اصطلاحات فراوانی دارد که پارهای از آنها، ویژۀ یک آبادی، شهر یا منطقه است و بعضی از آنها در سطحی بزرگتر در یک کشور و یا مناطقی گسترده تداول دارد. این اصطلاحات که شمارشان بالغ بر هزاران است تا امروز به طور جامع در فرهنگی گردآوری نشدهاند. اگر فرهنگ واژگان و مصطلحات فرشبافی و رنگرزی در نیریز و آبادیهای آن را گرد آوریم، بیتردید این فرهنگ دستکم مشتمل بر صدها واژه و اصطلاح خواهد بود؛ واژگان و مصطلحاتی، چون شتّ قالی، شیله، رنگ رِشت، دانه دواندن، قالی بریدن، نیمرنگ، پرته، دمکوب، شانه دم کارد زدن.
یکی از مصطلحات رایج در نیریز، اصطلاح «حَور» است.
حَور معادل طرح یا نقشه است؛ بافندگان قالی هنگامیکه آغاز به بافت قالی میکنند باید طرح یا الگو یا نقشۀ آنچه که میخواهند در زمینه و حواشی قالی ظاهر شود، روی کاغذ یا در ذهن خود داشته باشند. نقش مایههای حَورها گوناگون است و با جغرافیا و محل زیست بافندگان ارتباط تنگاتنگی دارد. به طور کلی نقش مایههای قالیها را انواع درختان، گلها، مرغها (پرندگان)، نقوش هندسی، و گلدان تشکیل میدهند.
به طور کلی حورها دو قسمت دارند: زمینه (وسط) قالی و حواشی و گوشههای آن. هر یک از نقوش زمینه و حواشی نیز برای خود اصطلاحی دارد. به گل بزرگ وسط دایرۀ قالی، ترنج میگویند. واژۀ گل در اینجا، به هر نقشی گفته میشود و تنها معنی بوته و گیاه ندارد. البته در لهجۀ نیریز گل معانی متفاوت و گوناگون دارد. مثلاً گل سرسبد فلان خانواده، گل چایی (اولین لیوان یا استکان که از قوری ریخته میشود) و.
سیبک: یکی از نقش مایههای حورها، گلهایی است که در حاشیۀ قالی میشکوفند. خانم نظری میفرماید: به گلهایی گرد حاشیه قالی سیبک میگفتند. وجه تسمیه این نقوش به سیبک (سیب کوچک و قشنگ) شباهت آنها به سیب است.
گوزل: خانم نظری میفرماید: به گُل گرد و درشتی که از ترنج کوچکتر بود و در وسط قالی بود گوزل میگفتند.
به گفتۀ آقای کریم حائم (فرششناس نیریزی)، حورهایی که در قالیهای نیریز متجلی شدهاند، عبارتند از: حور علی بیگی، صندل، حکومتی، بته، درختی، تمنا، گلدانی، پنج ترنجی، پرده، محرمات، برگ بیدی.
آقای زهری زاده افزون بر این نامها، از حورهای: جنگل، گل نرگس، سه شاهنشین، سه کله سیرجانی، آربزی، عرب، مادر و بچه، مکی محمود آبادی، هشت چپقی، و شش شکاری نام میبرد.
پارهای از حورهای رایج در نیریز و آبادیهای نیریز، متأثر و برگرفته از نقشهها و الگوهای شهرستانهای همسایه است. نیریز به سبب همسایگی با استان کرمان و شهرهای سیرجان و شهربابک در زمینههای گوناگون فرهنگی از این استان متأثر بوده است که یکی از این زمینهها، همین حورهای منقوش در انواع قالیهاست. آقای کریم حائم میفرماید: حور «سه کله» مال بچاقچیهای سیرجان است.
آقای زهریزاده مینویسد: «بعضی از این نقوش اصالت نیریزی دارد و بعضی هم از شهرهای اطراف آورده شده و در اینجا بافته میشود مثل نقش مادر و بچه، پنج ترنج، سه کله و مکیآبادی.
بعضی از حورها، مختص به آبادیهای نیریز بوده است. در جغرافیایی تاریخی، روزگاری سرچهان در قلمرو شهرستان نیریز بود. در این منطقه، حورهای خلج و جهانگیری بافته میشد. زمینۀ حور خلج را مثلثهای ریز تشکیل میداد و حور برگ بیدی نیز در تم شولی و تلساربونی معمول بود.
وصف و تعریف همه این حورها، در این مقاله کم حوصله نمیگنجد، از این رو، به معرفی چند حور بسنده میشود:
حور علی بیگی: آقای علیاکبر زهریزاده راجع به این حور مینویسد: «این فرش از فرشهای مشهور و با قدمت شهرستان نیریز است که ارزش خاصی دارد. حاشیۀ این نقش را نقوش گل مرغهای هندسی پر کرده است و وسط زمینه را سه ترنج که اطراف آن را گلهای ریز پوشانده است و بقیه زمینه را حیوانات و گل و دیگر موتیفهای فرش نیریز پر کرده است. خامۀ این فرش را و پود و روزنی آن را از پشم استفاده کردهاند و به آن فرش پشم در پشم میگویند.»
محرّمات: این حور یا طرح در مشکان رایج است. به گفتۀ آقای کریم حائم، در چهارگوش این حور، خطوطی به موازات هم بافته میشوند و در وسط آن نیز، چنین خطوطی منقوش گشتهاند. پریسا سید اخلاقی مینویسد:
«طرح محرّمات به طرحهایی در فرش اطلاق میگردد که قطعاتی از یک نقشه در طول فرش تکرار میشود و عرض فرش در متن به چند ردیف تقسیم میگردد و هر ردیف آن از رنگ و طرح مشخص از ابتدا تا انتهای فرش ادامه پیدا میکند و به طور راه راه ترسیم میشوند. این طرح در بعضی از نقاط ایران به نام قلمدانی مشهور است. (دانشنامۀ کوچک صنایع دستی ایران)
حور تمنا (تمناداری):
زهریزاده پیرامون این حور چنین مینویسد:
«طبق شواهد و گفتهها ظاهراً این فرش توسط مادری به نام تمنادار بافته شده، رنگ و نقوش آن از فرشهای کرمان تبعیت میکند. رنگ زمینه قالی و ۴ ترنج در چهار گوشۀ آن قرار دارد با یک حوض بزرگ در وسط که اطراف ترنجهای چهار گوشه را نوارهایی همچون شیر محاصره کرده است. رنگ این فرش همانند دیگر فرشها لاکی بوده و ترنجها به رنگ سبز و حاشیه اطراف، سرمهای میباشد»
حور صندل: «حور صندل از نقوش معروف روستای بشنه است که زیاد هم بافت میشود. البته در مشکان، قطرویه و خود نیریز هم بافته میشود، اما به کیفیت فرش بشنه نمیرسد و در اکثر قالیهای این نقش، حاشیه و زمینه را لاکی و لچکها را سرمهای لاجوردی انتخاب میکنند و کمتر اتفاق میافتد زمینه سرمهای و لچکها لاکی باشد.
این نقش به افشار سیرجان نزدیکتر است تا به شیراز. در متن زمینۀ لاکی حیواناتی، چون آهو، چغوت (گنجشک)، گل گوزل و مرغ عربی وجود دارد. گلدان را با یک گل یا سرو که مرغ روی آن قرار دارد و دسته گل پر کردهاند. لچکها هندسی به صورت صندلی و پله پله میباشد. (زهریزاده)
چنانکه آمد در نیریز هم حور صندل کار میکردهاند. خانم فنون میفرماید که در «شادخونه بیشتر حور صندل میبافتند»
حور درختی:
از مشهورترین و زیباترین نقوش فرشهای نیریز، نقش درختی میباشد و به این صورت است که سه تنۀ قوی درخت در وسط قرار دارد و تقریباً ۱۵ سانتیمتر که به طرف بالا حرکت میکند، شروع به شاخه و برگ زدن به صورت هندسی کرده و گلهای درشت روی شاخهها در کنار نوعهای هندسی قرار گرفته و بیشتر زمینه را برگها پر کرده است. در کنار سه تنه درخت (زیر شاخهها) دو دسته گل نرگس در گلدان قرار دارد که بعضی مواقع دو مرغ روی هر کدام از دسته گلها میباشد. اکثر فرشهای درختی نیریز حالت سحرآمیز دارد و انسان را برای مدتی در خود فرو میبرد و به تماشای خود وا میدارد. از نظر قدمت قدیمیترین فرش منطقه و از نظر زیبایی، زیباترین آنها را شامل میشود.
شاه نشین:
این نمونه فرشها به فرشهای سرحدی معروفند. منظور از سه شاهنشین همان سه ترنجی است که در وسط قالی به یک اندازه قرار داده شده است. این نوع قالی پشم در پشم است یعنی پود، ریشه و روزنی تماماً پشم دستریس است که توسط خود بافنده در منزل رنگ میشود و قالی خیلی پرپشت است.
خانم فنون از حور پانزده شاهنشینی یاد میکند و میفرماید: دختر عبدالاحدی حور پانزده شاه نشینی میبافت.
حور حکومتی:
«نقش حکومتی بعد از حور درختی از مشهورترین حورهای قالیهای نیریز میباشد و نقش آن دارای یک ترنج شبیه به صلیب در وسط فرش و خشتهای چهار گوشی به نام آینه به طور پراکنده در زمینه همراه با جانوران آمده است. درلچکها علاوه بر حیوانات پرچم نیز قرار دارد که به این فرش، حکومتی لچک پرچمی هم میگویند. (پایاننامه)
هشت چپقی:
این فرش بافت روستای مشکان میباشد و به خاطر هشت لچک سفید که در اطراف این فرش قرار دارد آن را هشت چپقی نامگذاری کردهاند.
نقش نام بر زمینۀ فرش:
به جز نقش مایهها: گل و حیوان و مرغ (پرنده) و... در زمینه یا حواشی قالی، گاه در زمینه یا حواشی قالی، بیت، آیۀ قرآنی و اسم شخص نیز منقوش میشده است.
برای نمونه خانم فنون میفرماید: زن خلقالله، دختر سید احمد فقیه، سواد داشت. اسم برادرم مرحوم خلیل را دو سه جا روی قالیها میبافت.
ترانههای قالیبافان:
قالیبافی در زبان و شعر فارسی بازتاب یافته است. در زبان فارسی، ضرب المثلها و کنایاتی هست که از هنر قالیبافی نشأت گرفتهاند. در اینجا دو کنایه را که تا امروز بدان دست یافتهام مینویسم. یکی از این کنایات، «روی قالی چریدن» است که کنایه از افراد لاغر است. کنایۀ دیگر «تو آفتاب قالی پهن کردن» است. نگارنده این کنایه را در جایی ندیده و آن را از دوست ارجمندم آقای حبیب حائم شنیده که خود سالیانی در کار فرش بوده است. وقتی از او معنای این کنایه را پرسیدم، فرمودند: یعنی عیب خود را پنهان کردن. چون عیوب قالی در آفتاب از چشم پنهان میماند.
به جز زبان، شعر و ترانه نیز جلوهگاه اصطلاحات قالیبافی و غمها و آرزوهای قالیبافان است. میدانیم که یکی از سنتهای دیرپای جهانی در حوزۀ کار، آمیختگی شعر و ترانه با کار است. شبانان در هنگام چرای گله، تنهایی خود را در دل کوهساران و دشتها در نی دمیده اند.
درو گران، هنگام دروی خوشههای طلایی، خرمن کوبان به وقت خرمن کوبی، تنها یا دسته جمعی ترانه خواندهاند.
دختران و زنان هنرآفرین ما، با ضرباهنگ شانههای قالیبافی در پشت دارها، امیدها، آرزوها، نگرانیها و عشقهای خود را در قالب دوبیتی یا شروه (سلمه) خوانده و نمایاندهاند. آنها حتی ردّ و بدل کلافه رنگها را در پشت دارها با شعر بیان میکردهاند.
گویندگان این شروه یا دوبیتیها نامشخصاند و زادگاه آنها معلوم نیست. این شروهها مانند مرغان مهاجر، از ناحیهای به ناحیۀ دیگر کوچیدهاند و گاهی به مناسبت زبان و جغرافیا و فرهنگ ناحیۀ جدید، دگرگونی یافتهاند. این دگرگونیها، گاه در واجها رخ داده و گاه در واژگان.
سالها پیش، دوست عزیز ما جناب آقای عطا آریانفر که هم اکنون مقیم کرج شدهاند دفتر پر برگ و بری که خود در سال ۱۳۵۷ گرد آورده بودند، سخاوتمندانه در اختیار من گذاشتند. این دفتر گنجینهای بس ارزشمند از واژگان، ضربالمثلها و دوبیتیهای رایج در نیریز است. آقای آریانفر، از پیشآهنگان تدوین فرهنگ نیریز و از پژوهندگان متقدم حوزه ادب عامه است. نگارنده تلاش جناب آریانفر را ارج مینهد و به توفیق خداوند گردآوردههای او را منتشر خواهد کرد.
ما در اینجا دو بیتیهای این دفتر را که مرتبط با هنر قالیبافی است و نیز دوبیتیهای مرتبط با قالیبافی رایج در محمودآباد و به طور کلی عشایر اطراف نیریز را که خانم زهرا علیخانی برای من گرد آورده است، نقل میکنیم و در رویکردی تطبیقی، آنها را با دوبیتیهایی که خانم فاطمه خازن (مادر آقایان اسماعیل و ابراهیم شمسی) و خانم فاطمه نظری (مادر آقایان حسین، علی و غلام حسنپور) برای من خوانده یا فرستادهاند، و یا در کتابهای ترانههای فارس و فرهنگ بلورد و سر تل بلند و... آمدهاند، مقایسه میکنیم.
در پایان از همه این دوستان که در نوشتن این مقاله با من همراهی کرده اند، از بُن جان سپاس میگزارد.
خانمها و آقایان: زهره خازن، معصومه فنون، فاطمه نظری (مادر آقایان حسین، علی و غلام حسنپور)، عطا آریانفر، فاطمه خازن، زهرا علیخانی، کریم حائم، علیاکبر زهریزاده، حبیب حائم، پروین امیری، فاطمه سلطان گرگین، محمد باهر، بیگم لیاقتمدار.
۱. دوباره دار قالی دار قالی
دوباره زرد شد گلزار قالی
بریدم دستمو شاید بخنده
گُل سرخی سر دیوار قالی
این دو بیتی، در آبادیهای اطراف نیریز از جمله محمودآباد، شنیده شده است. در بَلورد نیز قالیبافان این شروه را به همین گونه ترنم میکردهاند. (ر. ک. تاریخ و فرهنگ منطقه بلورد: ۳۴۷)
۲. لب بوم اومدی قالی تکوندی
که قالیت گرد نداشت خود را نمودی
نگاه ور زلف بور بنده کردی
مرا از شهر خود ورکنده کردی
این دوبیتی را من از خانم فاطمه نظری شنیدم. در کتاب «سر تل بلند» (ص ۷۵) و ترانههای سیرجان (ص ۳۶۵) با تفاوتهایی این دوبیتی به صورت مکتوب آمده است.
در ترانههای سیرجان، مصراع دوم بیت اول اینگونه ضبط شده: که قالی گرد نداشت خود تِه نمودی. بیت دوم نیز کاملاً متفاوت است. بیت دوم به گونهای که در سر تل بلند و روایت خانم نظری است، در ترانههای سیرجان، مصراع دوم و چهارم دو بیتی دیگری است.
بیت اول دو بیتی مورد بحث ما، در فرهنگ آنندراج با اختلافاتی آمده است. در لغت نامۀ دهخدا به نقل از آنند راج، بیت چنین است:
آمدی لب بام قالیچه تکاندی
قالیچه گرد نداشت خودت را نماندی
(لغت نامۀدهخدا، ذیل قالیچه)
۳. ول غالیچه با غم دس مریزا
بلور سینه صافم دس مریزا
گرفتی خنجر تیزی به دستت
بریدی تا به نافم دس مریزا
این دوبیتی در زمرۀ دوبیتیهایی است که در شهرها و آبادیهای متعددی بر زبان قالیبافان جاری شده است.
این دو بیتی به شکل بالا، در دفتر آقای آریانفر آمده است و خانم فاطمه خازن نیز آن را به همین صورت خواندهاند.
ضبط بیت دوم در قرائت خانم نظری، تداول محمود آباد، ترانههای محلی فارس (ص ۳۸۴) ترانههای سیرجان (ص ۳۹۶)، سر تل بلند (ص ۵۶) متفاوت است. ضبط بیت دوم در «ترانههای سیرجان» و «سر تل بلند» چنین است:
دمادم میزنی شونه به قالی
شِلیل بال دسمالت مریزا
گرد آورندۀ ترانههای سیرجان، خانم مهری مؤید محسنی شِلیل بالِ دسمال را، آویزۀ گوشۀ دستمال معنی نموده است.
در محمود آباد بیت دوم به صورتی که در سیرجان خوانده میشود، نزدیکتر و به شکل زیر است:
دمیکه میزنه کرکه به قالی
شلیل گل دستمالت مریزاد
«کرکه» در بیت متداول در محمودآباد، به صورت «کرکید» (karkid) در ترانههای محلی فارس (ص ۳۸۴) ضبط شده است و به معنی «شانه قالیبافی» است.
خانم نظری، به جای واژۀ «کرکه» یا «کرکید»، لفظ «معکو» را قرائت نمودند که واژهای است عربی و به همان معنی «شانۀ قالیبافی». نظری مصراع دوم را به صورت «شُلیل گُمپ دستمالت» خواندند. گُمپ در سنت دستمالبندی زنان روستایی قدیم گلولهای پارچهای است که به دستمال سرِ زنان آویز بود.
چنان که ملاحظه میفرمایند، این دو بیتی در هجرت خود به سرزمینهای مختلف، دگرگونیهای واجی و واژگانی یافته است. دگرگونی واجی مثلاً در شِلیل (تلفظ سیرجان) و شُلیل (تلفظ نیریز و قطرویه) و دگرسانی واژهای در «کرکه/ کرکید/ معکو و گل/ گمپ صورت گرفته است.
۴. ببافم قالی هفتادو هفت رنگ
نشینم پشت قالی با دلی تنگ
نشینم پشت قالی خوابم بگیره
که استادم بیاد ایراد بگیره
این دو بیت که هر کدام قافیه جداگانهای دارند و بیت دوم مقفّا نیست، در محمود آباد شنیده شده است.
۵. قالیبافا ببافید که پسینه
عجب کاردی به دست نازنینه
اگه که نازنین کاردش بجنبد
ببافد هر چه قالی رو زمینه
این دو بیتی در محمود آباد تداول دارد و در جایی دیگر ظاهراً تداول ندارد.
۶. نگارینم نشسته روی قالی
ببافد حور کاشون بختیاری
تمام دختران حورش ببافید
که رضوان رفته و جاش مانده خالی
این دو بیت نیز در محمود آباد تداول دارد.
۷. به قربون همون خونۀ کناری
نگارنیم نشسته روی قالی
الهی تش بگیره گند قالی
به درد آورده چشمای نگاری
این دو بیتی نیز از ترانههای محمود آباد است.
۸. غالی بافم که شونه میزدم سر
نزاده مادری مثلم چو دختر
نظر بنّاز میون پنج ترنجش
ببین چه حوری بافته بی بی دختر
این دوبیتی در دفتر آقای آریانفر به همین صورت نوشته شده است. ترنج در اصطلاح قالیبافی گل وسط قالی است. صورت دیگر دوبیتی مزبور چنین است:
قالیبافم که شونه میزنم سر
سفید و سُوْز تیل روش میزنم زرد
نظر بنه میان شاه نشینون
ببین چه حوری بافته شیر دختر
در این ضبط، تیل به معنی پر رنگ است: سُوْز تیل یعنی سبز پررنگ. البته تیل در معنی غلیظ نیز در نیریز تداول دارد. مثلاً چای تیل، آب کشک تیل. شاه نشین هم خود یکی از انواع حورها است.
۹. دلارومم نشسّه روی غالی
که بافته نقش آهو خط و خالی
که بافته نقش آهوی ختن را
بنازم همچنون فهم و کمالی
این دو بیتی نیز در دفتر آقای آریانفر ضبط شده.
۱۰. پسر عامو گل راژدونۀ من
بِکَن کفشات بیا در خونۀ من
بکَن کفشات بیا در روی قالی
بده دسمال دسِّت یادگاری
بده دستمال دست را بشورم
به آب زمزم و صابون لاری
این ابیات را سرکار خانم فاطمه خازن برای ما خواندند؛ بنابراین در نیریز متداول بوده است. در ترانههای محلی فارس، در صفحات جداگانه (ص ۳۰۸ و ص ۵۱۴) این ابیات ضبط شده است. در صفحه ۳۰۸ به صورت زیر:
پسر عمو بفرما روی قالی
بده دستمال دسِّت یادگاری
بده دستمال دستت تا بوشورم
به آب زمزم و صابون لاری.
اما در صفحۀ ۵۱۴، این ابیات ذیل لالایی (سرکوهی) ضبط شده و آمده است که در دستگاه شور، آواز دشتی خوانده و نواخته میشود... این آواز را با ترانههای ویژه لالایی و گاهی هم با ترانههای محلی میخوانند:
لالا لالا گل راجونة من
بکن کفش و بیا بر خونة من
بکن کفش و بیا بر روی قالی
بده دسمال دستت یادگاری
بده دسمال دسِّت تا بشورم
به آب دیده و صابون لاری
در ترانههای سیرجان (ص ۲۰۰) نیز، دو بیت اول با تفاوتهای واژگانی یا واجی ضبط شده است. ضبط ترانههای سیرجان:
پسر عامو گل رازونۀ مَ (من)
بکن کفش و بیا در خونۀ مَ
بکن کفشِت بیا در روی قالی
بده دسمال دسِّت یادگاری
بده دسمال دستت را بشورم
به آب دیده و صابون لاری
اگر صد پارهام سازی به خنجر
نمیگردم مَ ز دست تو مکدّر
هوشنگ مرادی کرمانی، این ابیات را به صورت زیر در کتاب «شما که غریبه نیستید» (ص ۲۳) آورده است:
پسر عمو گل آلالهی من
بکن کفشت بیا در خونهی من
بکن کفشت بیا بر روی قالی
بده دستمال دستت یادگاری
علیاکبر زهریزاده در حال رسم نقش فرش
منابع:
۱- اسلاملو، حسامالدین (۱۳۹۷) سر تلبلند، کرمان: انتشارات فرهنگ عامه.
۲- دهخدا، علیاکبر (۱۳۷۷) لغتنامۀ دهخدا، تهران: دانشگاه تهران.
۳- زهریزاده، علیاکبر (۱۳۷۴) پایاننامۀ دورۀ کارشناسی فنی رشته صنایع دستی. موضوع: بررسی ویژگیهای اقتصادی- اجتماعی تکنیکی در فرش شهرستان نیریز.
۴- سید اخلاقی، پریسا (۱۳۸۹) دانشنامۀ کوچک صنایع دستی ایران، تهران: قصیده. ر. ک: راسخون Rasekhoon. net
۵- مرادی کرمانی، هوشنگ (۱۳۸۴) شما که غریبه نیستیدتهران: انتشارات معین.
۶- مصطفی بلوردی، زهیر (۱۳۹۶) تاریخ و فرهنگ منطقه بلورد، کرمان: مرکز کرمانشناسی با همکاری انتشارات ولی.
۷- مؤید محسنی، مهدی (۱۳۹۸) ترانههای سیرجان، کرمان: مرکز کرمانشناسی با همکاری بنیاد ایران شناسی.
۸- نیرومند، پوران دخت (۱۳۹۱) آموزش هنر قالیبافی، تهران: انتشارات بازتاب.
۹- همایونی، صادق (۱۳۷۹) ترانههای محلی فارس، شیراز: بنیاد فارسشناسی.
۱۰- یارشاطر، احسان (۱۳۸۴) تاریخ و هنر فرش بافی در ایران (بر اساس دایرهالمعارف ایرانیکا)، ترجمۀ: لعلی خمسه، تهران: انتشارات نیلوفر.
