
اما شاید کمتر کسی است که بداند او از اولین کارمندان رسمی اداره تربیتبدنی سابق بوده و بیشتر از هر کسی با تاریخچه این اداره آشناست. با او گفتگو کردیم و سؤالات زیادی پرسیدیم که میخوانید.
*****
- در چه مدارسی تحصیل کردید و مدرک تحصیلی شما چیست؟
ابتدایی را در مدرسه بهرام نیریز و دبیرستان را در مدارس احمد نیریزی و شعله گذراندم.
معلمان کلاسهای اول تا ششم من آقایان لاریزاده، همتایی، خلیل مختاری، وجدانی و همت بودند. مدیر دبستان هم آقای حاج هدایتاله بهرامی بود. در دبیرستان احمد مدیر مدرسه آقای سیدمحمود طباطبایی و تا آنجا که یادم هست معلمها آقایان سجادی و لاریزاده بودند که آقای لاریزاده ریاضی درس میداد. در دبیرستان شعله نیز مدیر مدرسه آقای مسعودخان خزاعی، معاون آقای سبزوار و معلمها آقایان کمالی، کاظمی، فرخپور، دهش و یزدانشناس بودند.
تا کلاس یازدهم ریاضی خواندم. پس از آن، چون در نیریز رشته ریاضی وجود نداشت به استهبان رفتم. ولی بعد تغییر رشته دادم و در رشته طبیعی یا همان تجربی فعلی در دبیرستان احمد دیپلم گرفتم.
بعد از سربازی متوجه شدم که مقطع دوازدهم رشته ریاضی به نیریز آمده و همین شد که دوباره مشغول تحصیل شدم و دیپلم ریاضی خود را هم گرفتم.
/ استادیوم فقط یک زمین خاکی با دو دروازه داشت که چون هلیکوپترها در این زمین فرود میآمدند، بچهها به آن میدان طیاره میگفتند.
- در مدرسه بیشتر چه ورزشی انجام میدادید؟
تا کلاس یازدهم در دبیرستان شعله والیبال بازی میکردیم. آن زمان امیرحسین فاتح والیبالیست خیلی خوبی بود. بعد از کلاس یازدهم به کشتی روی آوردم و در سالن دبیرستان شعله کشتی میگرفتم. مربیان ما آقایان حسن مربی نظامی بازنشسته و حسن حقیقی بودند. به یاد دارم روی تشک پنبهای کشتی میگرفتیم که خیلی سخت بود و گاه حتی بچهها دچار بیماری سل میشدند. حسن ضیایی، احمد گلچین، عزیز نظری و خسرو مختاری از رقبای من در کشتی بودند.
- چه شد که استخدام تربیت بدنی شدید؟
اوایل سال ۵۵ در امتحان استخدامی تربیتبدنی شرکت کردم. آن زمان ما حدود شش نفر بودیم و من رتبهام از همه بهتر شد و برای نیریز قبول شدم. تیرماه ۵۵ برای گذراندن دوره آموزشی دو ماهه به اداره کل تربیت بدنی فارس رفتم و در قسمتهای ورزشی، فنی، حسابداری و دفتری آموزش دیدم. ۳۱ شهریور ۵۵ حکمم را برای اداره نیریز زدند و سال ۵۶ حسابداری را تحویل گرفتم.
آن زمان آقای سیدعلی میرسپاسی که قبلاً دبیر ورزش بود، ریاست اداره تربیت بدنی نیریز را بر عهده داشت. او اولین رئیس این اداره بود و از سال ۴۹ همراه با تأسیس تربیتبدنی نیریز رئیس شد. آقای محمود شاهمیری نیز خدمتگزار بود. با ورود من، اداره نیریز سه نفر کارمند داشت. من به عنوان مسئول امور مالی وارد اداره شده بودم، اما هر کاری که فکرش را بکنید انجام میدادم، از تعمیر پریز برق و شیر آب گرفته تا کارهای مالی.
پس از انقلاب و در اوایل سال ۵۸ آقای میرسپاسی جای خود را به آقای محرابی داد. خانمش نیز به همراه او انتقالی گرفت و به اداره نیریز آمد و ماشیننویس شد. در اوایل سال ۶۰ آقای اسماعیل داودی از طریق شورای ورزشی محلی به عنوان رئیس اداره تربیتبدنی انتخاب شد. در همان روزها توانستیم چند نیروی خدماتی دیگر بگیریم و پرسنلمان سر و سامانی گرفت، ضمن این که آقای رضا مسلمانحقیقی نیز به عنوان معاون اداره با ما همکاری میکرد.
سال ۶۹ برای گرفتن لیسانس حسابداری به دانشگاه فیروزآباد رفتم و به مدت چهار سال انتقالی به فیرزآباد گرفتم. اما اوایل سال ۷۱ آقای فیضآبادی با من تماس گرفتند و گفتند به همکاری تو نیاز داریم و من دوباره به نیریز برگشتم و تا سال ۸۳ که بازنشسته شدم، در نیریز خدمت کردم.
/شاید باور نکنید اما من سه بار به زاهدان رفتم و هر بار با هزار توپ که یک مینیبوس پر از توپ میشد به نیریز برگشتم، درحالی که خودم راننده مینیبوس بودم.
- اولین ساختمان اداره تربیتبدنی کجا بود؟
بالاتر از پاساژ یکتا، منزلی متعلق به آقای حسن نیکسرشت بود که اولین ساختمان اداره به حساب میآمد. پس از انقلاب، انقلابیون این خانه را آتش زدند و ما مجبور شدیم پس از ۴- ۳ ماه تعطیلی به طبقه دوم منزل غلامحسین هاشمنیا روبروی صندوق قرضالحسنه رضویه برویم. از سال ۶۰ هم به استادیوم فعلی نقل مکان کردیم.
- در آن دوران امکانات ورزشی چگونه بود؟
زمانی که استخدام شدم استادیوم تنها در دو طرف دیوار داشت. به همین دلیل گله گوسفند از این طرف استادیوم وارد و از آن سمت خارج میشد.
استادیوم فقط یک زمین خاکی با دو دروازه داشت که، چون هلیکوپترها در این زمین فرود میآمدند، بچهها به آن میدان طیاره میگفتند. در ابتدای خدمت با دیدن وضع استادیوم و دست و پای زخمی بچهها به اداره کل تربیتبدنی رفتم و از ریاست آن یعنی آقای عباسی خواهش کردم که اعتباراتی را برای سر و سامان دادن به استادیوم به من بدهند.
ایشان ۷ هزار تومان به ما دادند که با آن دو قسمت استادیوم را لولهکشی کردیم. سپس از آقای ابوالحسن احمدی ۱۰۰ کامیون سنگ برای دیوارکشی دو طرف استادیوم خریدیم. خدا رحمت کند پدر مهندس خدیوی استاد موسی خدیوی را. ایشان کمک کردند و درکمتر از یک ماه دیوار استادیوم را به طور کامل بنا کردیم. دو درِ ۵ متری هم برای دو طرف گرفتیم و در اسفند ۵۶ جشن درختکاری را در استادیوم برگزار کردیم و با همت دوستان در تیمهای والیبال، فوتبال و رئیس اداره درختان زیادی کاشتیم.
سال ۵۶ کلنگ سالن شمارهی یک به زمین زده شد. مهندسی از شیراز آمد و در زمان آقای میرسپاسی فنداسیون آن را ریختند. پس از مدتی به دلیل انقلاب کار تعطیل شد. سال ۵۹ مقداری اعتبار آمد و دیوارهای آن گذاشته شد و در نهایت سال ۶۱ این سالن به بهرهبرداری رسید.
در همان سال اعتبار یک روزه نفت برای نیریز آمد. موضوع را که شنیدم به فرمانداری رفتم و گفتند ۲۰۰ هزار تومان به شما تعلق میگیرد. گفتم چه خوب، با همان پول سالن والفجر را استارت زدیم. از شهرداری برای ساخت سالن یک زمین ۱۴۰۰ متری گرفتیم. قرار شد استاد اکبر مستوری پدر بهرام مستوری آن را برای ما اجرا کند. پس از یک سال ایشان گفت اعتبار کم آوردهام که من با مراجعه به دفتر فنی استانداری ۲۰۰ هزار تومان دیگر برای ساخت آن سالن گرفتم و در پایان سال ۶۲ سالن آماده شد. این سالن به دو قسمت وزنهبرداری و کشتی تقسیم شده بود و ورزشکاران هر دو رشته در آن ورزش میکردند.
مدتی بعد اعتبار دیگری برایمان آمد که بنا شد با آن در فاز یک آبادزردشت سالن بسازیم. ساخت این سالن فوتسال یکی دو سال طول کشید و بالاخره تمام شد. در دهه ۶۰ نیز سالن شماره ۲ را مخصوص بانوان ساختیم.
سال ۶۴ یا ۶۵ آقای میرحسینی از دفتر فنی مهندسی استانداری گفت میخواهم زمین استادیوم را برای ورزشکاران چمن کنم. برای این کار مُقنی گرفتیم و شروع کردیم به حفر چاه. یکی دو ماه حفر چاه طول کشید تا بالاخره چاه آبی شد. بعد از آن به منبع آب نیاز بود که آن را ۸۰ هزار تومان خریدیم. کار لولهکشی، زیرکوبی و لبهگذاری هم انجام شد.
اول مهر بود و زمین تقریباً آماده کاشت و ما حالا باید بذر میپاشیدیم، اما هر چه گشتیم بذر نبود. برای خرید بذر راهی بندرعباس شدیم. قرار بود یک کشتی از آن طرف آب بذر بیاورد و من دو هزار کیلو بذر از او بخرم.۵۰۰ کیلو برای خودمان و ۱۵۰۰ کیلو برای استان. بعد از چند روز گفتیم برای آزمایش بذر را در گلدانی بکاریم ببینیم سبز میشود یا نه! خلاصه آن را توی گلدان کاشتیم و سبز نشد. به مدیر کل بندرعباس زنگ زدیم که بذر سبز نمیشود و او پولمان را برگرداند.
با همان ۵۰ هزار تومان به تهران رفتیم و، چون کمبود بذر بود از فروشگاههای مختلف ۵۰ کیلو بذر خریدیم و به نیریز برگشتیم. اول آبان بذر را پاشیدیم و غلطک کردیم و آب گذاشتیم و منتظر ماندیم تا بذر سبز شود. اما به روز سوم نرسیده طوفان شدیدی آمد و همه بذرها را با خود این طرف و آن طرف برد. خلاصه دوباره کارگر گرفتیم و بذرها را صاف کردیم تا بالاخره بذر سبز شد و بعد از عید زمین فوتبال را افتتاح کردیم. مدتی بعد چمن بلند شد و وسیله چمنزدن نداشتیم. از طریق جهاد کشاورزی و بسیج، یونجهبری آوردیم و چمن را کوتاه کردیم تا بچهها بازی کنند.
آن روزها ورزش کمی از نظر فنی پا گرفته بود. هم مسابقات فوتبال، بسکتبال، والیبال، کشتی و وزنهبرداری برگزار میشد و هم ورزشکاران ما به شهرهای دیگر میرفتند و از دیگر شهرها هم در مسابقات نیریز شرکت میکردند.
سال ۷۴-۷۳ بخشنامهای آمد مبنی بر اینکه باید دو سالن در روستا یا بخشهای نیریز ساخته شود که ما مشکان و آبادهطشک را پیشنهاد دادیم. خلاصه اینکه با نظارت مهندسین، این دو سالن نیز ظرف مدت دو سال ساخته و افتتاح شد.
زمانی که از فیروزآباد برگشتم، آقای محمد تاجبخش رئیس هیئت کشتی بود. ایشان به من گفت میخواهم کمک کنی تا سالنی مستقل برای کشتی بسازیم. خلاصه سوله آن را زدیم و با فراهم کردن بقیه چیزها توسط آقای تاجبخش، ظرف یک سال سالن کشتی در استادیوم ساخته شد.
مدتی بعد آقای فیضآبادی گفت یک زمین فوتبال برای نیریز کم است و بهتر است دو زمین فوتبال داشته باشیم؛ بنابراین در همان زمین استادیوم طرح یک زمین فوتبال دیگر را ریختیم. از کارخانه سیمان سفید سیمان گرفتیم و از مردم کمک مالی. ما حتی برای این کار اداره کل را در جریان نگذاشتیم و از آنها کمک نخواستیم.
پس از اینکه زمین آماده شد برای افتتاح زمین به اداره کل زنگ زدیم که آنها خیلی تعجب کردند و گفتند با کدام بودجه؟ و ما گفتیم با کمکهای مردمی. خلاصه دومین زمین چمن استادیوم هم افتتاح شد.
مدتی بعد شرکت سنگ چینی تصمیم گرفت استخری سرپوشیده در نیریز احداث کند و از زندهیاد حاج خلیل دادور نماینده وقت مجلس تقاضای کمک کرد که ایشان پذیرفت. آقای نصیرنژاد زمینی به متراژ ۲۴ هزار مترمربع داشت که با رضایت ورثه برای استخر انتخاب شد. ظرف دو سال استخر نیز ساخته شد، در حالی که در زمان افتتاح، شرکت سنگ چینی گفت من نمیتوانم آن را مدیریت کنم؛ بنابراین به مدت دو سال آن را به طور خصوصی تحویل گرفتیم و با هزینهی بسیار کمی که از مردم میگرفتیم آن را احیا کردیم.
بعد از دو سال اداره کل گفت باید سالنهای ورزشی را اجاره دهید که دوستان سالنها را اجاره کردند تا اینکه ما بازنشست شدیم.
بعد از ما نیز آقایان زارعی یک سالن رزمی و آقای عباسی یک سالن کشتی ساختند. در کنار آن یک ساختمان اداری و یک خوابگاه ورزشی نیز ساخته شد.
- به جز ساخت سالنها در چه کارهای دیگری فعالیت داشتید؟
آن زمان اعتبارات خاصی نبود و برای هر کاری خودمان اسپانسر جور میکردیم. شاید باور نکنید، اما من سه بار به زاهدان رفتم و هر بار با هزار توپ که یک مینیبوس پر از توپ میشد به نیریز برگشتم، درحالی که خودم راننده مینیبوس بودم. به نیریز که میآمدم، توپها را میگذاشتم توی ماشین و به روستاهای مختلف سر میزدم و به هر روستا یا بخشی که میدیدم توپ نیاز دارند، چند تا توپ میدادم یا در روزهای ۲۲ بهمن ۵۰ جفت کفش ورزشی یا لباس ورزشی میخریدیم و به ورزشکاران بیبضاعت هدیه میدادیم تا دلگرم شوند. خدا گواه است هر کاری از دستم برمیآمد کوتاهی نکردم.
- بهترین ورزشکاران آن زمان چه کسانی بودند؟
بسکتبال: محمد قرائی، مجید خیراتی، برادران حسنپور، عباس همایونی، عباس ماهوتی، سرچهانی و وحید آزادی
والیبال: رضا مسلمانحقیقی، جواد دیلمی، اسماعیل داودی
فوتبال: علی فیضآبادی، هوشنگ، مقداد و منوچهر جلالی، حسن جوانفر، حسن صمدی، مجید اکبرپور، محمد مبین، حسن موسیپور، مجید محمدزاده
کشتی: محمد تاجبخش، جواد مبین، علیرضا سماوات، محمد عابدی، عیناله زارع، مصطفی صفی، سعید قلمداد، علی نظری، شهید امراله نژادکودکی
وزنهبرداری: حسن رضاییان، داریوش مختاری، اکبر علینقی، خسرو مختاری، حسن ضیاییفر، اصغر همتی، ابراهیم راحت، شهید جواد رئوفی و شهید ادهم توکل.
- چند فرزند دارید؟ آیا آنها هم اهل ورزش هستند؟
پسر اولم علی جلالی که در بانک مسکن مشغول است، مربی شنا و نجات غریق است و به تازگی ریاست هیئت شنا را به عهده گرفته و در کنار آن بدنسازی هم کار میکند.
عادل پسر دیگرم حسابدار اداره برق است و در رشته فوتبال فعال است.
دخترم نیز فوقلیسانس حقوق و مدیر دفتر دو شعبه دادگستری است.
- خاطرات تلخ و شیرین؟
سال ۷۵ با ۷ کشتیگیر برای مسابقات قهرمانی استان به فیروزآباد رفتیم. هرچند ما در آن مسابقه دوم شدیم، اما مقام دومی و گرفتن کاپ برای من بسیار شیرین و خاطره خوبی بود.
و، اما خاطره تلخ به زمانی برمیگردد که برای گرفتن بذرها همراه یکی از اقواممان به بندرعباس رفتیم. ۲۰ کیلومتری بندرعباس ماشین خراب شد و ما مجبور شدیم آن را در تعمیرگاه بگذاریم و دو روز معطل ماندیم که ماشین ۴۵ هزار تومان خسارت به بار آورد که این خاطره تلخی بود. یا سبزنشدن بذرها بعد از آن همه تلاش... خیلی بد بود.
- در این سالها فعالیت ورزشی هم داشتهاید؟
یک مدت مسئول هیئت کشتی بودم و از سال ۶۰ تا ۶۸ به عنوان مربی، سرپرست و داور در این رشته فعالیت داشتم. سال ۵۹ مدرک داوری و سال ۶۰ مربیگری گرفتم.
- سخن پایانی؟
در مدت خدمتم سعی کردم صادقانه کار کنم و نانی که به بچههایم میدهم حلال باشد. هر کاری از دستم برمیآمد، واقعاً کوتاهی نکردم. الان در نیریز هم اسپانسر زیاد است و هم علاقهمند به ورزش. اینها نیاز به مدیریت قوی دارد هم در زمینه فنی و هم ورزشی.
ما آن زمان با توجه به اینکه امکانات و خوابگاه نداشتیم، برای برگزاری مسابقات استانی خانه معلم و اتاق مدارس را میگرفتیم. برای تمام هیئتهای ورزشی سالی ۳-۲ جلسه میگذاشتیم، اما الان ورزشکار کشوری و ملی وارد نیریز میشود و یک دسته گل به او نمیدهند. مدیریت ورزش باید قوی باشد. برای کل ورزشکاران آرزوی موفقیت دارم.
مقام دوم تیم کشتی نیریز
در مسابقات استان به میزبانی فیروزآباد/ سال ۷۵