همهی کسانی که برای شاهنامه کار میکنند عزیز و ارجمند و وطن دوستند. در این گزاره هیچ تردیدی ندارم و نیز کمتر ایرانی وطن پرستی است که در اهمیت ساختن فیلم و نمایش از شاهنامه تردید روا بدارد؛ بنابراین هر آن کس که فیلم یا نمایشی از شاهنامه میسازد کاری بزرگ و تاریخی میکند. در ذیل این بحث نمیتوان نگفت که نمایش و فیلم از شاهنامه نخست باید شأن و اهمیت شاهنامه را در نظر گرفته باشد. منظورم از شأن و اهمیت شاهنامه چند نکتهی باریک است.
نقالان و شاهنامه خوانان قدیمی با شاهنامه زندگی میکردند. با خونشان آمیخته بود و روحشان اسطورهای شده بود. شاهنامه خوانی از جان آنها برمی آمد و فاصلهای بین متن و نقال نبود. اکنون بازیگران نمایشهای شاهنامهای چندین نقش بازی میکنند، یکی هم مربوط به شاهنامه. دیگر از آن آمیختگی روحی و روانی خبری نیست. بگذارید راحت بپرسم.
آمیختگی با جان و روان و زندگی با شاهنامه پیشکش، بازیگران نقشهای شاهنامه اصلا چیزی از شاهنامه خوانده اند؟ بازی در نمایشی شاهنامهای با بازی در نقشهای واقع گرا متفاوت است. بازیگر تا معنای اسطوره، حماسه، ملت، پهلوان، خاطره ازلی، فرهنگ و پایداری تاریخی ایران را نداند، نمیتواند نقش کیخسرو و رستم و فریدون و اسفندیار را بازی کند. داناییی چنین، بخشی از تکنیک بازی است.
نمایش در شأن شاهنامه نمایشی مبتنی بر دانایی است. بازیگری را گفتم. همان قدر مهم، دانایی کارگردان و نویسنده اهمیت دارد. انتخاب چاپ معتبر، دقت در شرحهای معتبر، دقت در تلفظ واژگان، دانستن معنای واژگان، دانستن کافی علم اسطوره شناسی و پرهیز از زمان پریشی حداقلهای نوشتنی قابل قبول از شاهنامه و کارگردانیی درست است.
در نمایشهای شاهنامه، جز آثار استاد بهرام بیضایی، این دانایی که خود ویژگیی ایرانی است، کمتر به چشم میخورد. غیر از اشتباهات فاحش، اشتباهات کوچک در این نمایشها فراوان است.
قصد برشمردن اشتباهات را ندارم. از ظرفیت نقدپذیری استادان آگاهم. اما نمیتوان نگفت انتخاب نوید محمدزاده برای ایفای نقش فردوسی و بازی او در این نقش یکی از عجیبترین و غیرقابل باورترین هاست. تشخیص من ملاک و معیار قطعی نیست، اما در سی سالی که با شاهنامه مانوسم، هرگز فردوسی بزرگ و محتشم و حکیم را در چنین هیاتی تصور نکرده بودم. نکند انتخاب نوید محمدزاده و دیگر انتخابهای بازیگری، سیطرهی اقتصاد هنر بر خود هنر باشد؟
بازیگر نقشی از شاهنامه یعنی کسی که به ذهنیت هزاران سالهی ملت ایران عینیت میبخشد. کسی که با درونیترین ساحت وجود ملت ارتباط برقرار میکند. در اینجا اقتصاد هنر و معروف بودن بازیگر کم اهمیتترین مسأله است. دریغا که نقش فردوسی را استادان زنده نام، عزت الله انتظامی، جمشید مشایخی، ناصرملک مطیعی بازی نکردند. استادانی، چون علی نصیریان، بهروز وثوقی و بازیگری، چون مهدی سلطانی سروستانی بیشتر به شخصیت فردوسی نزدیک اند و فرهیختگی لازم را برای بازی در این نقش دارند.
از اجرا که بگذریم باید از گونه و فرم هنری نمایشهای شاهنامهای سخن بگوییم. شاهنامه تراژدی است یا کمدی؟ ساز و آواز میخواهد؟ حماسی و پهلوانی و پرشور باید باشد یا خردمندانه و تامل برانگیز؟ به ظاهر نویسنده و کارگردان نمایش شاهنامه چندان مشکلی در انتخاب فرم نخواهد داشت. این فکر اشتباهی بزرگ است. نمایش شاهنامه فرم ویژهی خود را میخواهد. شاهنامه متنی حماسی است، اما حماسه ملی ما خردمندانه است. ترکیب خرد و حماسه، گرز رستم و خرد او، چگونه ممکن است؟
فرم مبتنی بر همان دانایی است که پیشتر گفتم. تا نویسنده درکی عمیق از متن نداشته باشد ترکیب بی نظیر خرد و زور بازو را در نمییابد و از رستم قلدر میسازد و یا دانشمند. فرم نمایش شاهنامه به اندازهی خود متن پیچیده و چند لایه است. داستان بیژن و منیژه را عاشقانه فهمیدن فقط ده درصد فهم داستان است. نود درصد آن کارکرد این داستان در کلیت متن است در راستای پیروزی خیر بر شر. در زمانهای که دختر و خواهر و مادر و همسر جزو مقولههای قدرت است و تسلط و بهره گیری از زن نشانهی قدرت. حال چه فرمی باید برای این داستان انتخاب کرد؟ پاسخ آسان نیست. انتخاب اولین فرمی که به نظر میآید، بر اساس فهمهای عامیانه و یا تقلید راه به جایی نمیبرد.
شاهنامه متنی است که میتوان با عبارتهای آشنا گفت که خاطره ازلی است. شاهنامه باید آیین وار و بی وقفه تکرار شود. تکرار شاهنامه نه تنها عیب و ایراد آن نیست، بلکه درستترین کارکرد حماسهی ملی است. متاسفانه نظری بر اساس روشنفکر بازیهای دهههای سی و چهل رایج شد و توسط افرادی، چون قطب الدین صادقی نظریه پردازی شد که میگفت در نمایشهای شاهنامه باید مسایل روز و حرف روز را زد. شاید بتوان گفت این نوع فهم از نمایشهای شاهنامه بدترین فهم ممکن است.
نویسنده و کارگردان نمایش نمیتواند نظرها و عقدهها و تمایلات خود را در دل داستانهای شاهنامه بگنجاند و ترکیب عجیبی از اسطوره و واقعیت روزمره بسازد. نمایش شاهنامه نمایش شاهنامه است.
نکته دیگر که گفتنش واجب است اینکه نمایشهای مجلل شاهنامه جز فریب مردم و شاید خود اهل هنر نیست. واقعیت شاهنامه خوانی و شاهنامه دوستی در روزگار ما چنین مجلل نیست. هزاران گروه شاهنامه خوانی در شهرهای مختلف شاهنامه را بدون کوچکترین امکانات میخوانند و پایداری فرهنگی ایران را حفظ میکنند. پز نمایشهای مجلل و بردن چهرههای معروف به این نمایشها جز کاسبی با شاهنامه نیست.
امیدوارم در آیندهای نزدیک نمایشهایی فرهنگی، عمیق، درست و دقیقا برآمده از روح شاهنامه ببینیم و لذت ببریم و وظیفهی نسلی خود را در پایداری فرهنگی ایران محقق کنیم.